????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58

    سعه علم امامت - شب چهارم دهه سوم

    علمایی که از بزرگان شیعه - طوسی و امثال اینها که از بزرگان متکلمین شیعه هستند - عباراتی را اینها فرموده*اند مبنی بر اینکه امام علم ندارد. اینها را بحث خواهیم کرد که آقا، منظور اینها چه بوده. یعنی به قول معروف برسیم به این مطلب که ما از همه جهات نسبت به این مطلب ما چه*کار کنیم؟ یک تصور روشن داشته باشیم.اگر ما نسبت به هر مسئله تصور روشن داشته باشیم، هزار تا جاهل هم بیایند، هزار تا سنگ هم در چاه بیندازند، برای ما مسئله*ای نخواهد بود.پاسخ به شبهاتاین آقایی که این بزرگوار اسم بردند، طرف می*گوید: بله، اگر مثلاً امام... اگر رسول*الله علم غیب داشت... ببینید شبهه را، نگاه کنید. شبهه... شبهه قشنگی است، سؤال ایجاد می*کند. ولی از یک طرف هم، وقتی ما این مطالب را بدانیم، باید به این شبهه هم بخندیم.می*گوید: اگر امام... اگر پیغمبر علم دارد و با این علم، چون امر خداست، باید تسلیم امر خدا باشد. چون وظیفه از جانب خداست، باید این طفل شیرخواره را ببرد و جلوی مردم بعد چه*کار کند؟ باید این را بگذارد._____________________________________ ___پایان متن ویرایش شدهاشت، در جنگ احد که پیغمبر سنگ زدند، چرا پیغمبر جا خالی نداد؟ باید بداند سنگ دارد می*آید دیگر، باید جا خالی می*داد. شبهه است دیگر، سؤال است.خب، باید چه*کار کنیم؟ خبر نداری که آن طرفش دیگر کی است؟نکته مهم: وظیفه اهل بیتدو: اینکه یک مطلب خیلی مهمی که این مطلب خیلی مهم... نکته*ای که همیشه با ذهن این آقایان بازی کرده یا ذهنشان نکشیده که این مطلب را حل کنند، یا اینکه نخواسته*اند حل کنند. آن مطلب این است که تمام ائمه أطهار - صلوات الله علیهم أجمعین - و رسول*الله، با توجه به آن علمی که دارند، با توجه به آن قدرتی که دارند، یک وظیفه هم دارند.آن وظیفه این است که بر منش مردم عادی چه*کار کنند؟ زندگی کنند. این وظیفه را دارند.مثال آصف بن برخیایک مثال بزنم: این وظیفه را همه شما این قصه آصف بن برخیا را می*دانید دیگر. فیلمش هم درست کرده*اند، البته کارتون است. فیلمش هم درست کرده*اند. این انبیای بنی*اسرائیل را این تلویزیون هم پخش کرد که جناب سلیمان فرمود که چه کسی است که این تخت را برای من بیاورد؟«قال عفریت من الجن» - یک عفریت از جن گفت چه؟ «أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک» - قبل از اینکه از جایت بلند شوی.بعد «وقال الذی عنده علم من الکتاب» - یک کسی هم که نزد او علمی از کتاب دستش بود، یا به تعبیر دقیق*تر یک مقداری از علم الکتاب را داشت. «قال الذی عنده علم من الکتاب» - چه؟ «أنا آتیک به» - این من! اینجا یک کاری می*کند اصطلاحاً می*گویند تبعیضی است، یعنی بعضی از علم کتاب نزد او بود، نه همه.این شخص که در روایت می*گوید، آصف... اولی را شکست داد، آن عفریت من الجن. این مهم است، یعنی این شخص جن بود. می*دانیم که جن قدرت*هایش، استطاعتش، حتی علمش از بشر معمولی بیشتر است. یعنی آن توانمندی*هایی که جن دارد، بشر معمولی ندارد.خب، قرآن می*آید در این همآوردی که آن تخت بیاورند - علیه السلام - یک جن می*گذارد در کنار کسی که بشر است، اما بشری که چه؟ «الذی عنده علم من الکتاب».«أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک» - من می*آورم قبل از اینکه چه*کار کنیم؟ چشمت را بگردانی. یعنی یا چشم بر هم بزنی. دو مدل ترجمه کرده*اند. اگر چشم بر هم زدن ترجمه*اش کنیم، یعنی چه؟ آقا، چند ثانیه طول می*کشد که بیاورتش؟ کسری از ثانیه، یعنی به ثانیه نمی*رسد. یعنی چشم به هم زدن یک صدم ثانیه است، یک دهم ثانیه است. یک زمانی برایش می*گویند: آقا، یک صدم ثانیه یعنی چه؟ مثلاً ما یک صدم ثانیه را حس نمی*کنیم. ما یک صدم ثانیه اگر حس می*کردیم، در هر رانندگی باید یک تصادف می*کردیم پشت فرمان، درست است؟ ما اصلاً حسش نمی*کنیم.آقا، یعنی اینکه به محض اینکه او اراده می*کند که آن تخت بلقیس را بیاورد، تخت آنجا است. به تعبیری قدرتی که آن شخص دارد، قدرتی که آن شخص دارد، طعنه می*زند، پهلو می*زند به چه؟ وقتی که «إذا أراد الله شیئاً أن یقول له کن فیکون» - خدا: باش! موجود می*شود. انگار پهلو می*زند به آن، نزدیک آن دارد می*شود. به محض اینکه اراده می*کند آن تخت اینجا باشد، کسری از ثانیه آنجاست. یعنی بین اراده*اش و آن فعل فاصله*ای، بفرمایید، تقریباً نیست. به قول شما علما: به صفر میل می*کند آن زمانش.خب، این کیست؟ این شخصی که علمی از کتاب دستش است و قسمتی از علم کتاب را دارد. حالا اگر بگوییم که امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - همچین علمی را دارد، می*توانیم بگوییم یا نمی*توانیم بگوییم؟ نمی*توانیم بگوییم! چون امیرالمؤمنین علمی ندارد؟ چون علمی که... چون بالاخره یکی چند بود؟ چون علمی که این شخص داشت...در روایتی که آن آورده بودم - بخوانید امروز وقت نمی*شود، ان*شاءالله فردا شب می*رویم - در روایت فرمود: این علم مثل قطره است در مقابل بحر اخضر، در مقابل دریای سبز. دریای سبز توصیف کرده*اند: دریایی که خیلی بزرگ باشد، آب*های زیادی داشته باشد، کثرت آب... دیگر رنگش به سبز می*زند. این بحر اخضر اسم دریای خاص است. اسم دریای سرخ و مثلاً دریای مدیترانه نیست. برویم در جغرافیا دریای سبز پیدا کنیم. مثال برای چه؟ زیاد بودن آن آب، کثرت آب.می*گوید: مثل قطره است در مقابل دریا. تشبیهی که حضرت... این در مقابل آن دریای علم الکتاب اصلاً قابل قیاس، بفرمایید، نیست. اما امیرالمؤمنین چه علمی دارد؟ بفرمایید: علم الکتاب کامل. قابل قیاس نیست!پس می*توانیم بگوییم که امیرالمؤمنین علمش نسبت به آن آصف بن برخیا به حدی که ما اصلاً قیاس نمی*توانیم کرد.سؤال مهم: چرا جنگ صفین یک سال طول کشید؟خب، این امیرالمؤمنین، این امیرالمؤمنین با معاویه چند وقت جنگید؟ شانزده ماه، بفرمایید. یک سال رندش بکنید، تقریباً دیگر یک سال جنگ کرد.قرآن اشتباه فرموده یا ما اشتباه فهمیدیم؟ یا باید بگوییم: می*توانست، نیازی نداشت که مثلاً مالک اشتر بفرستد: آقا، مثلاً برو درگیر شو، بجنگ. بعد مالک اشتر برسد مثلاً به دو قدمی خیمه آن ملعون که از منافقین زمان پیغمبر بودند - ابوموسی اشعری - از روز اول دستور الله... بعد بیایند این طرف دفع کنند که آقا نه، اینها قرآن را مثلاً سر نیزه کردند دیگر، ما نمی*شود بجنگیم.حقیقتاً اگر کسی قرآن را قبول کند، باید بگوید که امیرالمؤمنین، وجود مقدس رسول، تمام اهل بیت - صلوات الله علیهم أجمعین - همچنین قدرتی را، بفرمایید، دارند. تازه این قدرتی که من دارم می*گویم، قدرت امیرالمؤمنین نیست. این چیزی است که درباره علم من الکتاب خدا فرموده. من دارم در آن خط، در آن تراز، در آن میزان دارم می*گویم: حالا کل علم کتاب چه*کار می*کند؟ آن را دیگر من نمی*دانم. یک قطره*اش شد اینکه بتواند چه*کار کند؟ یک تخت...خیلی مهم است! بخواهیم روی*اش بحث بکنیم، به تعبیر آقایان علما: جرم را منتقل کرده، دیتا منتقل نکرده. یعنی شما دیگر خیلی بخواهید گوشی*هایتان، سیستم*های دیجیتالی*تان قوی باشند، عکس و فیلم و پیام منتقل می*کند. شما مثلاً نمی*توانید با گوشی این میز را چه*کار کنید؟ از تهران منتقل کنید مثلاً به کرج، نمی*توانید دیگر. یعنی بشر این کار را از توانش خارج است.اطلاعات منتقل می*شود. اگر یک روزی هم بشر به این برسد که این کار را انجام بدهد، به ابزارش... به ابزارش... بالاخره یک گوشی باید داشته باشد، دستگاهی باید داشته باشد که اگر بهش برسد، به ابزارش انجام بدهد. ولی این آن نیست!پس یک سؤال خیلی مهم اینجا هست که چرا امیرالمؤمنین جنگ صفین یک سال طول داد؟ خب، این گوش معاویه را می*گرفت! خودش هم لازم نبود بگیرد. اراده می*کرد که معاویه بیاید در کوفه، چه*کارش می*کرد؟ همان*جا تمام را از دستش...پاسخ به سؤال مهماگر حالا این کار را امیرالمؤمنین انجام داد یا نداد؟ انجام نداد. حالا اگر انجام نداد، باید بیایم بگویم که این آیه دروغ است؟ نمی*توانم این را بگویم که! پس یک حرفی، یک نکته*ای اینجا هست که با ذهن همه این آقایان بازی کرده. بعضی*هایشان هم که حقیقتاً «فی قلوبهم مرض» هستند، از این راه وارد شده*اند که می*گویند: آقا، اگر اینها علم داشتند، قدرت داشتند، چرا این کار نکردند؟چرا پرسیدند: شتر من کجاست؟ چرا آن امام گفت: کنیزم رفت در اتاقی قایم شد، من پیداش نمی*کنم؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟یک پاسخ دارد و آن اینکه: آقا جان، اهل بیت موظف هستند، وظیفه دارند بر آن چیزی که بشر معمولی زندگی می*کند، زندگی کنند. چرا؟ جهات مختلف:جهت اول: باب ابتلایک: اگر رسول*الله می*خواهد چه*کار کند؟ با آن وجود حقیقی*اش بین مردم باشد، باب ابتلا کلاً بسته می*شود.در روایت هست - تفسیر صافی، مقدمه تفسیر صافی یک مقدمه دارد که در آن مقدمه خدمتتان عرض کنم که آداب تلاوت قرآن عنوان مقدمه، آداب تلاوت قرآن - یک روایت هست آنجا که اگر رسول*الله با صدای حقیقی*اش قرآن را تلاوت می*کرد، أحدی پشت سرش زنده نمی*ماند.بعد در همان جا هست که وقتی امام سجاد علیه السلام قرآن تلاوت می*کرد، راه*ها بند می*آمد. این خلق الله فکر کردند که مثلاً امام سجاد بر سبک عبدالباسط قرآن می*خواند، سبک منشاوی قرآن می*خواند، بعد تلاوت زیبا داشت، دستگاه*های قرآن رعایت می*کرد، مردم هضم می*کردند. در روایت می*گوید: نه آقا، اینطوری نیست.تلاوتی که امام سجاد علیه السلام می*کرد، یک جلوه*ای داشت از خودش نشان می*داد، مردم نمی*توانستند تحمل کنند. راه*ها بند می*آمد، بعد می*گفتند: آقا، تلاوت قطع کن که راه*ها بند آمد.پس اگر می*خواست رسول*الله طبق آن علمش حرکت کند، طبق آن قدرتش زندگی بکند، دیگر چه منافقی می*توانست جلوی پیغمبر توطئه کند، خیانت کند؟ باب ابتلا چه می*شد؟ بسته می*شد.باب ابتلا: جایی که من بتوانم خطا کنم، اختیار داشته باشم و بتوانم چه*کار کنم؟ این خطا را اصلاح کنم، توجیهش کنم، که بد معلوم بشود که من واقعاً آدمی هستم که وقتی در خطر می*افتم، ایمانم واقعی است یا ایمانم چه؟ دروغ است. این باب ابتلاست. یکی*ش این است.ولی کلاً اگر قرار بود اهل بیت... ابا عبدالله علیه السلام کربلا می*ایستاد، بعد می*فرمود که هر کس که حرف مرا گوش نمی*کند، همین اینجا چه بشود؟ سنگ بشود! همه هم سنگ می*شدند دیگر. چه باب... کلاً دنیا را خدا برای ابتلا، فتنه خلق کرده.جهت دوم: حجت بودنیک، دو: اینکه قرار است که برای ما حجت باشد. «إن لکم فی رسول الله أسوة حسنة» - یعنی او باید تشنگی را درک کند، ولو اینکه اگر بخواهد نیاز به آب نخواهد داشت. او باید گرسنگی را درک کند. بخواهد چه باشد؟ حجت باشد. باید من بتوانم با او چه*کار کنم؟ تعامل داشته باشم، مراوده داشته باشم.لذا اهل بیت موظف هستند چه*کار کنند؟ طبق این ظاهر بشری*شان حرکت کنند. وإلا در این روایتی که دیشب خواندیم، امام علیه السلام: آیا بر ما جاسوس هست یا نیست؟ ما دیشب فقط، فکر می*کنم، سی دقیقه درباره این کلام صحبت کردیم، درست است؟ سی دقیقه سر شما را درد آوردیم. سی دقیقه نکاتی را عرض کردیم، تقیه را عرض کردیم، عرض کردیم که تقیه اینجا به چه شکلی است: تقیه از خود کسانی که محب هستند، تقیه از جامعه*ای که مخالف هستند، تقیه از آن کسی که حاکم سیاسی است.خب، اگر امام این را نمی*فرمود، ما می*توانستیم درک بکنیم شرایطی که دارد امام در آن زندگی می*کند؟ یعنی نمی*توانستیم!مثال روشن*کنندهپس اینکه شما بیایید از روی حکمتی، از روی مصلحتی... توانش را داری برای بچه*ات موتور بخری، اما نخری. اگر شما موتور نخریدی، اگر کسی بیاید به شما بگوید: آقا، شما که موتور نخریدی، معلوم است آدم فقیر، بدبخت، بیچاره*ای هستی، به او می*گویی چه؟ دو تا عقل نداری مگر؟ انسان هر کاری که قدرت دارد انجام می*دهد مگر؟ ما هر هر چیزی که بتوانیم برویم بخریم، می*رویم می*خریم مگر؟ انسان هر هر چیزی که می*داند می*رود می*گوید؟ قطعاً نه! چرا قطعاً نه؟ چون ما همیشه کارهایمان تابع چیست؟ تابع حکمت*هایی که خودمان تشخیص می*دهیم.اهل بیت علیهم الصلاة والسلام هم کارهایشان بر اساس...
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    تعریف اهل بیت در روایتروایت اول کتاب الحجة اصول کافی که درباره سفرا فی خلق صحبت می*کند، سفرا را اینطوری معرفی می*کند: حکما. اینها حکما هستند. یک، خدمت شما عرض کنم: مؤدبین بالحکمة - خودشان حکما هستند، با حکمت هم تأدیب شده*اند. مؤدبین بالحکمة من عند العلیم الحکیم - از جانب کسی که آن شخص هم علیم هم حکیم است.پس هیچ فعلی، هیچ قولی، هیچ رفتاری از اهل بیت نمی*توانیم پیدا بکنیم که چه باشد؟ خلاف حکمت باشد.یک جاهایی علم را کتمان می*کنند اهل بیت - خلاف حکمت نیست. به معنی جهل*شان نیست. این چند روز پیش گفتیم: «فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» فرمود: برای شما واجب است که بپرسید، اما بر ما واجب نیست که پاسخ بدهیم. بخواهیم پاسخ می*دهیم، نخواهیم پاسخ نمی*دهیم.حالا ما سؤال پرسیدیم، شما سؤال پرسیدید، اهل بیت پاسخ ندادند. این یعنی اینکه اهل بیت جهل دارند؟ قطعاً نه! چرا؟ چون بر اساس حکمت پاسخ... کما اینکه یک بچه کوچک هم می*آید پیش شما سؤال می*پرسد، شما الزاماً پاسخ نمی*دهید. دنبال نخود سیاه می*فرستیدش.خب، این نسبت اگر نسبت درستی بین ما... اهل بیت جاهلی*ام یک چیزی، بعضی موقع*ها نباید بدانیم، بعضی موقع زمان دانستن... اهل بیت پاسخ نمی*دهد.خلاصه و نتیجه*گیریپس یک نکته عرض کردم. اینجا سرتان را به درد آوردیم. یک سیر بحث اینطوری است. در این بحث خدمت شما عرض کنم: هم باید صبر داشته باشید، هم باید مداومت داشته باشید، رفیق نیمه راه نشوید.دو: اینکه سابقه بحث موجود هست. حتماً اگر دوست داشتید، بعضی*هایش نگاه کنید. در ادامه بحث هم آیاتی که استدلال کرده*اند که ائمه أطهار علم غیب ندارند را بحث می*کنیم. همین آیه*ای که «وعنده مفاتیح الغیب لا یعلمها إلا هو» آیاتی بودند که با این آیه بحث می*کردند که امام علم غیب ندارد.اگر خاطرتان باشد، ما همین آیه را بحث کردیم که اتفاقاً طبق همین آیه امام باید علم داشته باشد! همین آیه*ای که بحث می*کردند که امام علم ندارد!پس این سیر بحث شد که ان*شاءالله به آن توجه کنیم و حواسمان به این مطلب باشد.مثال نهایی: ابا عبدالله در کربلاروایت خواهیم خواند: اهل بیت - علیهم السلام - آنچه را که در سعه علمی و سعه قدرت است را اجرا نمی*کنند در ظاهر بشری، در ظاهر بشری.ابا عبدالله می*گوید چیست؟ آقا، «هل من ناصر؟» ظاهر بشری. در ظاهر بشری*اش می*آید چه*کار می*کند؟ آب طلب می*کند. عبارت مقتل این است: می*جنگید و آب طلب می*کرد. تا لحظه آخر ابا عبدالله ظاهرش... در ظاهرش عبدالله علیه السلام نمی*داند.ولی قبل از اینکه ابا عبدالله به کربلا برسد و در روز دوم، تمام وقایع این عظمت سیدالشهدا می*داند. خیلی مهم است این حرف! دیوانه*کننده*ای است که ابا عبدالله می*داند که این طفل شیرخوارش را چند دقیقه بعد هدف تیر قرار می*دهند. علم د# متن ویرایش شده سخنرانی - قسمت دومموضوعی که مورد مباحثه ما بود در این چند جلسه، بحث علم امام بود. اگر بخواهم یک عنوان کلی بگیرم، یک تذکری عرض کنم خدمت شما بزرگواران: ببینید، ما یک مطلبی را که می*خواهیم حلش بکنیم، ببینیم چیست. آیا با یک جمله، دو جمله حل می*شود؟ ببخشید این تعبیر را به کار می*برم. ضرب*المثل معروفی هست می*گویند: یک سنگ یک نفری در چاه می*اندازد، ده تا عاقل نمی*توانند درش بیاورند.شما بگویید: آقا، چرا امیرالمؤمنین باید خلیفه بلافصل باشد؟ امیرالمؤمنین یک سنگ انداختی دیگر! حالا می*خواهیم جواب بدهیم با یک جمله، دو جمله، سه جمله؟ نمی*شود. باید بگوییم و اصلاً عقل بگوییم، کلی باید چه*کار کنیم؟ حرف بزنیم که بگوییم: آقا، امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - خلیفه بلافصل، امیرالمؤمنین خلیفه بلافصل رسول*الله - صلی الله علیه و آله وسلم - هست. معلوم است دیگر. هر رشته، در هر علمی هم برویم، همین.نکات اساسی بحثنکته اول: این مطلب روشنی نیست.نکته دوم: از آن لحظه*ای که رسول*الله اعلان بعثت و رسالت کردند و فرمودند «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا»، یک درگیری شروع شد دیگر. دعوا شروع شد. دعوای اصلی هم دعوای چه بود؟ دعوای استدلال و بحث و برهان بود دیگر. وقتی این بحث و برهان... بحث دیگر درگیری*های دیگر می*شد. بعد از شهادت رسول*الله، خب طبعاً این هجوم علیه مکتب شیعه بیش از پیش شد و همیشه هم ادامه دارد.نکته مهم اینجاست که در این هجمه*ها ما باید چه*کار کنیم؟ ما دو تا راه*حل داریم:راه اولبرویم بنشینیم ببینیم هر کی یک حرفی می*زند، بنشینیم پاسخش بدهیم. آقا، تو شبهه کردی. آقای فخر رازی - لعنت الله علیه - برویم با تو بحث کنیم. آقای آلوسی، تو ببین، با تو هم بحث کنیم. خب، یک راه این است.راه دوم (راه درست)یک راه این است که به نظرم راه درست است، یا همان راهی که ما داریم. در این بحث بیاییم از موضوعی که محل بحث است - مثلاً این بحث ما بحث چیست؟ علم - بیاییم یک تصور روشن بدست آوریم. وقتی تصور روشن بدست آوردیم، دیگر جایی برای سؤال و شبهه و نمی*دانم نق زدن و... بفرمایید... نمی*ماند.اگر ما این تصور روشن - مثال عرض می*کنم - یک تصور روشنی از غدیر خم داشته باشیم، یعنی ما یک اطلاع خوب مستند از غدیر خم داشته باشیم: تاریخ بدانیم، روایت را بدانیم، روایت مخالف را بدانیم، آیات قرآن را بدانیم، استدلال*های عقلی را هم بدانیم - دیگر آقا، هر کسی به ما بیاید بگوید: آقا، این مطلب مورد سؤال هست، به او می*گوییم چه؟ آقا، اصلاً مطلب برای ما بدیهی است، مثل روز برای ما روشن است.انواع مخالفین در بحث علم امامدر این بحث، در بحث علم امام، ما:1. یک دسته وهابی*هایی داریم که اهل حجازند - اصطلاحاً به آن*ها می*گوییم وهابی*های حجاز. یک دست مخالفین اینها هستند.2. یک دسته دیگر داریم داخل خود مرزهای خودمان هستند - اصطلاحشان «وهابی وطنی» می*گوییم.3. یک دسته*ای هم هستند که در امروز ما به جریان روشنفکری معروفند - روشنفکر به معنی اینکه فکر داشته باشند نیست، ولی خب اسم جریانشان این است.4. یک جریان هم اینها هستند - خدمتتان عرض کنم که این آقای... همین آقای سروش اسمش - عمداً می*آید برمی*گردد می*گوید: آقا جان، زیارت جامعه کبیره مرام*نامه شیعیان غالی است. یعنی ببخشید، یک شوت زد، زیر جام کبیره رفت دیگر به هم!یک جمله... حالا جمله را آقا گفت. حالا ما بخواهیم بگوییم که زیارت جامعه کبیره مرام*نامه شیعیان غالی نیست، باید چه*کار کنیم؟ باید یکی به او یک فحش به او بدهیم، بگوییم خودت مثلاً اهل تقصیری؟ جواب نشد. باید بیاییم تک تک واژه*های جامعه کبیره را بحث کنیم: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة» به دلیل آیه تطهیر این غلو نیست. «السلام علیکم یا اهل بیت...» باید تک تک واژه*ها را چه*کار کنیم؟ بیاییم نشان بدهیم که این غالیانه نیست، این خلاف نیست. کار سختی است، توجه کنید.لذا ما اگر بخواهیم در این مسئله حرکت کنیم، باید صبر داشته باشیم، سختی هم باید بکشیم. لذا این بحثی که داریم مطرح می*کنیم، من خیلی دارم بر صبر مطرح می*کنم، برای اینکه بحث باید چه بشود؟ یک جا بیفتد، دو چکش بخورد به حدی که من یقین کنم که آقا دیگر، به قول خودمان - تعبیر عرفی خودمان - دیگر مو لای درز بحث دیگر نمی*رود.سه جهت بحث علم اماماین بحثی که ما مطرح کردیم، از سه جهت بحث کردیم:جهت اول: بحث عقلانیآیا عقل چه حکمی می*کند? آیا عقل نسبت به علم امام حکمی دارد یا ندارد؟ ما بیاییم و فقط عقل خودمان... عقل می*گوید: آقا، این کسی که خدا این شخص را حجت قرار داد، این باید عالم باشد یا نباید عالم باشد؟ قطعاً باید عالم باشد.حالا که باید عالم باشد، چه چیزهایی را باید به او علم داشته باشد؟ صرفاً حلال و حرام بداند کافی است - مثال عرض می*کنم - یا نه؟ عقل می*گوید باید چیزهای بیشتری هم بداند. مثلاً باید به اخبار سماوی هم عالم باشد. حکم عقل - یعنی هیچ کاری هم با آیه قرآن و روایت اصلاً نداریم. البته در روایات بعضاً علم امام را بر اساس استدلال عقلی بیان کرده*اند. روایت هم بعضی موقع*ها نگاه می*کنیم اهمیت زیادی دارد. پس این یک جهت بحث است.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    جهت دوم: روایات خودماناین جهت دوم.جهت سوم: تاریخیک جهت هم دارد: تاریخ. یعنی بحث آقا، روایات ما بالاجماع، بالاتفاق، بدون هیچ خلافی - بدون هیچ خلافی - به ما این را می*گویند. چون دیگر خود روایت نمی*گویم، چون دیگر خیلی باید روایت بخوانید تا... امام علیه السلام، امام معصوم علم دارد به آنچه واقع می*شود، به جزئیاتش علم دارد. در روایات حاصلش این هست که به تعبیر در روایات: «علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن» - این تعبیر از آن شده. خب، این روایت ما هست، این مسلم است.خب، آقا، این که در روایت ما هست، ما خوب شیعه هستیم. حالا به هر جهتی اصول کافی را قبول کردیم. این قابل اثبات هم هست نزد کسی که بگوید من این روایت را قبول ندارم، این کتاب را قبول ندارم. آقا، به لحاظ تاریخ بله. این را مفصل بحث کردیم، این بحث می*کنیم.خدمت شما عرض کنم: این قسمتی که عرض می*کنم، سه چهار جلسه*اش... فایل*هایش، یعنی فایل*های آن صحبت*هایی که عرض شد، کامل، بدون ادیت، بدون هیچ سانسوری در این کانال هست. کانال العظیم هست که ما آنجا بحث کردیم که ما جدای از روایات شیعه - جدای از روایت شیعه را می*گذاریم کنار - جدای از شیعه، تاریخی که نگاه می*کنیم - تاریخی که هیچ ربطی به شیعه ندارد: تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، خدمت شما عرض کنم، بفرمایید اخبار الطوال دینوری - اینها هیچ ربطی به شیعه ندارند و اساساً کسانی هستند که با شیعه هم سر بغض و سر جنگ هم دارند - به حساب منابع تاریخ هم می*توانیم بگوییم که امام علم دارد به جزئیاتی که در آینده اتفاق خواهد افتاد.نمونه*هایی از تاریخما صد تا نقل را با هم بحث کردیم، فکر می*کنم - یعنی بیش از صد تا نقل را بحث کردیم. دو تایش را عرض کنم که یک اشاره به آن بحث کرده باشم:نمونه اول: پیش*بینی هارون الرشیدیکی*ش یک نقل این بود که هارون الرشید - لعنت الله علیه - آمد برای دو تا فرزندش بیعت گرفت از خلق الله. اینها را در مکه جمع کرد. یکی از بچه*هایش اسم... خدا لعنت کند جفتشان! عباسیان دیگر ملعونند. جفتشان هم غاصب حق اهل بیت است.آمد بیعت گرفت بر این اساس که بعد از من امین خلیفه باشد، بعد از امین هم مأمون خلیفه باشد. خلاصه آمد این بزرگان قوم و امت و نمی*دانم... این داستان را جمع کرد در مکه و خطبه خواند و از همه بیعت گرفت و به قول خودمان چه*کار کرد؟ این امر را محکمش کرد، قطعی*اش کرد که آقا، دیگر همه بیعت کردید، متعهد شدید. بعد از من کی خلیفه است؟ امین. بعد از امین هم مأمون.یکی از علما به فکر کسانی است که با هارون ارتباط دارد، می*گوید: دیدم هارون ناراحت است. به قول خودمان زیر لب غر می*زند، گریه می*کند، ناله می*زند، ناراحت است. می*گوید: من این بیعت را گرفتم، ولی می*دانم، ولی می*دانم که بعد از من امین خلیفه نخواهد شد، مأمون خلیفه خواهد شد.«این خواب دیدی؟ خواب دیدی مثلاً؟» «خواب گذاشته برای گفتن. نه، خواب ندیدم.» بعد می*گوید: «در زایچه برایت این مطلب نقل کردند؟» زایچه یک چیزهایی است که منجمین داشتند برای هر فردی درست می*کردند. مثلاً می*گفتند: این شغلش این می*شود، رزق و روزی*اش این می*شود، بیماری*هایش این می*شود. درباره آن شخص یک چیزهایی... آن علم نجومی که داشتند می*نوشتند. البته این علم نجومی که اینها داشتند، در روایت ما نهی شده از آن. یک چیز قطعی مسلم نبود، خرافاتی بوده که آن موقع مرسوم بوده. نه! جفر که خاص اهل بیت است دیگر. علم جفر از علومی که خاص اهل بیت است، یعنی ویژه اهل بیت است. دست کس دیگری هم، غیر از اهل بیت، نیست. هر کس ادعا می*کند، دروغگو است.«نه، منجمین هم نگفتند.» گفت: «از کجا می*گویی این را؟» گفت: «این را از موسی بن جعفر... موسی بن جعفر گفته.» حتماً این تاریخی است، این نقل تاریخی است. آن هارونی که قاتل موسی بن جعفر - صلوات الله علیهما - هست، موسی بن جعفر را اینطوری دارد می*بیند. می*گوید: «این گفته که اینطوری مسئله پیش می*رود و اینطوری هم پیش خواهد رفت.»بعد هم که ما تاریخ نگاه می*کنیم، بعد از هارون خلافت دست کی افتاد؟ دست مأمون - لعنت الله علیه. آن حرف موسی بن جعفر... موسی بن جعفر چه شد؟ تحقق پیدا کرد.بعد دوباره همین مطلب از مأمون نقل کرده*اند که مأمون می*گوید: «آقا، من می*دانم فردا چه می*شود، پس فردا چه می*شود، اختلاف، این مطلب به کجا می*رسد.» «از کجا می*دانی؟» می*گوید: «موسی بن جعفر - صلوات الله علیهما - ریز به ریز برای من گفت.» این تاریخی است، این دیگر روایت شیعه نیست. این تاریخ دارد می*فرماید که چه؟ آقا، ببخشید، تاریخ دارد می*گوید که آقا، آن چیزی که تو ادعا کردی، در واقع، در عالم خارج تطبیق پیدا کرد.منظور من واضح است یا واضح نیست؟توضیح مهم درباره معیار علممثلاً در روایت هست: با سوره «إنا أنزلناه» مخاصمه کنید که ملائکه بر کی نازل می*شود. در روایت هست دیگر، این معروف است. اگر کسی آمد ادعا کرد که بر من ملائکه نازل می*شوند، باید چه*کار کند؟ باید اخبار طول سال را بتواند خبر بدهد دیگر: فردا، پس فردا چه... چون ملائکه به او نازل شده.خب، آقا، یک نفر به اسم موسی بن جعفر - صلوات الله علیهما - هست، خبر داده و تطبیق هم اتفاق افتاده، درست هم شده. پس تاریخ می*گوید: این علم، بفرمایید، قطعی هست. این یک روایت.نمونه دوم: پیش*بینی شهادت امام حسینعرض نمی*کنم دیگر همان که یک ظرفی از خاک گودال قتلگاه پیشش بود از زمان رسول که بعد به ابا عبدالله عرضه داشت که وقتی این خاک به خون بشیند، شما به قتل رسیدید. این روایت معروفی است.یک روایتی که چند بار عرض کردم، این روایت هم که عرض می*کنم یکی، دو، سه تا نیست. حداقل چهار، پنج تا روایت در تاریخ طبری، ابن اثیر و اینها هست که شخصی عثمانی مذهب - عثمانی مذهب - می*گوید: ما با امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - در صفین بودیم. در مسیر برگشت، در نزدیکی کوفه، یک جایی را... زمین نشست، بلند بلند امیرالمؤمنین گریه کرد، بلند بلند گریه کرد. بعد اشاره کرد، گفت: «این نقطه، این محل، محلی است که فرزندم ابا عبدالله الحسین به زمین می*افتد، به قتل، به شهادت می*رسد.» گریه کرد برای سیدالشهدا. این نقطه فلان مطلب است.خب، این شخص هم عثمانی مذهب - می*دانید دیگر عثمانی مذهب شدیدترین فرقه نسبت به ما هستند. عثمانی مذهب*ها حتی خلافت امیرالمؤمنین را به عنوان چهارم قبول نکردند. عثمانی مذهب*ها ساخته و پرداخته دست معاویه است. مذهب عثمانی با تلاش*های معاویه درست شد. خدا همشان را لعنت کند!عثمانی مذهب این نقلی که هست - ببخشید، این تعبیر را به کار می*برند - «خاک بر دهان من باد» می*گوید. این کذب، «من کذبات» می*گوید، این دروغی از دروغ*های امیرالمؤمنین است. عثمانی مذهب دیگر چه توقعی از او دارید؟ بیاید! معلوم است که حرف*ها زیاد زده، این همه را می*گویند حضرت دروغ می*گوید. یکی از دروغ*هایش، دارد دروغ می*گوید. تمام شد! امیرالمؤمنین...خدمت شما عرض کنم: بیست و پنج سال بعد از شهادت رسول*الله به خلافت رسید، پنج سال حکومت کرد. سی سال، شما حساب کنید. سی سال بگیرید. این روایت جنگ صفین است دیگر، یعنی شما باید بگویید که سال دوم یا سوم خلافت امیرالمؤمنین باید این روایت باشد، چون جنگ صفین اولین جنگ است. بعد جمل، بعد نهروان است. حدوداً بعد از شهادت امیرالمؤمنین، حدوداً ده سال امامت امام حسن علیه السلام. تا سال شصت هم ده سال امامت امام حسین است. یعنی سال شصت و یک وارد سال یازدهم دارد می*شود، یعنی بیست سال، بیش از بیست سال قبل از واقعه کربلا نقطه مشخص کرده. خیلی مهم است، خیلی مهم است!یک بار شما می*گویید: در کربلا امام حسین به شهادت می*رسد. این یک حرف است. یک بار می گویید: در این نقطه مشخص... بعد عثمانی می*گوید: آقا جان، گفتیم این دارد دروغ می*گوید. به پسرش گفت: اینجا را علامت بزار. گفت: علامت گذاشت، علامت گذاشت.آقا، بیست سال گذشت. اینها در کوفه بودند. ابا عبدالله آمد کرد، کربلا، واقعه عاشورا اتفاق افتاد، ابا عبدالله به شهادت رسید. به بچه*اش گفت: بلند شو، بلند شو برویم ببینیم چه خبر است. می*گوید: رفتیم، دیدیم همان جایی که علامت گذاشته بودیم، بدن... همان نقطه!این عثمانی مذهب نقل می*کند این را، شیعه نقل نمی*کند. نمی*توانی به عثمانی مذهب بگویی تو غالی هستی دیگر. هر کس غالی باشد که عثمانی مذهب که دیگر اصلاً این حرف*ها به او نمی*خورد. کسی که علامت گذاشته که چه*کار کند؟ نعوذ بالله، بیاید دروغ امیرالمؤمنین بخواهد... را تأیید کند، به حساب مثلاً باطل خودش؟خب، بعد نگاه کنید: این علم، علم معمولی نیست. بر فرض که بگوییم از رسول*الله امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - شنیده است که در کربلا ابا عبدالله به شهادت می*رسد. کما اینکه خیلی*ها این را شنیده بودند. نه فقط امیرالمؤمنین، اصحاب رسول*الله، همان کسانی که در زمان ابا عبدالله روایت، خبر داشتند و می*دانستند که در کربلا قرار است چه اتفاقی... خیلی*ها می*دانستند.اما اینکه بیاید در کربلا یک نقطه را مشخص کند، بگوید: آقا، در این نقطه ابا عبدالله به زمین می*آید یا در این نقطه به شهادت می*رسد، دیگر علم معمولی نیست. این علمی نیست که بگوییم: بله، رسول*الله فرموده بود که مثلاً امام حسین در کربلا...
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •