????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58

    سعه علم امامت - شب پنجم دهه سوم

    اجمالاً اینکه عنوان بابی که در اصول کافی این روایت آمده، عنوان باب این هست که اهل بیت علم «ما کان و ما هو کائن» را دارند. خود عنوان باب این است.یک بحث کوتاهی هم درباره این آیه شریفه انعام با همدیگر انجام دادیم و گفتیم که این «لا رَطبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ» این دلالت را دارد که افرادی باید باشند که نسبت به این کتاب مبین علم داشته باشند که دیگر یکی دو شب مفصل درباره*اش صحبت کردیم. فقط اشاره کنم که بحثمان کجاست.یادآوری روایت قبلیدر روایت شریف، امام صادق علیه السلام در حج، در کنار خانه کعبه از اصحابش می*پرسند که آیا جاسوسی هست یا جاسوسی نیست؟ «أعلینا عین؟» - آیا جاسوسی هست؟ اصحاب چپ و راست نگاه می*کنند، می*گویند: نه، فقط خودمان هستیم، جاسوسی نیست.که اینها دیشب عرض کردم: اینکه حضرت اینگونه برخورد می*کنند، اینکه باید چه*کار کنند؟ مأمور به ظاهر امر هستند.بعد حضرت قسم خوردند و فرمودند: «لو کنت بین موسی والخضر» - اگر من بین موسی و خضر بودم - «لأخبرتهما أنی أعلم منهما» - به آن دو نفر، یعنی کی؟ حضرت موسی و خضر، خبر می*دادم که من اعلم از موسی و خضر هستم.«ولأنبأتهما بما لیس فی أیدیهما» - به چیزی به آن*ها خبر می*دادم که در دست موسی و خضر نبود.«إن موسی والخضر علیهما السلام أُعطیا علم ما کان» - به موسی و خضر علیهما السلام علم «ما کان» اعطا شده بود.«ولم یُعطیا علم ما یکون وما هو کائن حتی تقوم الساعة» - علم «ما یکون» و «ما هو کائن» تا قیامت به موسی و خضر داده نشده بود.«وقد ورثناه من رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وراثة» - ما این علم را از رسول*الله گرفتیم به صورت وراثت.نکات مهم روایتدقت بکنید: در این روایت حضرت علمش را با علم موسی و خضر مقایسه می*کند.بعد یک نکته*ای در این روایت هست که خیلی از کسانی که به اصول کافی حاشیه نوشته*اند، درباره این صحبت کرده*اند. در این روایت می*فرماید که علم من از علم موسی و جناب خضر بیشتر است، و علم آن*ها علم «ما کان» هست. علم «ما یکون» و «ما هو کائن الی یوم القیامة» دست حضرت موسی و خضر نیست.به نظر می*آید اینکه حضرت می*فرمایند که این علم دست آن*ها نیست، به اطلاق - علی الاطلاق - نفی نکرده، دارد در مقام قیاس می*فرماید که آقا، آن علمی که ما داریم اگر بخواهیم با علم موسی و خضر مقایسه بکنیم، اصلاً علم آن*ها قابل بیان نیست. منظور این باید باشد.کما اینکه دیشب هم یک روایتی عرض شد ذیل آیه شریفه «الذی عنده علم من الکتاب» که حضرت فرمودند: علم آن کسی که در کنار جناب سلیمان بود - تعبیر قرآن این است: «علم من الکتاب» داشت - آن علمش مثل قطره*ای است در مقابل یک دریای اخضر که گفتیم دریای اخضر منظور دریای پرآبی هست.توضیح ریاضییعنی اینکه شما نگاه کنید: وقتی که مخرج کسر هر چقدر بیشتر بشود، عدد به سمت صفر میل می*کند. یک تقسیم بر بی*نهایت می*شود چه؟ می*شود تقریباً صفر. یعنی شما بخواهید قیاس بکنید بین یک و بی*نهایت، تقریباً قابل قیاس، بفرمایید، نیست.یک تقسیم بر... کسی که علمش قطره است، این قطره را به نسبت دریا می*شود چقدر؟ می*شود هیچ. قطره در مقابل دریا چیزی حساب نمی*شود. منطقی است دیگر.خب، حالا در این روایت دارد حضرت با این بیان می*فرماید که اگر من بین این دو تا بودم، آن*ها را خبر می*دادم که علم «ما یکون» و «ما هو کائن الی یوم القیامة» من دارم. نه اینکه آن*ها مطلقاً علم ندارند، به این معنا که علمی که آن*ها از «ما یکون» دارند، در برابر علمی که من دارم قابل گفتن و ارزش*گذاری و... چه؟ آقا، نیست.که مرحوم مجلسی هم در توضیح این روایت تقریباً همین بیان را دارند.بعضی*ها خواستند به خاطر این مطلب بگویند روایت را قبول نباید بکنیم، ولی اشکالی ندارد، چون مثلش را داریم آنجا که حضرت فرمود: علم آصف بن برخیا، علمی که برخیا دارد، مثل قطره است در مقابل چه؟ آن دریایی که ته ندارد، آن دریایی که عمق ندارد. این قیاس خیلی قیاس روشنی است.تکرار می*کنم: شما کنار دریا بروید - حالا دریای خزر دارید جنوب، هر کجا که دریا باشد - شما در مقابل دریا قطره را حساب نمی*کنید. خیلی مطلب روشن است. این یک نکته اول.مصادیق علم «ما یکون» در قصه موسی و خضرنکته بعدی: عنایت بکنید به این مطلب. حضرت موسی و خضر را مثال زد و بحث نوع علم را فرمود: چه؟ «ما هو علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن».خود داستان موسی و آن عالم - یا به تعبیر این روایت خضر - که حرکت کردند، اتفاقاً در آن مصداق*هایی از این علم «ما یکون» است، مصداق*هایی از «ما یکون» است.حضرت خضر سه تا کار انجام می*دهد که همتان هم بلدید دیگر. این قصه*اش قصه معروفی است دیگر. من قصه را نقل نمی*کنم، فقط آن نکته*هایی که باید عرض کنم خدمتتان:اول: ذبح غلامیک فرزندی، یک غلامی را ذبح کرد. بعد حضرت موسی اعتراض کرد. در پاسخ چه گفت حضرت خضر یا آن تعبیر آن عالم؟ دو تا نکته را می*گوید، اگر دقت بکنید. دو تا نکته: یکی*ش علم «ما کان»، یکی*ش علم «ما هو کائن». یکی*ش علم «ما یکون» است.ببینید یک مطلب می*گوید چه؟ ببخشید، درباره آن کسی که بچه را ذبح کرد... یکی*ش علم «ما یکون»*اش چیست؟ «ما هو کائن»... گفت: چرا بچه را ذبح کردی؟ چه پاسخ داد؟ گفت: این بچه اگر بزرگ بشود چه اتفاقی می*افتد؟ این آبروی بابا را می*برد. ترامپ هم بفهمد! این بچه بزرگ باشد، آبروی باباشان را می*برد، کافر می*شود، آبروریزی می*کند.این علم چه شد؟ علم «ما یکون» شد دیگر. یعنی آقا، الان من علم دارم که این بچه که بچه است... کسی نسبت به بچه، نسبت به کفر و ایمان نمی*دهد. بچه است، یا به تعبیر عرفی ما هم می*گوید: بچه اصلاً معصوم است، «طفلک» به کار می*برد. اما وقتی بزرگ شد، این چه می*شود؟ این کافر می*شود، کافری که آبروی کی را می*برد؟ پدر و مادرش را. درست است دیگر، اشتباه نمی*گویم که.خب، حالا در همان ظاهر آیه را برویم دیگر، فعلاً کاری نداشته باشیم، خود ظاهر آیه را داریم ببینیم چه می*شود. آقا، همین! این یعنی آن عالم چه علمی دارد؟ علمی از آینده دارد. حالا این بچه پنج سال بعد، دو سال بعد، ده سال بعد، بیست سال بعد... دیگر فرقی نمی*کند. وقتی که کسی از دو ساعت بعد خبر دارد، یعنی چه؟ یعنی دو ساعت بعد می*داند، از دو سال بعد، دو سال بعد را می*داند، از بیست سال بعد... دیگر فرقی در اینش نمی*کند که آقا این چند سال بعد است.بعد یک خبر دیگر داد که خدا چه*کار می*کند؟ تبدیل می*کند برایش یک فرزندی را که صالح باشد. خب، این علم چیست؟ علم «ما هو کائن» شد دیگر.هر کسی که بگوید... جانم، یکی است، تعابیر مختلف است. یکی «آینده خواهد شد»، «ما هو کائن» یعنی آن چیزی که هست تا قیامت. تعابیرش مختلف، ولی معنایش یکی.نتیجه*گیری از این بخشآقا، هر کسی که بگوید... هر کسی که بگوید اگر شما گفتید که امام علم دارد به آنچه که غیب است، این غلو است، باید اول کسی که غلو کرده خود قرآن است! قرآن غلو کرده اگر این غلو باشد! قرآن چه*کار کرده؟ غالی شده دیگر! چرا؟ چون دارد می*گوید آن عالم علمی دارد از آینده.علمش هم، اگر دقت بکنید، از حیث علومی که ما با ابزارهایی که امروز دستمان است نمی*توانیم پیش*بینی کنیم... یعنی آن موقع تکنولوژی چقدر بوده؟ الان چقدر است؟ آن موقع که هوش مصنوعی نبوده که، ولی الان هست. با ابزارهایی هم که ما امروز دستمان هست، نمی*توانیم پیش*بینی کنیم که فلان شخص در آینده فرزندی به دنیا خواهد آورد، صاحب فرزندی خواهد شد که آینده آن فرزند مثلاً ایمان است. کسی جرئت نمی*کند!اما آن عالم چه*کار کرد؟ انجام داد و فعل خودش و اراده خودش را به خدا نسبت داد. فعل خودش و اراده خودش را گفت: این ما اراده کردیم، من خدا اراده کردیم. بعضی از تعابیری که در آیه شریفه... این هم قرآن آورده.اگر این شخص دروغگو بود، کذاب بود، دیگر قرآن به عنوان مدحش که نمی*آورد که! جریان می*دانید دیگر: حضرت موسی برای اینکه با این عالم ملاقات بکند، حرکت کرد از جایی به جای دیگر، حرکت کرد، در سفر آمد. بعد خدا برای اینکه آن عالم را بشناسد، نشانه*ای قرار داد. همچین الکی هم به این عالم نرسید.دوم: ساخت دیواراین یکی*ش. آن یکی*ش چه بود؟ آمد یک دیواری را ساخت، یک دیواری را ساخت. دوباره حضرت موسی گفت: این دیوار چرا ساختی؟ حداقل یک اجرت، یک چیزی از این می*گرفتی. بالاخره دیوار الکی نمی*ساختی.جناب آن عالم چه فرمود؟ چرا دیوار ساخت؟یکی اینکه: «کان أبوهما شیخاً صالحاً» - باباشان کی است؟ یک پیرمرد صالحی. «کان أبوهما» بود، یعنی الان در دنیا نیست. نمی*فرماید «یکون أبوهما» - «کان» یعنی چه؟ شد گذشته است. حداقلش: «کان أبوهما شیخاً صالحاً».بعد «أبوهما» - پدرش می*شود گفت، «أبوهما» - پدربزرگش می*شود گفت، «أبوهما» - پدربزرگش می*شود گفت. در بعضی از روایات هست: این پدر هفتمش است، بعد پدر هفتادمش است، شیخ صالح.اگر روایت هم کسی قبول نکند، ولی «صالحاً»... علم چیست؟ علم «ما کان». گذشته است. جناب خضر هم که آنجا زندگی نمی*کرد که بچه محلشان باشد، اهل محل باشد، با اینها مراوده داشته باشد، اینها را بشناسد. در یک سفری با حضرت موسی بود، به یک آبادی رسیدند که این اهل آبادی آب و غذا هم به جناب خضر و موسی هم، بفرمایید، ندادند. یعنی اینقدر اینها چه بودند؟ غریبه بودند.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    پس نمی*شود که به کسی بگوید: این علم ما از کجا آورده از اینجا که مثلاً با اینها مراوده داشته، رفت و آمد داشته، پس اینها را خبر داشته. چون ظاهر داستانی که دارد آیه تعریف می*کند چیست؟ دیگر تازه امروز به این آبادی رسیده*اند. اینقدر هم غریبه هستند و اینقدر مردم با اینها دورند که حتی آب و غذا هم به آن*ها نمی*دهند.بعد چرا دیوار را ساخت؟ «کان أبوهما شیخاً صالحاً» - زیر دیوار چیست؟ همین گنج. این هم علم به چیست؟ زیر دیوار گنج... علم به چیست؟ آفرین! «ما کان».آقا، زیر این دیواره که پشت سر من چیست؟ کسی چه می*داند چیست؟ ممکن است حدس بزنیم، بگوییم مثلاً این ساختمان مثلاً ساده، مثلاً ساخته شده سال صد مثلاً، مصالح این بوده... حدس بزند، گمان بزند. اما اینکه به یقین بگوید زیر این دیوار چیست؟ کسی هیچ علمی به آن نمی*تواند داشته باشد.اما حضرت... اگر امروز هم بروند مثلاً با ابزار و وسایلش - مثال عرض می*کنم - بروند مثلاً اشعه ایکس بیندازند، چه*کار می*کنند؟ پشت دیوار، زیر دیوار می*فهمند چیست. با ابزارش است، با ابزارش است. این کار انجام می*دهند، یعنی کاری که بشری است.اما حضرت موسی، حضرت خضر که در آیه ندارد که مثلاً دستگاه انداخته باشند، گنج*یاب، بفهمند زیر این دیوار گنج است! پس این علم است، علمی است که از سعه توان بشری، بفرمایید، نیست. علم چیست؟ «ما کان» است.بعد می*گوید: چرا دیوار ساختند؟ باید بزرگ بشوند، به حد رشد برسند و چه اتفاقی بیفتد؟ این گنج به اینها برسد. حالا گنج*ها چه می*خواهد باشد؟ باشد. این گنج به اینها برسد. پس این سومی چه شد؟ «ما هو کائن». دو تا، چهار تا است.در این آیات هم از واژه علم استفاده نشده، و همه کسانی که علم اهل بیت را رد کرده*اند، همه کسانی که گفته*اند اهل بیت این علم را نمی*توانند داشته باشند، بعد آمده*اند گفته*اند: اگر کسی اعتقاد داشته باشد که اهل بیت این علم را دارد، این شخص غالی است و متهم به غلو می*کنند... هیچ*کدام این آیات را ندیده*اند. به معنای واقعی ندیده*اند! حواسشان نبوده، ندیده*اند.علم دارد می*گوید! علم که شاخ و دم ندارد. این شخص دارد می*گوید: پدرش الان... آینده... همش از طریق چیست؟ علم! به چیزی که از نگاه من، ناظر، غیب است. غیب در مقابل شهود است. عرض کردم: یک چیزی هست در مشهود ما، مشهود ما نیست. آن چیزی که مشهود ما نیست، برای ما غیب است.سوم: سوراخ کردن کشتیخب، این دومی، سومی چه بود؟ کشتی. سوار کشتی شدند. آقا، سوار کشتی شدند، چه*کار کرد؟ چه*کار کردند؟ کشتی سوراخ کردند. خرابکاری اساسی هم کردند که حضرت موسی اعتراض کرد، گفت: تو می*خواهی هلاک کنی مردم را؟ کشتی را چرا سوراخ می*کنی؟معلوم است که اصلاً یک سوراخ الکی هم نبوده. یک سوراخی بوده که حضرت موسی خوف هلاکت اهل سفینه را می*دیده و اعتراض: چرا کشتی را سوراخ می*کنی؟بعد آن عالم یا حضرت خضر پاسخش چه می*دهد؟ می*گوید: این کشتی برای مساکین است. کشتی برای مساکین. حالا اینها، فرض می*کنیم که دارد مساکین می*بیند، از اینها... از بحث خارجش می*کنیم. می*گوید: برای مساکین...می*گوید: در مقابل اینها یک ملکی هست، یک پادشاهی هست که چه*کار می*کند؟ غصب می*کند هر کشتی که می*آید، غصب می*کند.خب، اگر این اهل کشتی که ظاهراً طبق آن آیه*ای که فرمودند، اینها زندگیشان با این کشتی امرار معاش... شما به قول ما*ها چه بودند؟ خطی کار می*کردند. مثلاً از این طرف می*رفتند آن طرف، در شهرهایی که کنار آب هستند. خطی*هایشان کشتی*اند دیگر. شما جنوب بروید، اینها مثلاً با لنج می*آیند، بندر، از بندر می*روند مثلاً جزیره. خطی*شان اینطوری است، طبیعی هم هست.معلوم است که اینها با این کشتی امرار معاش می*کردند و یک مسیر در رفت و آمد بودند. خب، اگر اینها، صاحب کشتی، می*دانست که من وارد... در مقابلشان یک پادشاهی هست که چه*کار می*کند؟ کشتی*ها را غصب می*کند، در آن مسیر می*رفت یا نمی*رفت؟ نمی*رفت!آیا من بدانم از این خیابان بروم لاستیکم پنچر می*شود، نمی*دهم، می*روم شش تا دور می*زنم که لاستیکم پنچر نشود، چه برسد اینکه چه؟ بخواهد... دیدید موتوری در خیابان دارند راه می*روند، پلیس جلو دارد می*گیرد؟ این عقبی یک آلارم: «داداش نرو! پلیس دارد جمع می*کند!» سریع چه*کار می*کند؟ مسیر را برمی*گرداند. طرف ممکن است مسیرش هم باشد، عجله هم داشته باشد، می*گوید: «ولش کن، موتور بگیرند، بیچاره*اند.»خب، اگر من بدانم... اگر بدانم که در این مسیر ماشین مرا قطع می*کنند، نمی*روم. پنچر هم بشود، نمی*روم!پس اگر اینها می*دانستند این پادشاه کشتیشان را غصب می*کند، نمی*رفتند. نمی*دانستند و علم نداشتند به این مطلب. اما کی علم داشت؟ آن کسی که قرآن از او تعبیر به عالم می*کند و در روایت از او تعبیر به خضر می*کنند. این علم چه شد؟ «ما هو کائن» شد.عرض کردم: فرقی نمی*کند که این شخصی که ادعای این علم را می*کند، از دو ساعت بعد خبر داشته باشد، دو سال بعد، از دویست سال بعد. فرقی در اینش نمی*کند. به هر حال این آیه می*فرماید که این شخص عالم چه*کار کرد؟ از ماورایش، از جلوی این، چه*کار کرد؟ خبر داد.پس این علم است و هیچ راه فراری هم نداره کسی بخواهد توجیهش کند.نکته مهمبله، علمی است که آن عالم به ذات ندارد. به تعلیم الهی... این قطعی است، قبول، هیچ کسی بحثی ندارد. بحث اینجاست که این علم چیست؟ دارد.علم به نیت پادشاهمطلب بعدی اینکه بعد می*گوید: چرا کشتی را سوراخ کردم؟ می*گوید: برای اینکه آن ملک، آن پادشاه، طمع در کشتی معیوب نکند.خب، اینکه کشتی را سوراخ می*کند که آن پادشاه طمع در کشتی معیوب نکند، این چیست؟ این علم هست یا علم نیست؟ باید علم داشته باشد به نیت پادشاه، اراده پادشاه، رضایت پادشاه. بفهمد که این روحیاتش چه*جوری است. باید بداند، یعنی حتی به آن نیات... به آن نیات و «ما فی ضمیر» آن پادشاهی که دارد کشتی*ها را غصب می*کند، علم دارد که می*فرماید: اگر من این را سوراخش بکنم، این پادشاه در این کشتی طمع، بفرمایید، نخواهد کرد.جمع*بندی قصه موسی و خضرپس نگاه کنید: سه تا... سه تا جریان را قرآن نقل کرده. از این زاویه، در این سه تا جریان، به تفصیلی که عرض کردیم، علم «ما کان» و «ما هو کائن» را خدا برای آن عالم خیلی روشن چه*کار کرد؟ بیان کرد، خیلی روشن.علم داشت و جالبش اینجاست: یک بار می*گوییم که آقا جان فلان شخص علم دارد... علم دارد. فلان شخص طوری رفتار می*کند که از رفتارش می*فهمیم که این شخص این علم را دارد. این دومی ابله... چراغ ساطع است در مطلب! اینجا دارد خدا یه طوری تعریف می*کند مطلب را که این عالم باید علم داشته باشد. خبر از آن علم دارد می*دهد.پس این نکته. در این روایت امام معصوم علیه السلام فرمود: آن علمی که ما داریم، اگر با علم موسی و خضر مقایسه بشود، علم موسی و خضر قابل عرضه نیست. من باید به آن*ها خبر بدهم، من باید به آن*ها علم را یاد بدهم، من باید به آن*ها بگویم «ما یکون» و «ما هو کائن الی یوم القیامة» چه اتفاقی قرار است بیفتد.این روایت اول که در این باب با همدیگر خواندیم.یک صلوات بفرستید: اللهم صل علی محمد و آل محمد. می*گویم بفرمایید.فعلاً بحثمان در این سه تا علم است. نه... نه، ببینید: سه تا علم... از آن بالاتر داریم، نه اینکه این علم به علاوه مطلب دیگر. ببینید: یک نفر هست - مثال دارم می*زنم - یک نفر هست نجار. حرفه*اش نجاری است، نجاری بلد است. یعنی چه؟ نجار فقط میز درست کند؟ صندلی درست کند؟ کمد درست کند؟ آقا، آن نفر دومی که نجار است، این چیست؟ این زبردست است، این تجربه*اش بیشتر است، این قدرت بیشتری دارد که با چوب کار کند. جفتشان نجار، از سنخ علمش یکی است، اما این علم بیشتری دارد. نه اینکه این علاوه بر نجاری مثلاً مکانیک هم دارد.خب، دارد می*فرماید که آقا، این علم «ما کان» اینها داشت... خضر خبر داد. اما آن چیزی که دست ما هست، وسعتش به حدی زیاد است که علم جناب موسی و خضر در مقابلش هیچ حساب... عرض می*کنم، مثال*هایتان... مثال مناقشه نکنید! مثل اینکه مثلاً حضرت خضر خب یک مقداری از این علم داشته باشد، اما امام صادق علیه السلام کل این مسئله را داشته باشد.در مثال عرض کردم، حالا در مقام مقایسه به حدی است که حضرت امام می*فرماید که اگر من آنجا بودم، من باید به اینها خبر می*دادم. انقدر این نسبت... نسبت، خدمت شما عرض کنم، قابل توجهی است که علم آن*ها را حضرت به هیچ... معرفی... عرض کردم که عرض کردم. این تعبیری که در روایت خواندیم دیگر: خب، این روایت این است که «أُعطیا علم ما کان ولم یُعطیا»... گفتم اینطوری معنایش کنیم که آن*ها... آن علمی که در این خصوص داده شده است، قابل شمارش و قابل اعتنا نیست. شدت عظمت علم اهل بیت جایی که آن علم در مقابلش دیده نمی*شود.روایت دوم: علم امام صادق علیه السلامخب، روایت دوم:«قال أبو عبدالله علیه السلام» - ابوعبدالله لقب کدام... کنیه کدام امام بود؟ امام جعفر بن محمد صادق - صلوات الله علیه. اللهم صل علی محمد و آل محمد.«قال أبو عبدالله علیه السلام: إنی لأعلم ما فی السماوات وما فی الأرض» - امام صادق علیه السلام فرمودند: «إنی لأعلم»... دیگر من توضیح نمی*دهم، شما می*دانید یعنی جمله اسمیه است. «إنی لأعلم» نیست.این «لام» دوباره چه*کار می*کند؟ تأکید می*کند. خود جمله اسمی تأکید است، خود آن «لام» تأکید است، خود آن «إن» هم که اولش می*آورد تأکید است. سه تا تأکید دارد که این سه تا تأکید ما در فارسی نمی*توانیم ترجمه کنیم، هیچ معادلی در فارسی برایش نداریم. فقط مجبوریم توضیحش بدهیم.«إنی لأعلم ما فی السماوات وما فی الأرض» - من، هر محقق که می*گویم، می*خواهم آن تأکید کنم، علم... آنچه که در آسمان*هاست و آنچه که در زمین است، محققاً می*دانم.«وأعلم ما فی الجنة» - و می*دانم آنچه را که در بهشت است.«وأعلم ما فی النار» - و آنچه را که در آتش است. هزاران کنایه از جهنم، منظور حضرت است.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    وظایف حجت خدادر روایت اول کتاب الحجة اصول کافی: «إن له سفراء فی خلقه» - بعد می*فرماید: اینها باید چه*کار کنند؟ روی زمین فقط سفیر خدا روی زمین... می*گوید نه، فقط سفارت ندارند. «یدلونهم علی مصالحهم ومنافعهم» - می*گوید: این خلق را دلالت می*کند، راهنمایی می*کند به مصالحش... آن چیزی که مصلحتش است.آقا، ما در زندگیمان هزار راه می*رویم. هزار راهش را... به مصلحتمان بعضی موقع*ها نیست. می*رویم به یک بن*بست می*خوریم، می*فهمیم که نباید... دیر شده! این اضطرار ما به امام زمان: «یدلونهم علی مصالحهم ومنافعهم». چه خبر می*دهد؟ «ما یبقی وما یفنیهم» - می*گوید خبر می*دهد آن چیزی که مایه بقای آن*هاست و آن چیزی که مایه فنای شماست.چه*جوری باید بگوید؟ باید علم داشته باشد. بگوید: چه علمی باید داشته باشد؟ باید بداند که ده دقیقه بعد، بیست دقیقه بعد، دو سال بعد، بیست سال بعد چه اتفاقی قرار است بیفتد.در روایت هست خیلی زیاد هست دیگر، شمارش هم می*دانید. من سرتان را درد نمی*آورم. جناب زید، یکی*ش خدمت شما عرض کنم نفس زکیه، دو تا ابن الحسن، همه اینها قیام می*کردند، حتی ابن العباس... در روایت برای همشان روایت*های مشابه هست. می*آمدند خدمت امام، می*گفتند: آقا، ما نیرو جمع کردیم، جمع کردیم. بلند شوید برویم قیام کنیم، قدرت ظلم را در بیاوریم! امام می*فرماید: این قیام سرانجام نمی*رسد، خودت را اذیت نکن.روایت پنجم همان کتاب الحجة، همان باب اول کتاب، احول با مناظره می*کند که می*گوید: بیا کمک کن! این حرف*ها... تا اینجایی که اول می*گوید: من نمی*آیم. بعد: تو فکر کردی من نمی*دانم چه می*شود؟ آن کسی که تو به عنوان امام خودت قبول کردی، من را خبر داد که مرا چه*کار می*کنند: می*گیرند، در کوفه دار می*زنند، من کشته می*شوم. امام چه*کار می*کند؟ به همشان خبر می*دهد.بعضی*ها می*گویند: آقا جان، من در کتاب نگاه کردم، الان حکومتی را خدا برای ما اهل بیت تقدیر نکرده. خودت را اذیت نکن! این ظالم... آری، ظالم است، این دارد ظلم می*کند. آری، دارد ظلم می*کند. بنی*امیه ملعون است، بنی*العباس ملعون است. آری، ملعون و، خدمت شما، ظالم هستند. اما خدا الان برای ما تقدیری انجام نداده. این یعنی چه؟ خبر السماء. یعنی علم «ما هو کائن الی یوم القیامة». الان وقت ما نیست، حرکت نکنید، بنشینید سر جایتان. خودتان را به کشتن می*دهید، باعث اذیت و آزار ما اهل بیت می*شود، اذیت می*شوند.حالا گوش کردند یا گوش نکردند، این در بحث ما نیست. مهم این است که اگر کسی افتراض طاعت داشته باشد و امام باشد و خدا او را به عنوان امام قرار داده باشد، در تمام این موارد باید چه*کار کند؟ مصالح را باید بگوید، منافع را بگوید، باید «ما یبقی» را بگوید.خیلی عجیب است! اگر روایت را نگاه کرده باشید، ائمه أطهار با سخاوت می*گفتند، با سخاوت می*گفتند. این نبوده که مثلاً آقا، به تو نمی*گویم، به تو می*گویم. کسی که جاسوس بوده یا مثلاً ظرفیت نداشته، به ضررش بوده... این با سخاوت به شیعیانش می*گویند که آقا، این کار نکن، این کار بکن، اینجا برو، آنجا نرو.نگاه می*کنیم در زمان غیبت چه مصیبتی ما داریم! روایت می*خوانیم، تازه می*فهمیم که... قید زمان: زمانی که ما امام نداریم، یعنی کسی نیست که بگوید: آقا، مصلحت تو چیست؟ منفعت تو چیست؟ بقای تو چیست؟ فنای تو چیست؟ همه حیرانیم!لذا آدم درک می*کند که امام حسن عسکری فرمود: «أشد الیتم» - شدیدترین یتیمی یتیمی که چیست؟ «المنقطع عن إمامه» - کسی که منقطع از امام است. یک جهت.حرف زیاد است اینجا. این روایاتی که اهل بیت فرمود، یکی، دو تا، سه تا، چهار تا نیست. عرض کردم: درباره شهادت ابا عبدالله علیه السلام...خلاصه و نتیجه*گیریتا اینجای بحث باشد. پس تا اینجای بحث این شد که یک استدلال آورد امام - استدلال آورد، یعنی چه؟ استدلال آورد که آقا جان، اگر تو خدا را بشناسی... اگر خدا را بشناسی به اینکه خدا کریم است، اگر خدا را بشناسی که خدا رحیم است، اگر خدا را بشناسی به اینکه خدا رؤوف است به عبادش...دقت کنید: این کرم و رحمت و رأفت، هر کدام برای خودشان یک برهان است، یعنی سه تا برهان اینجا. اگر خدا را به کرامت و رحمت و رأفت بشناسی، نمی*توانی بگویی آن کسی که خدا اطاعتش را واجب کرده است، خبر سماء را... اگر گفتی، این را منکر شدی.پس اگر خدا را شناختی، امام را شناختی. اگر خدا را به این شکل شناختی، امام را به شکل درستش شناختی.
    ویرایش توسط mostafahem : چهارشنبه 08 مرداد 04 در ساعت 02:57 بعد از ظهر
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    وظایف حجت خدادر روایت اول کتاب الحجة اصول کافی: «إن له سفراء فی خلقه» - بعد می*فرماید: اینها باید چه*کار کنند؟ روی زمین فقط سفیر خدا روی زمین... می*گوید نه، فقط سفارت ندارند. «یدلونهم علی مصالحهم ومنافعهم» - می*گوید: این خلق را دلالت می*کند، راهنمایی می*کند به مصالحش... آن چیزی که مصلحتش است.آقا، ما در زندگیمان هزار راه می*رویم. هزار راهش را... به مصلحتمان بعضی موقع*ها نیست. می*رویم به یک بن*بست می*خوریم، می*فهمیم که نباید... دیر شده! این اضطرار ما به امام زمان: «یدلونهم علی مصالحهم ومنافعهم». چه خبر می*دهد؟ «ما یبقی وما یفنیهم» - می*گوید خبر می*دهد آن چیزی که مایه بقای آن*هاست و آن چیزی که مایه فنای شماست.چه*جوری باید بگوید؟ باید علم داشته باشد. بگوید: چه علمی باید داشته باشد؟ باید بداند که ده دقیقه بعد، بیست دقیقه بعد، دو سال بعد، بیست سال بعد چه اتفاقی قرار است بیفتد.در روایت هست خیلی زیاد هست دیگر، شمارش هم می*دانید. من سرتان را درد نمی*آورم. جناب زید، یکی*ش خدمت شما عرض کنم نفس زکیه، دو تا ابن الحسن، همه اینها قیام می*کردند، حتی ابن العباس... در روایت برای همشان روایت*های مشابه هست. می*آمدند خدمت امام، می*گفتند: آقا، ما نیرو جمع کردیم، جمع کردیم. بلند شوید برویم قیام کنیم، قدرت ظلم را در بیاوریم! امام می*فرماید: این قیام سرانجام نمی*رسد، خودت را اذیت نکن.روایت پنجم همان کتاب الحجة، همان باب اول کتاب، احول با مناظره می*کند که می*گوید: بیا کمک کن! این حرف*ها... تا اینجایی که اول می*گوید: من نمی*آیم. بعد: تو فکر کردی من نمی*دانم چه می*شود؟ آن کسی که تو به عنوان امام خودت قبول کردی، من را خبر داد که مرا چه*کار می*کنند: می*گیرند، در کوفه دار می*زنند، من کشته می*شوم. امام چه*کار می*کند؟ به همشان خبر می*دهد.بعضی*ها می*گویند: آقا جان، من در کتاب نگاه کردم، الان حکومتی را خدا برای ما اهل بیت تقدیر نکرده. خودت را اذیت نکن! این ظالم... آری، ظالم است، این دارد ظلم می*کند. آری، دارد ظلم می*کند. بنی*امیه ملعون است، بنی*العباس ملعون است. آری، ملعون و، خدمت شما، ظالم هستند. اما خدا الان برای ما تقدیری انجام نداده. این یعنی چه؟ خبر السماء. یعنی علم «ما هو کائن الی یوم القیامة». الان وقت ما نیست، حرکت نکنید، بنشینید سر جایتان. خودتان را به کشتن می*دهید، باعث اذیت و آزار ما اهل بیت می*شود، اذیت می*شوند.حالا گوش کردند یا گوش نکردند، این در بحث ما نیست. مهم این است که اگر کسی افتراض طاعت داشته باشد و امام باشد و خدا او را به عنوان امام قرار داده باشد، در تمام این موارد باید چه*کار کند؟ مصالح را باید بگوید، منافع را بگوید، باید «ما یبقی» را بگوید.خیلی عجیب است! اگر روایت را نگاه کرده باشید، ائمه أطهار با سخاوت می*گفتند، با سخاوت می*گفتند. این نبوده که مثلاً آقا، به تو نمی*گویم، به تو می*گویم. کسی که جاسوس بوده یا مثلاً ظرفیت نداشته، به ضررش بوده... این با سخاوت به شیعیانش می*گویند که آقا، این کار نکن، این کار بکن، اینجا برو، آنجا نرو.نگاه می*کنیم در زمان غیبت چه مصیبتی ما داریم! روایت می*خوانیم، تازه می*فهمیم که... قید زمان: زمانی که ما امام نداریم، یعنی کسی نیست که بگوید: آقا، مصلحت تو چیست؟ منفعت تو چیست؟ بقای تو چیست؟ فنای تو چیست؟ همه حیرانیم!لذا آدم درک می*کند که امام حسن عسکری فرمود: «أشد الیتم» - شدیدترین یتیمی یتیمی که چیست؟ «المنقطع عن إمامه» - کسی که منقطع از امام است. یک جهت.حرف زیاد است اینجا. این روایاتی که اهل بیت فرمود، یکی، دو تا، سه تا، چهار تا نیست. عرض کردم: درباره شهادت ابا عبدالله علیه السلام...خلاصه و نتیجه*گیریتا اینجای بحث باشد. پس تا اینجای بحث این شد که یک استدلال آورد امام - استدلال آورد، یعنی چه؟ استدلال آورد که آقا جان، اگر تو خدا را بشناسی... اگر خدا را بشناسی به اینکه خدا کریم است، اگر خدا را بشناسی که خدا رحیم است، اگر خدا را بشناسی به اینکه خدا رؤوف است به عبادش...دقت کنید: این کرم و رحمت و رأفت، هر کدام برای خودشان یک برهان است، یعنی سه تا برهان اینجا. اگر خدا را به کرامت و رحمت و رأفت بشناسی، نمی*توانی بگویی آن کسی که خدا اطاعتش را واجب کرده است، خبر سماء را... اگر گفتی، این را منکر شدی.پس اگر خدا را شناختی، امام را شناختی. اگر خدا را به این شکل شناختی، امام را به شکل درستش شناختی._____________________________________ ___پایان متن ویرایش شده# متن ویرایش شده سخنرانی - قسمت سوممقدمه و یادآوریاجمالاً اینکه عنوان بابی که در اصول کافی این روایت آمده، عنوان باب این هست که اهل بیت علم «ما کان و ما هو کائن» را دارند. خود عنوان باب این است.یک بحث کوتاهی هم درباره این آیه شریفه انعام با همدیگر انجام دادیم و گفتیم که این «لا رَطبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ» این دلالت را دارد که افرادی باید باشند که نسبت به این کتاب مبین علم داشته باشند که دیگر یکی دو شب مفصل درباره*اش صحبت کردیم. فقط اشاره کنم که بحثمان کجاست.یادآوری روایت قبلیدر روایت شریف، امام صادق علیه السلام در حج، در کنار خانه کعبه از اصحابش می*پرسند که آیا جاسوسی هست یا جاسوسی نیست؟ «أعلینا عین؟» - آیا جاسوسی هست؟ اصحاب چپ و راست نگاه می*کنند، می*گویند: نه، فقط خودمان هستیم، جاسوسی نیست.که اینها دیشب عرض کردم: اینکه حضرت اینگونه برخورد می*کنند، اینکه باید چه*کار کنند؟ مأمور به ظاهر امر هستند.بعد حضرت قسم خوردند و فرمودند: «لو کنت بین موسی والخضر» - اگر من بین موسی و خضر بودم - «لأخبرتهما أنی أعلم منهما» - به آن دو نفر، یعنی کی؟ حضرت موسی و خضر، خبر می*دادم که من اعلم از موسی و خضر هستم.«ولأنبأتهما بما لیس فی أیدیهما» - به چیزی به آن*ها خبر می*دادم که در دست موسی و خضر نبود.«إن موسی والخضر علیهما السلام أُعطیا علم ما کان» - به موسی و خضر علیهما السلام علم «ما کان» اعطا شده بود.«ولم یُعطیا علم ما یکون وما هو کائن حتی تقوم الساعة» - علم «ما یکون» و «ما هو کائن» تا قیامت به موسی و خضر داده نشده بود.«وقد ورثناه من رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وراثة» - ما این علم را از رسول*الله گرفتیم به صورت وراثت.نکات مهم روایتدقت بکنید: در این روایت حضرت علمش را با علم موسی و خضر مقایسه می*کند.بعد یک نکته*ای در این روایت هست که خیلی از کسانی که به اصول کافی حاشیه نوشته*اند، درباره این صحبت کرده*اند. در این روایت می*فرماید که علم من از علم موسی و جناب خضر بیشتر است، و علم آن*ها علم «ما کان» هست. علم «ما یکون» و «ما هو کائن الی یوم القیامة» دست حضرت موسی و خضر نیست.به نظر می*آید اینکه حضرت می*فرمایند که این علم دست آن*ها نیست، به اطلاق - علی الاطلاق - نفی نکرده، دارد در مقام قیاس می*فرماید که آقا، آن علمی که ما داریم اگر بخواهیم با علم موسی و خضر مقایسه بکنیم، اصلاً علم آن*ها قابل بیان نیست. منظور این باید باشد.کما اینکه دیشب هم یک روایتی عرض شد ذیل آیه شریفه «الذی عنده علم من الکتاب» که حضرت فرمودند: علم آن کسی که در کنار جناب سلیمان بود - تعبیر قرآن این است: «علم من الکتاب» داشت - آن علمش مثل قطره*ای است در مقابل یک دریای اخضر که گفتیم دریای اخضر منظور دریای پرآبی هست.توضیح ریاضییعنی اینکه شما نگاه کنید: وقتی که مخرج کسر هر چقدر بیشتر بشود، عدد به سمت صفر میل می*کند. یک تقسیم بر بی*نهایت می*شود چه؟ می*شود تقریباً صفر. یعنی شما بخواهید قیاس بکنید بین یک و بی*نهایت، تقریباً قابل قیاس، بفرمایید، نیست.یک تقسیم بر... کسی که علمش قطره است، این قطره را به نسبت دریا می*شود چقدر؟ می*شود هیچ. قطره در مقابل دریا چیزی حساب نمی*شود. منطقی است دیگر.خب، حالا در این روایت دارد حضرت با این بیان می*فرماید که اگر من بین این دو تا بودم، آن*ها را خبر می*دادم که علم «ما یکون» و «ما هو کائن الی یوم القیامة» من دارم. نه اینکه آن*ها مطلقاً علم ندارند، به این معنا که علمی که آن*ها از «ما یکون» دارند، در برابر علمی که من دارم قابل گفتن و ارزش*گذاری و... چه؟ آقا، نیست.که مرحوم مجلسی هم در توضیح این روایت تقریباً همین بیان را دارند.بعضی*ها خواستند به خاطر این مطلب بگویند روایت را قبول نباید بکنیم، ولی اشکالی ندارد، چون مثلش را داریم آنجا که حضرت فرمود: علم آصف بن برخیا، علمی که برخیا دارد، مثل قطره است در مقابل چه؟ آن دریایی که ته ندارد، آن دریایی که عمق ندارد. این قیاس خیلی قیاس روشنی است.تکرار می*کنم: شما کنار دریا بروید - حالا دریای خزر دارید جنوب، هر کجا که دریا باشد - شما در مقابل دریا قطره را حساب نمی*کنید. خیلی مطلب روشن است. این یک نکته اول.مصادیق علم «ما یکون» در قصه موسی و خضرنکته بعدی: عنایت بکنید به این مطلب. حضرت موسی و خضر را مثال زد و بحث نوع علم را فرمود: چه؟ «ما هو علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن».خود داستان موسی و آن عالم - یا به تعبیر این روایت خضر - که حرکت کردند، اتفاقاً در آن مصداق*هایی از این علم «ما یکون» است، مصداق*هایی از «ما یکون» است.حضرت خضر سه تا کار انجام می*دهد که همتان هم بلدید دیگر. این قصه*اش قصه معروفی است دیگر. من قصه را نقل نمی*کنم، فقط آن نکته*هایی که باید عرض کنم خدمتتان:اول: ذبح غلامیک فرزندی، یک غلامی را ذبح کرد. بعد حضرت موسی اعتراض کرد. در پاسخ چه گفت حضرت خضر یا آن تعبیر آن عالم؟ دو تا نکته را می*گوید، اگر دقت بکنید. دو تا نکته: یکی*ش علم «ما کان»، یکی*ش علم «ما هو کائن». یکی*ش علم «ما یکون» است.ببینید یک مطلب می*گوید چه؟ ببخشید، درباره آن کسی که بچه را ذبح کرد... یکی*ش علم «ما یکون»*اش چیست؟ «ما هو کائن»... گفت: چرا بچه را ذبح کردی؟ چه پاسخ داد؟ گفت: این بچه اگر بزرگ بشود چه اتفاقی می*افتد؟ این آبروی بابا را می*برد. ترامپ هم بفهمد! این بچه بزرگ باشد، آبروی باباشان را می*برد، کافر می*شود، آبروریزی می*کند.این علم چه شد؟ علم «ما یکون» شد دیگر. یعنی آقا، الان من علم دارم که این بچه که بچه است... کسی نسبت به بچه، نسبت به کفر و ایمان نمی*دهد. بچه است، یا به تعبیر عرفی ما هم می*گوید: بچه اصلاً معصوم است، «طفلک» به کار می*برد. اما وقتی بزرگ شد، این چه می*شود؟ این کافر می*شود، کافری که آبروی کی را می*برد؟ پدر و مادرش را. درست است دیگر، اشتباه نمی*گویم که.خب، حالا در همان ظاهر آیه را برویم دیگر، فعلاً کاری نداشته باشیم، خود ظاهر آیه را داریم ببینیم چه می*شود. آقا، همین! این یعنی آن عالم چه علمی دارد؟ علمی از آینده دارد. حالا این بچه پنج سال بعد، دو سال بعد، ده سال بعد، بیست سال بعد... دیگر فرقی نمی*کند. وقتی که کسی از دو ساعت بعد خبر دارد، یعنی چه؟ یعنی دو ساعت بعد می*داند، از دو سال بعد، دو سال بعد را می*داند، از بیست سال بعد... دیگر فرقی در اینش نمی*کند که آقا این چند سال بعد است.بعد یک خبر دیگر داد که خدا چه*کار می*کند؟ تبدیل می*کند برایش یک فرزندی را که صالح باشد. خب، این علم چیست؟ علم «ما هو کائن» شد دیگر.هر کسی که بگوید... جانم، یکی است، تعابیر مختلف است. یکی «آینده خواهد شد»، «ما هو کائن» یعنی آن چیزی که هست تا قیامت. تعابیرش مختلف، ولی معنایش یکی.نتیجه*گیری از این بخشآقا، هر کسی که بگوید... هر کسی که بگوید اگر شما گفتید که امام علم دارد به آنچه که غیب است، این غلو است، باید اول کسی که غلو کرده خود قرآن است! قرآن غلو کرده اگر این غلو باشد! قرآن چه*کار کرده؟ غالی شده دیگر! چرا؟ چون دارد می*گوید آن عالم علمی دارد از آینده.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •