????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58

    سعه علم امامت-شب اول دهه سوم محرم

    دهه سوم شب اولآیات قرآن و کتاب مبیندر قرآن کریم، در سوره مبارک نمل، آیاتی هستند که قرآن را وصف می*کنند. ابتدای سوره مبارکه: بسم الله الرحمن الرحیم. طس. تلک آیات القرآن و کتاب مبین. این آیات قرآن و کتاب مبین هست. بعد این آیات قرآن و کتاب مبین را وصل می*کند: هدیً و بشری للمؤمنین. این آیات قرآن هدایت است و بشارت است برای مؤمنین. یکی از وصف*هایی که آیات قرآن دارد این است: قرآن چیکار می*کند? هدایت و بشارت می*دهد.حالا کتاب مبین چیست؟ قرآن چیست؟ تفاوتشان با همدیگر چیست؟ شاید در شب*های آینده هم صحبت کنیم. کتاب مبین و ارتباطش با قرآن کریم چیست؟ ولی هر چه که هست، در این آیه شریفه درباره طس مطلبی می*فرماید. طس از حروف مقطعه است. این طاسین چیست؟ دو ویژگی دارد: هم آیات قرآن - آیه قرآن مشخص است اینجا - و هم آیات و هم کتاب مبین.معلوم است که قرآن کریم با کتاب مبین یکی نیست. اگر یکی بودند، واو بین آنها نباید می*آمد، یعنی "طس، تلک آیات القرآن کتاب مبین" تمام می*شد دیگه. ولی کتاب مبین مطلب دوم است. پس ما دو کتاب داریم: یه کتاب اسمش قرآن است، یه کتاب اسمش کتاب مبین است. حالا فعلاً با این بحث کتاب مبین کاری نداریم. درباره این بیشتر صحبت کردیم بعداً.حالا قرآن، آیات قرآن و آن کتاب مبین خودشان هدیً و بشری هستند. هدایت و بشارت است برای مؤمنین. پس یکی از وصف*های قرآن این است که آیات قرآن هدایت است.این آیه خیلی معروف هم هست: بسم الله الرحمن الرحیم. شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن. ماه مبارک رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است. پس ماه مبارک رمضان ویژگیش این است که قرآن در رمضان نازل شده است. بعد قرآن را هدیً للناس و بینات من الهدی و الفرقان می*فرماید. این قرآن چند وجه دارد: یکیش خودش هدیً للناس است، هدایتی برای مردم است. پس قرآن طبق این آیه شریفه چیست؟ هدیً للناس. پس قرآن هدایت می*کند، هدایتی برای مردم.و بینات من الهدی، غیر از آن بحث هدایت، بیناتی هم از هدایت از خدا دارد. هدی همان، باز هم هدایت معنیش می*کند، ولی این هدی با آن هدیً یکی نیست. آن هدیً للناس است، وصف قرآن. وصف قرآن چیکار می*کند؟ هدایت. هدایت ویژه است، یک هدایت خاصی است که باید تفاوت کند. در عبارت معلوم: للناس و بینات من الهدی و الفرقان. سه چیز شد: هدایت در قرآن، بینات دارد، بینات دارد، و در قرآن چی دارد؟ فرقان دارد. سه ویژگی که در آیات خیلی روشن دارد بیان می*کند.خوب، دوباره درباره قرآن. پس قرآن قطعاً کتاب هدایت است یا نیست؟ هست. قطعاً هست. ما نمی*توانیم بگوییم قرآن کتاب هدایت نیست. نمی*توانیم بگوییم. اگر کسی گفت قرآن کتاب هدایت نیست، خلاف آیات قرآن صحبت کرده. چون ما یا هدایت یا ضلالت، دیگه وسط نداریم. یعنی یه چیزی یا هدایت می*کند یا... دستورش یا هدایت یا هدایت نیست. اگر هدایت نباشد، حتماً گمراهی است.یه موقع هست یه کسی، یه شخص امری ندارد. این درباره هدایت بودن و گمراهی صحبت نمی*کنیم. اما کسی یه چیزی که امر دارد، دستور دارد، فرمان دارد، این دستورالعمل فرمانش یا هدایت یا گمراهی. سوم دیگه نداریم.حدیث ثقلیندر حدیث شریف ثقلین هم این تعبیر درباره قرآن: کتاب الله، کتاب خدا، هم عترت هدایت*کننده هستند. بعضی از روایات هستند "خالفین"، بعضی "تارک". فرقی هم نمی*کند چه "تارکون" باشد چه "خالف" باشد. یعنی رسول الله دارد چیکار می*کند؟ دارد یک فعلی را انجام می*دهد. فعلش چیست؟ فعلش چیست؟ "تارک"، ترک*کننده هستم.ببینید، خدمت شما عرض کنم که معمولاً، بلا تشبیه، وقتی انسانی از دنیا می*رود، می*گوییم "ماترک" می*گوییم. این یک مجاز در آن است، حقیقت در آن نیست. یعنی یه انسان خودش ترک نمی*کند کسی را. با اختیار خودش از دنیا نمی*رود. کی می*گوید "آقا من دارم می*روم، برای تو گذاشتم"؟ این یه حرف مسافرت است. یا خدمت شما عرض کنم، دارید یه نقل مکان هم نمی*کند. می*گوید "آقا من این مطلب و این شی را برای تو گذاشتم، من گذاشتم برای تو".واضح عرض می*کنم: یه بار کسی از دنیا می*رود، اموالش می*شود "ماترک"اش. در این "ماترک" خودش اراده ندارد. خودش اختیار نداشت. خودش چیزی از خودش به عنوان اراده نداشت که بتواند بگذارد یا نگذارد.اما این قصه حدیث ثقلین این نیست. "تارک": من دارم برای شما به جا می*گذارم. من دارم با اختیار خودم، با اراده خودم، با تصمیم خودم. و این "إنی تارک" که در حدیث ثقلین هست با آن چیزی که در عرف ما درباره*اش صحبت می*کنیم، می*گوییم "ماترک میت"، این دوتا یکی نیستند. این دوتا یکی نیستند.آن "ماترک" که درباره میت می*گوییم یعنی چی؟ یعنی این داشت راه می*رفت یا موشک خورد، از دنیا رفت. خدمت شما عرض کنم، مرگ است دیگه. چه می*دانم، کسی فکر می*کند مثلاً در خیابان بمب بترکد. خب دیگه، این داشت راه می*رفت، یه دفعه تصادف کرد. داشت راه می*رفت، انشاءالله خدا همه بلاها را از همه محبین اهل بیت هر جای دنیا هست، خدا این بلاها را از جنگ و فتنه*های آخرالزمان دور کند. تصادف می*کند، قلبش می*ایستد، از دنیا می*رود. بعد می*گویند "ماترک". این "ماترک" که مجاز در آن است، این خودش اراده نداشت، اختیار نداشت. این خودش اگر دو دقیقه دیگر زنده بود شاید چیکار می*کرد؟ خود خانه را فروخته بود، شاید نمی*دانم این غذا را خورده بود، شاید این موتور را معامله کرده بود. پس در آن اختیاری نیست.اما تعبیر ثقلین چیست؟ "إنی تارک". دقت کنید روی آن: "إنی تارکون" یه جمله است، خودش یه جمله مستقل. "تارک" تنوین دارد. "تارک" علمی، "تارکون"، "تارکم" که معنی نمی*دهد که "من ترک*کننده هستم فیکم"، "در میان شما"، "من شما را ترک می*کنم". عنایت کردید؟ "تارک" این تنوین مثل "زیدون" مثلاً.اسمی هم هست در این جمله، فعلی به کار نرفته. وقتی فعل به کار نمی*رود، دو مطلب خیلی مهم در آن است:اولین مطلب این است که اصطلاحاً استقلال از زمان دارد، یعنی این زمان در این جمله لحاظ نشده. در "ماترک میت" زمان لحاظ شده، از لحظه مرگش "ماترک کرد"، یه بار هم ترک می*کند، تمام می*شود. درست است؟ نکته خیلی ظرافت دارد. یه ذره با من همراه باشید. "ماترک": ترک، فعل است. و فعل ماضی وقتی که یه عبارتی با فعل گفته شود، وقوعش در گذشته است و یک بار هم بیشتر نیست، تمام. مثل "زید آمد" یعنی زید در گذشته آمد. چند بار آمد؟ یه بار. پس این می*شود "ماترک": آنچه که او ترک کرد. فعل به کار رفت، یعنی یک بار این از دنیا رفت و یک بار هم چیکار کرد؟ آن اموالش را گذاشت و رفت.فعل به کار نرفته، اسم "تارکون". اسم نشانه اسمش هم چیست؟ همین تنوین است. همین تنوین نشانه اسمش است. یعنی هرجا که اسم باشد، حتماً یکی از نشانه*های اسم... اگر این دو تا نباشد، اضافه می*شود: مضاف مضاف*الیه می*شود. خب پس این "تارکون" در آن فعل نیست. وقتی فعل نیست یعنی چی؟ یعنی استقلال از زمان دارد، یعنی زمان در آن لحاظ نیست. دور از جان همه شما و همه محبین اهل بیت، ما لحظه مرگ فقط یه بار. اما "إنی تارک" هیچ زمانی برایش در نظر نمی*شود. برای چیست؟ همیشه است.
    ویرایش توسط mostafahem : سه شنبه 07 مرداد 04 در ساعت 02:31 بعد از ظهر
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    دو: اراده پیغمبر، اراده متکلم این بیان، و اینکه این با اراده می*فرماید که "من این کار را انجام می*دهم". و این مطلب هم پیغمبر در لحظه وفات، در لحظه شهادت نفرموده که "من دارم از دنیا می*روم". در غدیر خم فرموده، قبل از غدیر فرموده، بعد از غدیر فرموده. کراراً رسول الله این را فرموده. پس این "تارک" باشد چه "خالف" باشد، به معنای استخلاف پیغمبر یعنی خلافت بعد از پیغمبر است، جانشینی بعد از پیغمبر. در میان شماست. جنسش از جنس شماست، در میان شماست."ثقلین": منتها چیزی که سنگین است، ثقل دارند. کتاب الله و عترتی. یکیش از آنهایی که پیغمبر به عنوان خلافت، به عنوان جانشینی قرار داده است، کتاب خداست و آن یکی عترت است. پس اینها عترتی هستند که خلافت دارند، از طرف پیغمبر به عنوان خلیفه قرار گرفتند.دقت بکنید: نه کتاب خدا به عترت برتری دارد، نه عترت به کتاب خدا برتری دارد. کتاب... ادامش چیست؟ "ما إن تمسکتم بهما"، مادامی که به این دوتا متمسک بشوید، یعنی شما باید چیکار کنید؟ به کتاب الله متمسک باشید. به عترت هم باید متمسک باشید. یعنی اینطوری نیست که فقط به کتاب الله متمسک باشید، عترت را رها کنید، یا به عترت متمسک باشید، کتاب خدا را رها کنید. به این دوتا باید چیکار کنیم؟ با هم باید متمسک باشیم.پس کتاب الله طبق روایات هم چیست؟ کتابی که اگر بهش تمسک پیدا نکنیم، مصداق "لن تضلوا أبداً" نمی*شود. اگر تمسک به دوتا باشد، أبداً تا ابد گمراه نمی*شوید. اگر تمسک به یکی از آنها باشد چه اتفاقی می*افتد؟خیلی*ها این حرف را می*زنند، می*گویند: "آقا اگر ما فقط رفتیم سراغ روایت، پس حتماً گمراه نمی*شویم". اگر این حرف درست باشد، باید کسانی که فقط سراغ روایت رفتند اصلاً گمراه نشده باشند. آیا این حرف را می*توانیم بزنیم؟ کسانی که فقط دنبال حدیث رفتند، گمراه نشدند؟ آیا ما گروهی داریم که دنبال حدیث صرفاً رفته باشد و گمراه شده باشد؟ یعنی می*شود گمراه شد، نمی*شود گمراه شد؟خب ما در اختلافاتی که وجود دارد تا حد تکفیر همدیگر رسیدند. چیست؟ برخی آقایان جلو رفتند، بعضی از شهرها مباهله با هم کردند که "آقا مثلاً ما حدیث را قبول داریم". اختلاف تا اینجا زیاد شده. علی ایحال، بحث این روایت، حدیث نیست. چه حدیث باعث نجات شود، چه نشود. حدیث در این روایت محل بحث اصلاً نیست. چه محل بحث است؟ آفرین، خود عترت.خود عترت. عترت به تعبیر آقایان، آن شخص و آن وجودی که حالا به تعبیر آن عنصر انسانی، و به تعبیر بهتر و صحیح*تر، آن عنصری که تعبیر قرآن این است: "إنما أنا بشر مثلکم یوحی إلیه". آن شخص مهم است. ببینید، حدیث هیچ وقت جای عترت را نمی*گیرد. من نمی*توانم بگویم "اینجا حدیث دارم، پس به امام زمان نیاز ندارم". نمی*توانم بگویم "اصول کافی دارم، دیگه به امام زمان نیاز ندارم". نمی*توانم این را بگویم. حالا می*خواهد کتاب اصول کافی باشد یا می*خواهد کتاب*های مخالفین ما باشد. عترت جایگاه دیگری است. تفاوت می*کند با اصول کافی.برای اینکه اصول کافی کتاب مهمی است. من نمی*خواهم بگویم نعوذ بالله هیچ ارزشی ندارد. نه، اصول کافی کتاب بسیار بسیار مهمی است برای ما شیعیان. چون اسمش هم روشن است دیگه. اصول کافی یعنی اصولی که شما را کفایت می*کند. اسمش خیلی مهم است. مثلاً مرحوم صدوق آن کتاب فقهی*اش را چی گذاشته اسمش را؟ "من لا یحضره الفقیه"، کسی که نزد او فقیه حاضر نیست. آقا تو یه جایی هستی، به فقیه دسترسی نداری، این کتاب بردار مثلاً بخوان، آن مشکل فقهی حل بشود. صدوق می*گوید یک کتابی بود به اسم "من لا یحضره الطبیب"، کسی که نزد او طبیب حاضر نیست. مثلاً کسی طب بلد باشد رو من سراغ ندارم، در شهری هم گیر کردم، یه کتابی بود "من لا یحضره الطبیب": اگر تو دستت به طبیب نرسد، کتاب را بخوان، مثلاً مشکل بیماری را حل کن. می*گوید من مثل آن یه کتابی نوشتم "من لا یحضره الفقیه"، کسی که به فقیه دسترسی پیدا نکند. پس اسم کتاب حرف می*زند.مرحوم کلینی اسم کتابش را "من لا یحضره الإمام" مثلاً نگذاشت. "فقیه" می*گذاشت، نمی*شد. نمی*شد. خب گذاشت "اصول کافی". پس در این کتاب اصل وجود دارد، پایه است، اساس. اصول: اصل*ها، پایه*ها، اساس*ها. کدام اصل؟ پایه*ها، اصل پایه*های کفایت*کننده هستند. کافی*اند. اسم کتاب توضیح می*دهم، با چیز دیگری کاری ندارم. یعنی حداقل از نگاه مرحوم کلینی، "اگر شما می*خواهید در زمان غیبت دیندار باشید"، "من در این کتاب اصولی را به شما معرفی می*کنم که برای دینداری شما کفایت می*کند. چیکار کنید؟ دیندار باشید." ولی اسم خیلی با عظمتی به آن گذاشته... دقت نکرده بودیم. چه اسم عجیبی مرحوم کلینی گذاشته!پس کتاب اصول کافی، علاوه بر اینکه کتاب حدیثی است، کتاب موضوع*نگاری نیست. چیست؟ اصل*نگاری. یعنی چی؟ اصل*نگاری: آن اصول، آن اساس*ها، آن به قول معروف آن پایه*ها را چیکار می*کند؟ در این کتاب به ما معرفی کرده.پس این حرف سر جای خودش درست است که عترت مساوی حدیث نیست. حدیث چی باشد؟ اصول کافی باشد؟ این داخل پرانتز می*گویم که کسی به اصول کافی ذهنش مثلاً یه موقع مکدر نشود که مثلاً ما اصول کافی... نه، اصول کافی سر جای خودش و جایگاه خودش هست. اما هر چه که هست، اصول کافی عترت نیست. و در این روایت کتاب خدا کنار عترت قرار گرفته. پس بنابراین کتاب خدا چی هست؟ کتاب هدایت است. ما نمی*توانیم بگوییم قرآن کتاب هدایت نیست. این حرف حرف غلطی است.خب، قرآن کتاب هدایت هست.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    نکات مهم درباره هدایت قرآنچند نکته اینجا مهم است: اگر من و شما می*خواهیم هدایت بشویم، نمی*توانیم قرآن را ببوسیم، بگذاریمش کنار. این کار نباید بکنیم. اگر قرآن کتاب هدایت است، اگر قرآن کتاب هدایت هست، هر کسی که قرآن را قبول دارد، باز به اسم کتاب هدایت، پس باید چیکار کند؟ پس باید هدایت*های قرآن را به آن متمسک شود. اگر قرآن در هر چیزی هدایت کرد و هر چیزی اشاره کرد، من، شما، آنها، ایشان، هر کسی کتاب خدا را قبول دارد، باید ملتزم آن باشد. مطلب روشن است دیگه. یا باید بگوییم قرآن کتاب هدایت نیست - به خلاف آیات قرآن، خلاف روایات.ما درباره قرآن روایت*های مهمی داریم از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این روایت: "إذا التبست علیکم الفتن کلیل المظلم". هنگامی که فتنه*ها مانند شب تاریک به سمت شما آمد، "علیکم بالقرآن"، پس بر شما باید به سمت چی؟ به سمت قرآن. پس بر شما باید به قرآن.یعنی اگر شما گیر کردید که یکی گفت "من خلیفم"، یه نفر گفت "خلیفه نیستی"، فتنه شد، "علیکم بالقرآن" چی گفته؟ اگه جنگ جمل شد، یکی گفت "من همسر پیغمبرم"، یکی گفت "من خلیفه پیغمبرم"، دو ادعا، قرآن چی دارد می*گوید؟ و خدمت شما عرض کنم هر چیزی که فتنه باشد، حتی در جنگ نهروان هم که خوارج، خدمتتان عرض کنم که با آیه قرآن داشتند احتجاج می*کردند، باز هم اهل بیت با آنها با قرآن احتجاج می*کردند. اینجوری نبود که در آن فتنه دیگه قرآن بی*اثر باشد، قرآن بی*فایده باشد.دو حرف: یکی حرف جاهل نمی*فهمد، یکی خودش را به نفهمی می*زند. خودشان این دوتا با هم یکی نیست. این روایت معروفی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می*فرماید که "با اینها برو با سنت احتجاج کن، قرآن حمال وجوه است"، یعنی حمل*کننده وجوه مختلف هست. این نه اینکه قرآن کتاب هدایت نیست، یعنی اینکه چی؟ آن طرف نمی*خواهد حرف حق را قبول کند، نمی*خواهد قبول کند، می*گوید "با آن اینجوری احتجاج نکن". و حتی ابن عباس هم که با سیره پیغمبر احتجاج کرد، باز هم حرف حق را قبول نکردند. یعنی اینکه قرآن نقص نداشت. نکته خیلی مهمی بود. آنهایی که بیدار هستند، نعوذ بالله، نقص قرآن نبود که قرآن یه نقصی دارد، یک خلاصی دارد که قابل احتجاج نیست.پس اگر با سنت احتجاج مشکل حل می*شود؟ اگر قرار بود با سنت مشکل حل شود، خب وقتی که ابن عباس با سنت پیغمبر احتجاج کرد، چرا حل نشد؟ چون فرق می*کند: کسی که خواب است را می*شود بیدارش کرد، اما کسی که خودش را به خواب می*زند نمی*شود بیدارش کرد. آقا ابن عباس احتجاج بلد نبود؟ امیرالمؤمنین بلد نبود؟ نه. مشکل در احتجاج بود؟ نه، مشکل کسی که احتجاج می*کند بود؟ مشکل چی بود؟ اینکه "فی قلوبهم زیغ". "الذین فی قلوبهم زیغ" متشابهات را دارد، اصلاً سراغ قرآن می*رود که فتنه درست کند.کسی که برای فتنه درست کردن دنبال قرآن می*رود، با حدیث درست کند؟ با حدیث درست کرد. و اتفاقاً خیلی از فتنه*ها با حدیث درست شده. خیلی از فتنه*ها با حدیث درست شده. خب پس این دوتا را از هم جدا کنیم.تفسیر آیه شریفه "إن هذا القرآن یهدی"حالا بریم سراغ قرآن. یه آیه در قرآن هست. این آیه خیلی معروف است، احتمالاً همه شما این آیه را شنیده*اید و مثل اینکه همه*مان بلد هستیم و شنیده*ایم. یه چند جمله درباره این آیه شریفه یک مباحثه*ای داشته باشیم، ببینیم که این آیه شریفه چه نکته*ای را درباره هدایت می*فرماید و ما چطوری می*توانیم احتجاج کنیم با این آیه شریفه.عنایت کنید، عرض کردم این روایت شریف را: فردا وقتی فتنه*ها به سمت شما آمد، "علیکم بالقرآن"، به قرآن. یعنی قرآن یه وسیله*ای است که ابزاری است، یه نوری است، یه هدایتی است که در فتنه*ها چیکار می*کند؟ ما را می*تواند نجات دهد.و زمان قدیم دعواها اینطوری بوده که زمان قدیم دعوا بین علمای قم بود... مناظره کنند. خودتان تصور کنید زندگی قدیما اینطوری بود. قدیما اینطوری نبود که این دعوا در همه جا باشد. ما امروز اینطوری نیست، همه جا درباره آن هست. یعنی ما نمی*توانیم بگوییم "آقا این مطلب به من ربطی ندارد، تخصص من مثلاً نجاری است، تخصصش آهنگری است. حالا قرآن چی می*گوید؟ خیلی کاری با آن نداریم." این حرف*ها دیگه نیست. چرا؟ چون این فتنه اینقدر فراگیر است، طبق روایت "فتنة کاللیل المظلم"، فتنه تاریک است. در بعضی فتنه*ها ظاهراً شدت...فتنه فراگیر است، همه باید چیکار کنند؟ آن چیزی که به آن اعتقاد دارند را طبق نصوص قطعی باید مستدل کنند. کافی هم هست. و این تعبیری که ما خیلی موقع*ها شنیده*ایمش فقط بود در و دیوار نوشتن در مدرسه*ها: "طلب العلم". طلب کردن علم واجب است، شعار حدیث "طلب العلم واجب"... باید طلب علم، فریضه. حدیث "طلب العلم فریضة".شما هیچ زمانی وجود ندارد که بر من و شما طلب علم واجب نباشد. اگه حج واجب، شرط استطاعت دارد، مستطیع باشد. اگر نماز واجب، اوقات خاص دارد. اما طلب علم، طلب علم چیست؟ واجب است. یعنی همیشه واجب است و هیچ موقع نمی*توانی بگویی "من طلب علم کردم، تمام شده دیگه، من دیگه کتاب می*بندم می*روم دنبال کار و زندگی". و طلب علم فریضه.حالا زیاد در حواشی نرویم. این آیه شریفه را با هم...آیه ۹. أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. "إن هذا القرآن یهدی". این اولش را می*خوانم. این را معنا بکنیم. "إن هذا القرآن یهدی". خب ترجمه*اش کنیم. "إن" به درستی که، "هذا القرآن" این قرآن. آن قرآن... آیا این قرآن و آن قرآن داریم با هم فرق می*کند؟ کجا داریم؟ بسم الله الرحمن الرحیم. "الم ذلک الکتاب" آن کتاب. آن کتاب با این کتاب فرق... پس این "هذا القرآن" در آن نکته است. حاضر گفته، "ذلک" نگفته. یعنی "هذا القرآن" همین قرآنی که دم دست خودمان است.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    این قرآن، این قرآن چیکار می*کند؟ یک فعل انجام... اینکه قرآن هدایت است... قرآن دائماً در حال هدایت کردن است. "إن هذا القرآن" یه فعل مضارع است. اگه "إن هذا القرآن هدی" بود، یعنی قرآن یک بار هدایت کرد و... "قرآن یهدی": قرآن از زمان نزولش تا الان دارد مداوماً، مستمراً، به صورت پیوسته دارد چیکار می*کند؟ دارد هدایت می*کند."إن هذا القرآن" چی؟ "یهدی". خب این هدایت متعلق می*خواهد. هدایت به چی؟ آیا قرآن به راه راست هدایت می*کند؟ خدمت شما عرض کنم که هدایت می*کند.سؤال دیگر: این آیه شریفه ادامش این است: "إن هذا القرآن یهدی للتی". قرآن هدایت می*کند به چی؟ به چیزی. یه چیزی را می*گذاریم، چی؟ یه چیزی که الان نمی*دانیم چیست. چرا می*گوییم یه چیزی که نمی*دانیم؟ چون در آیه نیامده. "للتی"، اما آن چیزی که نمی*دانیم چیست، در آیه نیامده، یه توصیفی برایش آمده. آن چیزی که نمی*دانیم چیست، فعلاً یه توضیحی برایش آمده، وصفش کردند. "للتی هی أقوم"، وصف.برای آن چیزی که قرآن به سمت آن چیکار می*کند؟ هدایت می*کند. پس قرآن یهدی دیگه مطلبی، به یه چیزی. حالا آن چیز هرچی می*خواهد باشد باشد فعلاً، اما آن مطلب هر چه که هست، دارد خدا آن مطلب را توصیف می*کند. "للتی هی أقوم". این "للتی هی"، وصف آن موصوف محذوف است.خوب، "للتی" که قرآن هدایت می*کند به چیزی که آن چیست؟ یک ویژگی مهم دارد. یعنی چی؟ "أقوم". یعنی چی؟ "أقوم"؟ هر جور بخواهید معنی کنید، چیزی که سعی می*کنم برایش واژه فارسی نگذارم که سر ترجمه*اش بخواهیم بحث بکنیم. خب یه "أقوم"، آن چیزی که قوام دارد. قاف و واو و میم: قوام دارد. حالا قوام، شما یه استحکام بگویید مثلاً، محکمی، استواری. من می*خواهم برایش معادل فارسی نگذارم، اما آن چیزی که قوام دارد. اما قوام نگفته، "أقوم" فرموده. باز هم قوام با "أقوم" فرق می*کند."أقوم" یعنی چی؟ "أقوم" دو معنا می*تواند داشته باشد. به قول شما فضلاء، اولین بر وزن چیست؟ "أفعل". احسنت، "أقوم" بر وزن "أفعل"، صفت تفضیلی یا صفت عالیه. خب مثل اینکه می*گوییم "این شخص أکبر است"، "آن شخص أصغر است". یعنی "أکبر" است یعنی چی؟ بزرگتر است. یه بار می*گوییم بزرگتر است، این می*شود چی؟ تفضیلی. یه بار می*گوییم بزرگ*ترین است، این می*شود صفت عالی. یعنی این دو مفهوم می*توانیم بیان کنیم.یعنی دارد قرآن به چیزی هدایت می*کند که آن مطلب "أقوم" است از چیزهای دیگر اگه تفضیلی باشد، مثل "این آقا قدش از بقیه بلندتر است" یا "این آقا قدش از آن آقا بلندتر است". این را با دو نفر، سه نفر دیگر مقایسه کردیم، گفتیم قدش بلندتر است. اما سؤال می*پرسم: این یعنی قد بلندترین است؟ نه. اما یه بار می*گویم "این آقا قد بلندترین است"، یعنی ما از این قد بلندتر دیگه نداریم. آن اولی اصطلاحاً به آن می*گویند صفت تفضیلی، این را به آن می*گویند صفت عالی.حالا آن چیزی که قرآن به سمتش هدایت می*کند و دائماً هم هدایت می*کند، این خیلی مهم است، یعنی قرآن دارد فعل انجام می*دهد، حالا قرآن یه کاری را انجام می*دهد، دارد این آیه شریفه یک فعلی را دارد بیان می*کند که فاعلش خود قرآن است و دائماً هم دارد این کار را انجام می*دهد، به چیزی که آن "أقوم" است. اگر بگوییم "أقوم" صفت تفضیلی، یعنی "أقوم*ترین" نیست. تفضیلی شد، یعنی "أقوم*ترین" نیست. اگر صفت... آن محکم*ترین نیست، استوارترین نیست. یعنی اینکه دارد قرآن به چیزی هدایت می*کند که نسبت به یک چیز دیگر نقص دارد. یعنی یه چیز دیگر باید پیدا بکنیم و می*شود پیدا کرد که از حیث قوام، استواری، استحکام، چه باشد، از آن چیزی که قرآن به آن هدایت می*کند بالاتر باشد.یک: پس این نمی*تواند صفت تفضیلی باشد.دو: استفاده تفضیلی معمولاً یه قرینه*ای دارد. چون که صفت تفضیلی مقایسه می*کنیم. مثلاً می*گویی "این شخص از آن شخص قد بلندتر است". این از آن، یه مقایسه*ای می*کنیم، درست است؟ یعنی در عبارت دیگه "أکبر" و مثلاً... "الله أکبر"، "الله أکبر"... خود این هم باز هم قرینه. این چیست؟ صفت تفضیلی نیست، صفت عالیه.پس قرآن دارد می*گوید: "من هدایت می*کنم همواره، هدایت می*کند همیشه، هدایت می*کند به چیزی که آن چیز یک صفتی دارد، یک ویژگی دارد. ویژگیش چیست؟ "أقوم*ترین" است در کجا؟ در کل عالم.کل عالم را بر فرض که قدرت داشته باشی، علم داشته باشی، بخواهی از عرش تا زیر عرش بچرخانی تا اینجا برسی، از آن چیزی که قرآن به آن هدایت می*کند "أقوم*تر" پیدا نمی*کنی. آن "أقوم" است.خب حالا بعضی*ها گفتند "به دین أقوم". خب "دین أقوم"، خدمت شما عرض کنم، مجمل حل نمی*کند چیزی را. وقتی خود قرآن هم جزو آن دین أقوم قرار می*گیرد، در حالی که دارد قرآن هدایت می*کند به چیز دیگر، به خودش هدایت نمی*کند. "إن هذا القرآن یهدی إلی الکتاب" نیست مثلاً.هر چه که هست، هر آنچه که هست، اگر آن مطلبی که قرآن به آن هدایت می*کند به ما پیدا نکنیم، یعنی هدایت قرآن برای ما کامل نیست. اگر ما آن مطلب پیدا نکنیم، هدایت قرآن برای ما کامل نیست. اگر آن مطلبی که "أقوم*ترین" است را اگر پیدا نکنیم، یعنی هدایت قرآن برای ما تمام نیست. این یه چیزی است، حالا هرچی که هست، این یه چیزی است که وقتی ما آن را پیدا کردیم، به او هدایت شدیم، هدایت می*کند دیگه، به آن هدایت شدیم، یعنی ما چیکار کردیم؟ برای ما اتمام شده است نعمت هدایت قرآن. می*گویم اتمام شده و اکمال شده. یعنی چی اتمام شده و اکمال شده؟توضیح بدهم: فرض کنیم نمی*دانیم، نکنیم تا آخر عمر فقط قرآن بخوانیم. چیست؟ یعنی ما به هدایت قرآن محتدی نشدیم دیگه. آقا قرآن کتاب هدایت بود یا نبود؟ هدایت نبود. اما این آیه معلوم است که یک جزء متمم باید باشد که هدایت قرآن چه بشود؟ اتمام بشود. یعنی چه باشد؟ جزء متمم و مکمل فرقش این است که جزء متمم وقتی که می*آید به قبلی ارزش می*دهد. اگه جزء متمم نیاید، قبلی از انتفاع خارج می*شود. مثالی که همیشه من برای این می*زنم: شما روزه می*گیرید از کی؟ از مثلاً اذان صبح امساک می*کنید، روزه می*گیرید تا کی باید؟ تا غروب آفتاب، تا اذان مغرب. چون آفتاب تا موقعی که وقت شرعی اذان مغرب هست. حالا کسی آمد مثلاً ۴ ساعت مانده بود به اذان مغرب، آمد چیکار کرد؟ یکی از... آب خورد، غذا خورد. روزش چیه؟ باطل است. باید چیکار کند؟ باید قضا بگیرد، باید یه روز قضا بگیرد. چند ساعت روزه گرفته بود؟ مثلاً ۱۲ ساعت. چند ساعت روزه نگرفته بود؟ مثلاً دو ساعت، سه ساعت. چه جوری باید سه ساعت روزه بگیرد؟ باید یک روز کامل روزه بگیرد، چون سه ساعت کار کرده بود دیگه. نه، سه ساعت چیکار کرد؟ یه کاری کرد که تمام آن ساعت*ها را هم از انتفاع خارج کرد.به تعبیری آن سه ساعت اتمام*کننده روزه هستند، اتمام*کننده. آن سه ساعت شما انجام ندادید، آن سه ساعت امساک نکردید، تمام آن ساعت*هایی که گرسنگی کشیدید چی شد؟ از ارزش افتاد. اصطلاحاً به آن می*گویند اتمام*کننده. پس جزئی است که اگر نیاید آن قبلی*ها هم چیه؟ از ارزش می*افتد. اتمام*کننده. مکمل چیست؟ نقص جبران می*کند. و آن سه ساعت آخر روز هم متمم هم مکمل*اند. مکمل*اند به این معنا که آن روز کامل می*شود، متمم به این معنا که می*توانیم بگوییم حالا روزه، روزه صحیح است، درست شد. مثال بود، مثال.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.14
    نوشته ها
    720
    تشکر کرده
    58
    قرآن هدایت*کننده است، هدایت می*کند، کتاب برای هدایت نازل شده است. اگر این کتاب هدایت است، ما باید چیکار کنیم؟ باید به هدایت او محتدی بشویم. اینجا در این آیه می*فرماید این قرآن به یه چیز دیگر هدایت می*کند. آن چیزی که هدایت می*کند "أقوم*ترین" است، یعنی حتی از هدایت کتاب هم "أقوم*تر" است. اگر گفتیم "أقوم*ترین" است، اگر گفتیم صفت عالیه. اگر گفتیم در کل عالم که بگردیم از او "أقوم*تر" پیدا نمی*کنیم، پس "إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم": یه چیزی در عالم هست که اگر ما از طریق قرآن به سمت او هدایت نشویم، هدایت قرآن برای ما کامل و تمام نیست.پس قرآن که کتاب هدایت هست یا نیست؟ هست. اما قرآن نیاز به مکمل دارد؟ آن هدایت، مکمل دارد. این دوتا مسئله مختلف است. قرآن ناقص نیست. خدا قرآن را چیکار کرده؟ ناقص نفرستاده. خدا می*فرماید: "تبیاناً لکل شیء"، "ما فرطنا فی الکتاب من شیء". درست است؟ قرآن یک کاری کرده با ما: ما را هدایت کرده. ما باید حواسمان جمع باشد اینکه قرآن هدایت کرده، دست ما را گذاشته دست یه چیزی که "هی أقوم" است. من از روی قرآن باید بروم بگردم آن را پیدایش کنم. اگر آن را پیدا نکنم، آن هدایت کامل نیست، آن هدایت تمام نیست. نه اینکه قرآن تمام نیست، قرآن کامل نیست. دوتا حرف مختلف است. این اشتباه کردند، آمدند گفتند "قرآن کتاب ناقص است، نیاز دارد". قرآن کتاب ناقص نیست، قرآن کامل است. "ما فرطنا فی الکتاب من شیء"، در کتاب از هیچ چیزی فروگذار نکردیم.بلا تشبیه، بلا مثال عرض می*کنم: شما یه نقشه دارید و طبق این نقشه حرکت کنیم. خب نقشه می*گوید برو مثلاً فلان سنگی که روی آن نوشته که فلان، جلو برو پیدا کن. آن سنگ را پیدا نکنید، گیر کردید. گیر قرآن نیست، گیر... ببخشید، این نقشه نقص نداشت. این نقشه دارد درست هدایت می*کند. قرآن دارد درست هدایت می*کند. پس چی شد؟ یه چیزی هست که "أقوم*ترین" است، ببینیم چیست.و اگر آن را پیدا نکنیم، ما به سمت هدایت نمی*توانیم برویم. آن هر چیزی که هست، اگر از سنخ کتاب باشد، سنخ چی باشد؟ سنخ کتاب باشد، یعنی مکتوب باشد. مکتوب چی داریم که قابلیت این را داشته باشد که ما را هدایت کند؟ هر چیزی که بگویید، هر چیزی که به عنوان سنخ مکتوب بگویید، هر چیزی که به عنوان مصداق هدایتگر اما از سنخ مکتوب بگویید، از قرآن بالاتر نیست. درست است؟ اشتباه است یا درست؟ آقا نهج البلاغه بالاتر یا قرآن بالاتر است؟ قرآن. اصول کافی یا قرآن؟ باید بگه قرآن. بریم در میان مخالفین، مخالفین با آن کتاب*هایی که ادعا می*کنند صحیح*ترین کتاب خودشان... البته بی*قاعده... بریم سراغ... قرآن بالاتر است یا مثلاً کتاب بخاری؟ آن هم باید بگوید قرآن. خارج شده، مجبور است بگوید قرآن. پس از سنخ مکتوب دیگه نمی*تواند، چون از سنخ مکتوب داریم، چون صنف مکتوب خود قرآن هست.پس آن "یهدی للتی هی أقوم" از طریق مکتوب نمی*تواند باشد. اما در عین حال هدایتگر است، اما در عین حال متمم قرآن است.و آن کسی که قرآن به او هدایت می*کند باید حتماً عصمت داشته باشد. درست است یا نباید داشته باشد؟ باید داشته باشد. علم هم باید داشته باشد، نمی*تواند عالم نباشد. حداقل، حداقل باید عالم قرآن باشد. حداقل باشد، باید حداقل علم به قرآن داشته باشد. حالا علم قرآن داشته باشد یعنی... داشته باشد یعنی چی؟ این شخص نگاه می*کنیم قرآن... نه، اینجا...آیات بسیاری... در آیات بسیاری این تعبیر، من یادتان باشد، قرآن به غیر خودش ارجاع داده. قرآن به غیر خودش مثلاً: "فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله". و اگر شما تنازع در مطلبی پیدا کردید، آن مطلب چیکار کنید؟ به خدا و الرسول رد کنید. حالا به خدا رد کردن بلد نیستید، به خدا رد کنیم پیش خدا یعنی... خدا شده می*شود؟ کی می*شود؟ رسول خدا. برگردانیم، باز هم باید بریم پیش کی؟ پیش رسول. رسول آیا قرآن است؟ نه. دستور قرآن نیست، رسول یه وجود دیگری است اما خارج از قرآن است. پس ما یه مصداق پیدا کردیم که ما از سمت قرآن به سمت او هدایت شدیم.قرآن تنازع من را چیکار کرد؟ هدایت کرد به چی؟ به رسول. می*توانم بگویم رسول "أقوم" است؟ می*توانم بگویم. چرا؟ چون دارد قرآن به آن هدایت می*کند. آقا خود رسول که... خب آقا رسول که در یک زمانی بود، بعد به شهادت رسید، اینها چیکار کنیم؟ آقا این نیست. بسم الله الرحمن الرحیم. "و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالاً نوحی إلیهم فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون". آقا اهل ذکر حتماً چیست؟ از جنس رجال، از جنس رجال. چون فا فا نتیجه است. "و ما أرسلنا من قبلک رجالاً... فاسألوا". حالا که چنین سنتی داریم که رجالی هستند که به آنها وحی می*کردیم، در نتیجه شما از اهل ذکر بپرسید.فا نتیجه است، یعنی حتماً اهل ذکر از جنس رجال. اما رجالی که چیست؟ علمشان از سنخ علم وحیانی است. وگرنه چه ربطی داشت که اهل ذکر بخواهند چیکار کنند؟ نتیجه این مطالب قبلی باشند؟ از سنخ علم بشری چیست؟ متفاوت است.از اهل ذکر کسانی هستند که قرآن به سمت آنها چیکار کرد؟ هدایت کرد. خب دیگه، باز هم داریم. بله، "اهدنا الصراط المستقیم". صراط مستقیم چی بود؟ دقت کنید: واژه مستقیم، ریشه مستقیم چیست؟ قاف و واو و میم. ریشه "أقوم" چیست؟ قاف و واو و میم.صفت عالی بود. مستقیم چیست؟ اسم فاعل. اسم مفعول نمی*تواند باشد چون "قام" فعل لازم است. فعل لازم اسم مفعول دیگه ندارد. یعنی صراطی که... صراطی که او... صراط از او طلب قوام شده. در کل قرآن فقط یک صراط هست که خدا او را به مستقیم چیکار می*کند و وصف می*کند. کدام صراط است؟"صراط الذین أنعمت علیهم". دیگه زیاد صحبت کردم. دو-سه حرف جمع*بندی کنم:یک: اینکه قرآن خود "أقوم" نشد.دو: اینکه قرآن به خارج از خودش هدایت کرد.سه: اینکه آن چیزی که قرآن به آن هدایت می*کند از سنخ مکتوب نیست و حتماً باید از سنخ بشر باشد، چون شق سوم دیگه بی*معنی است.یعنی این آیه دلالت می*کند که قرآن در هر زمانی به امام زمانی هدایت می*کند. هر زمانی به امام، همان زمان قرآن چیکار می*کند؟ هدایت می*کند. و اگر ما امام زمان را پیدا نکنیم، به هدایت قرآن محتدی نشدیم دیگه. دروغ می*گوییم "ما قرآن را قبول داریم". دروغ می*گوید، کذب است.نقل از زرارهاین حرف عرض کردم. جناب زراره وقتی که لحظات آخر عمرش بود، خبر شهادت امام صادق علیه السلام به کوفه رسیده بود. خب بین کوفه و مدینه چقدر راه است؟ و امروز شما بخواهید سوار ماشین شوید از کوفه تا مدینه... فکر کنم...مدینه بپرسیم: آقا بعد از امام جعفر صادق امام بعدی کیست؟ سریع پیدا... حداقل بشود. شیعیان وقتی که خبر شهادت امام به کوفه می*رسد، اینها وظیفه داشتند که سریع حرکت کنند، خودشان به مدینه برسانند، امام بعدی را که امام قبلی به آن وصیت کرده را بپرسند کیست، بشناسند و برگردند مثلاً کوفه، خبر بدهند که همه، مثلاً جماعت شیعه که آقا امام بعدی این شخص است.جناب زراره لحظات آخر عمرش بود، فهمید که دیگه دارد عمرش تمام می*شود، به تعبیر خودمان حال احتضار داشت. خب خبر شهادت امام صادق علیه السلام به کوفه رسیده بود، جماعتی هم رفته بودند مدینه که چیکار کنند؟ ببینند که امام جعفر به کی وصیت کرده، بشناسند. ظاهر قضیه، ظاهر جمله، ظاهر... دقت کنید، ظاهر قضیه نمی*داند امام بعدی کیست. ظاهراً، چون ممکن است وظیفه داشته باشد که فاش نکند، کتمان کند. ممکن است بداند ولی چی؟ وظیفه دارد که نگوید. ظاهر که نمی*داند، باید اینها بروند در مدینه، برگردند، بگویند که ما آن موقع ما به آن امام چیکار کنیم؟ بیعت کنیم.فهمید که تا بخواهد اینها برسند، از دنیا رفته. لحظه آخر می*خواهد چیکار کند؟ به آن اعتقاداتی هم که داشت شهادت بدهد... شهادت داد: شهادت داد به امام، به امامی که امام زمانش است. امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق صلوات الله علیهم أجمعین، شهادت داده است. اما کافی نیست، چون می*دانند امام صادق به شهادت رسیده، باید به امام زمان شهادت بدهد. هم نداند که آن طرف کیست بخواهد به امام زمان شهادت بدهد.قرآن را روی سینه*اش گذاشت و گفت: "خدایا شهادت می*دهم به آن امامی که این قرآن به آن امام هدایت می*کند". و شهادت می*دهد.یعنی قرآن دائماً انگشت اشاره*اش به سمت قوام زمان است، به سمت امام عصر است. خیلی دقت کنید: همین لحظه که "یهدی" داشته، یعنی قرآن دائماً هدایت می*کند. چون دائماً هدایت می*کند، یعنی دائماً باید آن امام معصوم وجود داشته باشد. دائماً باید داشته باشد. رسول بود، یک بار هدایت تمام شده؟ می*گوید دائماً هدایت می*کند.و این عظمت قرآن است. و این یعنی اینکه قرآن کتاب هدایت است. و این یعنی که حدیث ثقلین طبق آیه شریف است. و این آیه شریفه طبق حدیث ثقلین است. و خدا لعنت کند هر کسی که باعث شد آنقدر بر اهل بیت ظلم روا بشود که امام زمان علیه السلام امام عصر ارواحنا له الفدا مجبور به غیبت شود.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست


کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •