سلام
چرا باید بنده ی صالح خدا بودن با حاکم بودن مانند طالوت تناقض و تضاد داشته باشه؟
طبق نقلی که از شیخ صدوق آمده به نظر من تناقضی در این نقل دیده نمیشه. مخصوصا که الان وقتی به منبع این نقل مراجعه کردم در کتاب الخصال کل این نقل پشت سر هم و در یک جا اومده.
شما در مورد آقای x مثلا از من سوال میپرسید که کی بود؟ ( البته بلا تشبیه! صرفا جهت تصور این مساله در زمان جاری ) میگم آقای x یکی از بندگان صالح خدا بود و .... در ادامه ی توضیحاتم هم میگم حاکم فلان جا بود. در این صحبت تناقضی دیده نمیشه. میشه؟
درسته که بنده ی صالح خدا میتونه به خیلی ها که حاکم نبودن اطلاق بشه ولی چرا بنده ی صالح خدا بودن نمیتونه در کنار "حاکمی که از طرف خدا مبعوث شده " قرار بگیره و چرا تناقض داره؟