سعه علم امامت- شب سوم دهه سوم محرم
دیشب درباره این آیه شریفه و بحث کتاب مبین چند نکته عرض شد خدمتتان. در تعبیر آیه شریف، آن قسمتی که مقداری بیشتر درباره*اش صحبت کردیم، این عبارت بود: «وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ» که عرض شد این کتاب مبین، ظرف علم قرار گرفته است. ظرف چه علمی؟ ظرف آن علمی که خدا در صدر آیه فرمود: «وَعِندَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ وَیَعلَمُ ما فِی البَرِّ وَالبَحرِ وَما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلّا یَعلَمُها وَلا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الأَرضِ وَلا رَطبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ».دیشب مفصل صحبت کردیم. حاصل مطلبی که در این آیه شد، این بود که خدا به تعبیری همه چیز را در کتاب مبین قرار داده است: «وَلا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ». کسی نمی*تواند ادعا کنه که «رطب و یابس» یعنی منظور چیز خاصی است. این کنایه است. با توجه به صدر آیه که درباره علم و درباره مفاتیح غیب است، این مطلب روشن است که «ولا یابس» از سنخ علم است. هر چه که هست، از سنخ علم است.عرض شد که کتاب مبین در دسترس ما نیست. چند آیه بحث کردیم که این کتاب مبین با قرآن تفاوت دارد و این کتاب مبین برای بعضی*ها روشن باشد. بعضی*ها باید این کتاب مبین برایشان روشن باشد. اگر بگوییم کتاب مبین برای خدا روشن است، این مطلب خیلی درستی نمی*تواند باشد، چرا که چیزی از خدا مخفی نیست. حواسمان باشد که کتاب مبین مخلوق خداست، مفاتیح مخلوق خدا هستند، غیب مخلوق خداست.عرض شد که این غیب، حتی ذات خدا هم نمی*تواند باشد. غیبی است که مفاتیح دارد. «لا یابس الا فی کتاب مبین» - آن مفاتیح غیب هم می*تواند شامل یابس بشود. گفتیم افرادی هستند که حتماً نسبت به این آگاه هستند، عالم هستند.یک آیه*ای هم در حضورمان بود که گفتیم این آیه شریفه، حیطه علم بعضی از افراد را به صورت سلبی تعریف کرده است. اینها را عمداً تکرار می*کنم چون مطلب مهم است: «فَسئَلوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمونَ».ببینید، تعریف به سلب - عرض کردم که تعریف مثبت را بعضی*ها نمی*دانند، ولی بعضی جاها تعریف به سلب، افاده معرفت می*کند، افاده علم می*کند. فرض می*کنیم جایی که همه لباس مشکی پوشیده*اند، یک نفر لباس سفید پوشیده است. ما می*توانیم بگوییم: با کسی کار دارم که لباس مشکی نپوشیده است. در این فرض، تعریف کردم از کسی که لباس مشکی نپوشیده است. در این محدوده، این تعریف سلبی شد، اما تعریف سلبی که مفید معرفت شد، مفید آگاهی شد.مثال عرض می*کنم: اگر در این جمع، در این محدوده که تصور کردیم، بگوییم که کسی مدیر است، کسی رئیس است که لباس مشکی تنش نیست - این افاده معرفت می*کند، چون یک فرض قبلی هست که در این فرض قبلی می*دانیم همه از این ویژگی (لباس مشکی پوشیدن) برخوردار هستند.در روایات هم بعضی جاها تعریف به سلب شده است. مثل کجا؟ مثل تعریف خداوند - اگر این واژه «تعریف» درست باشد. حالا این واژه «تعریف» را قبول کنید. وقتی می*خواهد درباره خدا صحبت کند، درباره ذات اقدس خداوند صحبت کند، تعبیر سلبی می*فرماید. چه می*فرماید؟ «شَیءٌ بِخِلافِ الأَشیاءِ» - یک تعبیر سلبی است. یعنی چه؟ «بخلاف الاشیاء» یعنی هر چیزی که ویژگی، صفت و خصوصیت یک شیء مخلوق هست، این درباره ذات اقدس الهی وجود ندارد، نیست. «شیء بخلاف الاشیاء» - تعبیر روایت این است: «یخرج من حد تعطیل و حد تشبیه».«شیء بخلاف الاشیاء» - «شیء» اثباتش کرد، «حد تعطیل» را خارجش کرد. خدمت شما عرض کنم: از «حد تشبیه» چه*جوری خارجش می*کند؟ می*فرماید: «بخلاف الاشیاء» یعنی خداوند را به چیزی نمی*توان تشبیه کرد، شبیه ندارد، مثل ندارد، ضد ندارد. هر چیزی که بخواهد خدا را شبیه به مخلوق کند - این تعبیری است که مفید معرفت است. یعنی من می*توانم بگویم خدا را شناختم به این مطلب که «بخلاف الاشیاء» است.این تعریف، تعریف تنزیهی هم است، یعنی خدا را منزه کردم از هر آنچه که آن مطلب ویژه مخلوقات است. تعریف سلبی یا می*فرماید: «لیس بجسم» - درباره خدا می*گویند چه؟ خدا جسم نیست. «لیس بجسم» تعریف سلبی است. می*فرماید چه؟ می*فرماید: «هو السمیع العلیم» - این تعریف ایجابی است، سلب نیست. «هو القادر علی کل شیء» تعریف ایجابی است، اما «لیس بجسم» تعریف ایجابی نیست، تعریف سلبی است که می*گوید جسم نیست.معلوم است که ما می*توانیم کل کائنات را - یعنی هم خدا هم غیر خدا را - تقسیم کنیم به دو دسته: دسته*ای که جسم*اند، دسته*ای که «لیس بجسم». وقتی گفتیم خدا «لیس بجسم» است، یعنی خدا مثل هیچ*کدام از مخلوقات نیست.(در داخل پرانتز هم یک نکته عرض کنم: از این عبارت هم، اگر درست باشد که خدا «لیس بجسم» هست - که درست هست البته - یعنی این که تمام آنچه که غیر خدا هست، آن عنوان جسم بر او صادق می*شود. هر چه غیر خداست، از ملک و جن و پری و هر چه که شما می*خواهید تصور و توهم کنید.)در این آیه شریفه، علم را چه*کار کرد؟ آن حیطه علم اهل بیت را به صورت سلبی معرفی کرد. فرمود چه؟ حیطه علم*شان کجاست؟ «لا تعلمون» - شما. اگر بخواهد بفرماید آن مقداری که شما علم دارید، اتفاقاً این خیلی تعریف نیست، خیلی شناخته نمی*شود که محدوده علم کجاست. اما وقتی می*فرماید محدوده علم کجاست: آن مقداری که «ما لا تعلمون» - شما نمی*دانید - خوب، این حیطه علم، حیطه بسیار گسترده*ای می*شود.بعد، «ما لا تعلمون» نه «ما لا تعلمونی» که زمان نزول آیه مردم هستند. «ما لا تعلمون» که هر کس که مخاطب قرآن هست، شامل می*شود. «فسألوا» خطابش به کیست؟ فقط به من و شما است؟ فقط به کسانی است که در زمان پیامبر می*زیستند؟ خطابش به کیست؟ خطابش به هر جایی است که حیطه رسالت و انذار رسول*الله... حیطه انذار رسول*الله کجاست؟اگر بگوییم شبه*جزیره عربستان، یعنی آن چیزهایی که اهل شبه*جزیره نمی*دانستند، «ما لا تعلمون». اگر بگوییم مثلاً الارض - کل زمین زمینی که زمان خودشان زندگی می*کردند - حیطه علم می*شود آن علمی که اهل آن زمان، اهل کل آن زمان نمی*دانستند. اگر بگوییم حیطه انذار، حیطه تبلیغ، حیطه رسالت پیغمبر کجاست؟ عالمین، درست است؟ عالمین. «نزل علیک الفرقان لتنظر العالمین» - خدا فرقان را بر تو نازل کرد که عالمین را انذار کنی.پس اگر قبول کنیم که حیطه دعوت، انذار و رسالت پیامبر عالمین هست، پس «فسألوا اهل الذکر» خطابش به کیست؟ به عالمین است. عالمین - آنچه که ما می*دانیم و نمی*دانیم، آنچه را که ما می*شناسیم و نمی*شناسیم، آنچه را که توهم می*کنیم و توهم نمی*کنیم - پس حیطه علم از آن حد تصور ما هم خیلی فراتر است.کدام عالم؟ فقط عالمین زمان نزول؟ نه. قرآن کتابی است که بر کی نازل شده است؟ بر خاتم پیامبران. یعنی از این به بعد دیگر نبوتی نخواهد بود. دیگر نبوتی نخواهد بود یعنی دیگر خدا کسی را با منصب نبوت روی زمین قرار نخواهد داد. وقتی نبوت نباشد، دیگر رسالتی هم نخواهد بود. یعنی این کتاب، کتابی است که تا وقتی که دار تکلیف هست، تا وقتی که خدا می*خواهد کسی را هدایت کند.پس این عالمینی که مخاطب این آیات هستند، حتی از زمان نزول هم مقید نیستند. از زمان نزول هستند تا آن وقتی که دار تکلیف است. پس این حیطه علم، حیطه علم خیلی وسیعی شد، خیلی وسعت پیدا کرد. درباره*اش دیشب توضیح دادم، دیگر تکرار نمی*کنم آن حرف*ها را.پس خلاصه داستان - دیگر خیلی بخواهیم به صورت حداقلی نگاه کنیم، کم نگاه کنیم - این است که آن کسی که به کتاب مبین علم دارد («ولا یابس الا فی کتاب مبین»)، این شخص باید علم «ما کان و ما یکون» داشته باشد. این خلاصه*ای از بحث گذشته بود.این جلسه، در ادامه آن بحث، چند روایتی که از کتاب اصول کافی هست را با همدیگر بخوانیم. این روایت*ها هم روایت*هایی است که در یکی از ابواب کتاب اصول کافی مرحوم کلینی آورده، و عنوان باب هم مرتبط به همین مطلب است که اهل بیت علم «ما کان و ما هو کائن و ما یکون» را دارند. این عنوان باب است. روایت*ها را هم بخوانیم که این مطلب حداقل در این یک مورد خاص که عرض کردیم، دیگر مطلب تمام باشد. حالا ان*شاءالله این روایت را خواندیم، برویم سراغ آیات بعدی که در این حوزه بحث می*کند.تکرار می*کنم: این یک نگاه حداقلی است، یعنی همه علم اهل بیت را نمی*توانیم بگوییم این است. ما نمی*دانیم. علم «ما کان»، یک شاخه از علم اهل بیت است که در روایات کافی هم هست. درباره علم اهل بیت ابواب مختلف دارد، یعنی تمام روایات علم اهل بیت این نیست.این نکته بسیار مهم است که ما وقتی می*گوییم امام معصوم، وقتی می*گوییم امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - بر ما امامت دارد، وقتی می*گوییم ما امام داریم، امام حی داریم، امام زمان داریم، منظورمان چیست؟ منظورمان چه شخصیت است؟ وقتی می*گوییم امام زمان - امام زمان حیطه علمش (حالا جلوتر خواهیم گفت)، حیطه قدرتش، حیطه*ای که می*تواند اعمال قدرت کند، اعمال ولایت کند، اعمال سلطنت کند - کجاست؟ این خود نکته مهم است دیگر. ما امام را چگونه می*شناسیم؟ به چه می*شناسیم؟بابا، من اولی*شو بخوانم و حالا چند نکته*ای هم که در این روایت هست، با هم مباحثه می*کنیم تا آنجایی که وقت هست.
با خصم حق ستیزه عادت ماست
لعن بر عمر عبادت ماست