????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    688
    تشکر کرده
    58

    سخنرانی شب قدر سوم 1404

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیمإنا أنزلناه في ليلة القدر. وما أدراك ما ليلة القدر. ليلة القدر خير من ألف شهر. تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من كل أمر. سلام هي حتى مطلع الفجر.آیه شریفه سوره مبارکه قدر با کلمه شریفه "بسم الله الرحمن الرحیم" شروع می*شود. می*دانیم که "بسم الله الرحمن الرحیم" آیه اول سوره قدر است. "إنا أنزلناه في ليلة القدر" یعنی "ما آن را نازل کردیم در شب قدر"؛ این یک معنایی است که این آیه می*تواند داشته باشد. یا اینکه "ما نازل کردیم او را یا آن را درباره شب قدر". یعنی "فی" را یک بار ظرف زمان می*گیریم و وقتی که "فی" ظرف زمان شد، "لیلة القدر" می*شود ظرف نزول؛ یعنی در یک زمانی به اسم شب قدر، خدا یک چیزی را نازل کرده است. "إنا أنزلنا" این به چه برمی*گردد؟ در آیه فعلاً روشن نیست.یا اینکه آن چیزی که در این شب نازل شده درباره لیلة القدر است، هرچه که هست. حول لیلة القدر است. البته در این حالت دوم می*شود "لیلة القدر" یک وجود باشد که آن وجود زمان نباشد. و باز هم می*شود "لیلة القدر" یک زمانی باشد که درباره آن زمان نازل شده است. یعنی باز هم هر دو معنی پیدا می*کند."وما أدراك ما ليلة القدر" - توضیح آن را بدهیم. "ما أدراك ما" در قرآن هر جا که آمده، فقط در این سوره نیست. مثلاً "القارعة. ما القارعة. وما أدراك ما القارعة". عرض کنم که تعابیر "ما أدراك" چند تایی هستند. همیشه بعد از اینکه این تعبیر آمده، آیه بعدی آن مطلب را توضیح داده است. و به معنای جهل پیامبر نیست، بلکه یک تعبیری، یک اصطلاحی است که در این اصطلاح و در این تعبیر، عظمت مطلب را نشان می*دهد.وقتی که اصطلاح می*شود، اگر مخاطب دو نفر باشند، "ما أدراكما" نمی*شود. اگر مخاطب جمع باشند، "ما أدراكم" نمی*شود. اگر مخاطب یک سری زن باشند، "ما أدراكن" نمی*شود. چرا؟ چون اصطلاح است. به قول آقایون یک عبارت "فریز" (ثابت) است."وما أدراك ما ليلة القدر" تعبیری از یک عظمت و بزرگی دارد که لیلة القدر دارد. و این عظمت و این بزرگی به حدی است که فقط خدا باید آن را تعریف کند و بگوید آن چه عظمت و بزرگی است. و از این جای سوره به بعد، درباره عظمت و بزرگی لیلة القدر صحبت می*شود؛ یعنی آیه بعدی و آیه بعدی و آیه سوم که آخرین آیه از سوره قدر است، درباره لیلة القدر صحبت می*کند، درباره عظمت لیلة القدر."ليلة القدر خير من ألف شهر" - لیلة القدر بهتر است از هزار ماه. هزار ماه زمین، هزار ماه آسمان، هزار ماه به مقیاس کجا؟ در این آیه مشخص نیست. "خیر من ألف شهر".خب دیگر، عظمت لیلة القدر چیست؟ قبلاً صحبت کردیم، بعضی موقع*ها تعریف یک ماهیت، یک پدیده، یک چیزی که می*خواهید تعریفش بکنید، می*آیید چکار می*کنید؟ می*آیید به جنسش تعریف می*کنید. تعریف به جنس، مثلاً این وسیله از کائوچو است، به جنسش تعریفش می*کنیم. یک بار تعریف می*کنیم از جنسش، تعریف نمی*کنیم از آن کارکردی که آن مطلب دارد. تعریف می*کنیم، می*گوییم آقا به چه دردی می*خورد. مثلاً قایق درست می*کنند، سبک می*ماند. مثال عرض می*کنم، چکار می*کنید؟ به کاربردش تعریف می*کنید. مثل این روایت شریف: "العقل ما عبد به الرحمن". عقل را تعریف نمی*کند، یا به تعبیر بهتر، عقل را تعریف می*کند؛ چه جوری تعریف می*کند؟ به وسیله آن کارکردی که عقل دارد تعریف می*کند.اینجا هم لیلة القدر را تعریف می*کند، اما ظاهر داستان این است که به کارکردش تعریف نمی*کند، دارد تعریف می*کند به اتفاقی که در آن شب می*افتد. تعریف می*کند "تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من كل أمر". یک اتفاقی است. آن اتفاق چیست؟ "تنزل الملائكة والروح بإذن ربهم". دارد به آن اتفاق تعریف می*کند.وقتی که می*خواهید یک چیزی را تعریف کنید برای یک مخاطبی که می*خواهید با تعریف شما نسبت به آن مطلب علم پیدا کند، باید به گونه*ای تعریف کنید که آن چیزی که می*خواهید معرفی کنید، متمایز شود از چیزهایی که شبیهش هستند. مثلا اگر می*فرماید "العقل ما عبد به الرحمن"، یعنی شما چیز دیگری نداری که بشود با آن رحمان را عبادت کرد، و این می*شود شاخصه عقل، و این می*شود ممیزه عقل، این می*شود ما به الامتیاز عقل.اگر شما مثلاً یک چیز دیگر داشته باشید، یک پدیده دیگری داشته باشید، یک موجود دیگری داشته باشید که به وسیله آن خدا عبادت شود - مثلاً ابزاری من داشته باشم که خدا به وسیله آن عبادت شود و آن هم عقل نباشد - آن وقت این تعریف گیر داشت. چرا؟ چون شامل آن هم می*شد. به تعبیر خودمانی، دیگر تعریف جامع و مانع نبود. تعریف وقتی جامع و مانع است که آن مطلبی که می*خواهد تعریف کند را کاملاً پوشش دهد و غیر را هم وارد نکند. اصطلاحاً به این می*گویند تعریفی که جامع و مانع است. در همه تعریف*ها این نکته باید باشد و اگر نباشد، یک نقصی برای تعریف است.عرض می*کنم که پس اگر در شب*های دیگر هم این اتفاق بیفتد، توی شب*های دیگر اتفاق بیفتد، دیگر تعریف نمی*شود، این دیگر خصوصیت نمی*شود، این دیگر ویژگی نمی*شود. پس باید یک چیزی باشد که ویژگی باشد، خصوصیت باشد، امتیاز باشد. پس معلوم است که لیلة القدر دارد به اتفاقی تعریف می*شود که آن اتفاق در لیلة القدر می*افتد.اگر لیلة القدر ظرف باشد، یا اتفاقی که دارد درباره لیلة القدر می*افتد اگر لیلة القدر ظرف نباشد، یک وجود باشد، یک موجود باشد، به هر حال چون دارد به این تعریف می*شود، پس این تعریف باید جامع و مانع باشد. یعنی لیلة القدر، بفرمایید، یک شب بیشتر نیست که در آن ملائکه نازل می*شوند.حالا اگر این چهار شبی که گفتیم چی بود - شب نیمه شعبان، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، شب بیست و یکم، شب بیست و سوم - اگر همه این*ها شب قدر باشد، این آیات شب قدر درباره همه این*ها است. اگر شب قدر فقط یکی*شان باشد، درباره مصداق آن است. حالا کدامشان است؟ ظاهراً همه*شان شب قدر هستند. درست است که در روایات، بعضی از روایات فرموده*اند که شما سه شب را احیا بگیرید که یکی*اش را درک بکنید، ولی در بعضی از روایات هم هست که چهار شب، شب قدر است. یعنی از شب نیمه شعبان، شب قدر شروع می*شود تا شب بیست و سوم دیگر خاتمه پیدا می*کند.یادتان هست که بحث می*کردیم در روایت*هایی که در کتاب توحید اصول کافی هست - دوستان حتماً مراجعه کرده*اند یا دوباره مراجعه بکنند - قبلاً با هم مباحثه کردیم که هر چیزی که می*خواهد تحقق پیدا کند در عالم، هر چیزی که می*خواهد تحقق کند در عالم، به این تعبیری که عرض می*کنم (قریب به مضمون) که عرض می*کنم، اول به مشیت، بعد اراده، بعد چی بود؟ قدر، امضا، و قضا. بعضی هم برعکس، غذا. یعنی چی؟ چهار مرحله دارد. یعنی هر اتفاقی که در عالم می*خواهد بیفتد، هر چیزی که می*خواهد در عالم لباس تحقق به خودش بدهد، لباس کینونت وجود به خودش بدهد، این چهار مرحله را باید رد کند: مشیت، اراده، قدر، قضا و امضا. یا گفتم که آخرش می*تواند جابجا هم باشد.یعنی چه؟ آقا یک مشیتی اتفاق می*افتد، بعد از مشیت، اراده اتفاق پیدا می*کند، بعد از اراده، تقدیر، بعد از تقدیر، امضاء قطعیه یا قضای حتمیه، و بعد تحققش در عالم خارج. خوب حالا اگر قرار باشد که هر عملی در هر جای عالم، در هر زمانی اتفاق بیفتد، حتماً این چهار مرحله را گذرانده است.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    688
    تشکر کرده
    58

    بخش دوم

    یکی از سخت*ترین مسائل توحید همین جاست که همه - تقریباً ۹۹٪ - در اینجا کمیتشان لنگ است. اینجا که هر اتفاقی که هرجا می*افتد، این چهار مرحله را حتماً رد کرده است. یعنی چه؟ یعنی حتماً اول مشیت شده، بعد اراده شده، بعد تقدیر شده، و بعد قضا و امضا شده. هر چیزی که اتفاق افتاده است، اتفاق می*افتد و اتفاق خواهد افتاد.و خدا در هر کدام از این چهار مرحله می*تواند بدا حاصل کند. در هر کدام از این چهار مرحله، تنها جایی که بدا حاصل نمی*شود، آن چیزی است که دیگر تحقق پیدا کرده و تمام شده است. در آنجا بدا حاصل نمی*شود، و الا در قبل از آن لحظه تحقق، بدا می*تواند حاصل شود.حالا چرا این را عرض کردم؟ عرض کردم که این چهار مرحله (مشیت، اراده، قضا، امضا) می*تواند در این چهار شب سیرش باشد. یعنی شاید در نیمه شعبان مشیت باشد، اراده مثلاً در شب نوزدهم، قدر در شب بیست و یکم، قضا در شب بیست و سوم. شب سوم دیگر چیست؟ آن مهر آخری است که روی این تقدیرات می*خورد. لذا شب سوم (بیست و سوم) مهمترین شب هم هست، طبق روایاتی که باز هم وجود دارد.خب پس اگر شب قدر یکی از این چهار شب باشد، "تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ" در یک شب اتفاق می*افتد. اگر شب قدر چهار شب باشد و این چهار شب لیلة القدر باشد، خب در این چهار شب این اتفاق می*افتد. و به هر حال، به هر کدام که بگویید "تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ" خصوصیت و ویژگی لیلة القدر است."سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ" - جمله "هی سلام حتی مطلع الفجر" بوده که حالا به هر دلیلی "سلام هی حتی مطلع الفجر" در آیه آمده است. یعنی "هی" مبتدا بوده و "سلام" خبر بوده که خبر مقدم شده: "سلام هی"، که "هی" می*شود چی؟ آن "لیلة" - آن لیلة القدر.باز هم تکرار می*کنم، اگر ظرف زمان باشد، یعنی آن زمان حتی مطلع الفجر، تا مطلع الفجر، چیست؟ سلام است. اگر باز هم لیلة القدر زمان نباشد، یک وجودی باشد، یک وجود مقدسی باشد، آن در سلام است تا آن فجر اتفاق بیفتد.خوب، حالا برویم یک پله جلوتر درباره این "تنزل و روح". تا اینجایی که عرض کردم خدمتتان، یک ترجمه خیلی روان سعی کردم از سوره قدر عرض کنم خدمتتان. حالا اینکه سعی کردم ترجمه کنم، واقعاً سعی کردم، ولی روانش را نمی*دانم چقدر روان بود. حالا ممکن است روان نبود، ولی بالاخره ترجمه بود.عرض کردم که "تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ"، ملائکه را - چون در شب*های قبل توضیح دادم - یک بار سریع عرض می*کنم. یعنی ملائکه در پی اینکه از آنها خواسته شد که نازل شوند، نازل شدند. "تنزل" گفتیم که "تتنزل" بوده است. گفتیم متابعت اثر فعل "نزل" است، مثل "تکسر" که از "کسر" می*آید. اینها دارند می*گویند که یادتان بیاید.چه اتفاقی می*افتد؟ ملائکه در پی درخواست شدن نزولی، نازل می*شوند، همراه با چی؟ اذن رب. یعنی اذن رب را با خودشان فرود می*آورند. یعنی اذن رب یک چیزی است که ملائکه با خودشان می*آورند. توضیح دادم که وقتی که فعل می*آید و با "با" متعدی می*شود، این معنا را می*گیرد.نگاه کنید، یک مثال اینجا بزنم: "ذهب" فعل لازم است. فعل لازم یعنی فعلی که مفعول نیاز ندارد. "ذهب" یعنی چی؟ مثلاً "ذهب زید" یعنی آقا زید رفت. "ذهب زید عمراً" غلط است. "زید رفت عمرا" نمی*دهد. اصطلاحاً می*گوییم "ذهب" فعل لازم است. "لازم" هم در ادبیات فارسی و ادبیات عرب خوانده*اید.در انگلیسی یادم نمی*آید فعل لازم خوانده باشم یا نخوانده باشم. لازم در انگلیسی نیست، ولی در عربی یک بحث خیلی مفصل است. در فارسی هم بحث مفصلی است و همه اینها را خوانده*اید. خب آقا این فعل لازم است. فعلی که لازم باشد، مجهول نمی*شود یا متعدی نمی*شود مگر اینکه چکار کنند؟ در باب ببرنش. مثلا چی؟ از "ذهب" می*شود چی؟ "أذهب". معنایش دیگر "رفت" نیست، معنایش می*شود چی؟ "روانه شد" یا "روانه کردن" خوب، یا "برده شد".خب حالا این "أذهب" متعدی شد. دوباره متعدی*اش می*کنند: "أذهب زیداً" می*شود چی؟ "او روانه شد با زید"، "همراه زید". این وقتی که با "با" متعدی می*شود... خوب، حالا همین داستان، همین قاعده اینجا هست: "بإذن ربهم" - ملائکه روانه شدند، نازل شدند، نزول پیدا کردند همراه با چی؟ اذن رب.این اذن رب چیست؟ "من کل أمر" - از هر چیزی که از جنس امر باشد. پس اذن رب می*تواند از جنس "کل أمر" باشد.خوب، روح عبارت این است که در این نزول ملائکه، هیچ ملکی در عالم از این نزول استثنا نیست، چون علی*الاطلاق دارد "تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ" و هیچ قیدی هم ندارد. یعنی تمام آنچه که عنوان ملک و ملائکه هستند، اینجا نازل می*شوند. تمام ملائکه نازل می*شوند و تمام ملائکه همراه با تمام روح نازل می*شوند. یعنی فقط هم ملائکه نیستند.و می*دانیم که ملائکه کسانی هستند که حداقل همه ملائکه بلااستثنا، ید عامل خدا در عالم هستند. اگر فعلی انجام شود، یک کاری انجام شود، سنتش این است که ید عامل دارد، کارگزار دارد. دیگر نمی*دانم کارگزار مترادفش چیست. عاملش می*شود کارگزار. کارگزار یعنی چه کسی؟ یعنی کسی که می*آید آن کاری که مثلاً آن مقام بالاترش خواسته را از طرف او انجام می*دهد. وکیل نیست، کارگزار باز هم با وکیل فرق می*کند.خدا می*خواهد قبض روح کند، ید عامل دارد. یک دسته*ای از ملائکه کارشان چیست؟ قبض روح است. خدا می*خواهد رزق برساند، ید عامل ملائکه کارشان رزق رساندن است. خدا می*خواهد خلق کند، یک سری از ملائکه ید عامل هستند. در روایت هست دیگر، با توجه به روایت، اسرائیل قبض خاک برداشت، آورد، مثلاً با آب قاطی کرد، گل کرد. بعد آن ادامه آن روایت. یعنی خب، خدا می*خواهد خاک بردارد، مثلاً گل درست کند، خودش انجام نمی*دهد. ید عامل دارد، کارگزار دارد. و این خیلی نکته مهمی است.همین نکته خیلی نکته مهمی است: تمام کارگزاران خدا، تمام آن کسانی که دارند عالم را می*چرخانند، تدبیر می*کنند، تمام آن کسانی - تعبیر دقیق*تر - تمام آن کسانی که دارند تدبیر خدا را اعمال می*کنند در عالم، به تعبیر کارگزار هستند، همه*شان انگار در آن شب، کار تعطیل است و فقط چکار می*کنند؟ تنزل پیدا می*کنند.آقایی که گفتم "کار تعطیل است"، برای مزاحش بود. می*خواستم این را بگویم که شدت مطلب و عظمت مطلب را منتقل کند.یعنی مثلاً عزرائیل خب در شب قدر کسی را قبض روح نمی*کند؟ خب می*کند، حتماً صد در صد. خب مثلاً ملائکه*ای که مسئول رزق هستند، آن شب مثلا رزق تعطیل است؟ کسی رزق نمی*دهد؟ قطعاً این نیست.خب این برای این بود که بخواهم بگویم که این مطلب آنقدر مهم است که تمام ملائکه را شامل می*شود. و ملائکه هم بیکار نیستند. ملائکه ما بیکاری نداریم دیگر. حالا خلق کرده خدا، چکار می*کنیم؟ می*رویم می*آییم برای خودمان؟ چکار می*کنیم؟ برای چی آمدیم؟ سیستم ملائکه اینجوری نیستند. ملائکه دائماً در حال انجام آن چیزی هستند که به آنها امر شده است. ملائکه بیکار نداریم. خیلی نکته مهمی است. همه*شان هم هر کاری که انجام می*دهند، در مسیر عبادت است. یعنی هر کاری که انجام می*دهند، عبادت و تعبد است.ولی با این همه، همه ملائکه باید چکار کنند؟ نزول پیدا کنند. و همه، غیر از ملائکه، روح که اعظم از ملائکه هم هست، باید نزول پیدا کنند. و جالب است خودشان هم نمی*توانند با اراده خودشان، با خاص خودشان، به تعبیری که با دلبخواه خودشان - مثل اینکه مثلاً دلم هوای یار کرده، بروم ببینم چه خبر است - نه. در پی درخواست نازل شدنی، اینها چکار کردند؟ تنزل پیدا کردند.نکته بعدی - خیلی نکته مهمی است، باز هم عرض کردم دیگر - این دلالت روشن تنزل است. یعنی تفسیر نکردیم، خود واژه "تنزل" معنایش این است. معنی ابواب را نگاه کنید، یک چند تا مثال بگویید برایتان بیاورد اینترنت، یک مسئله برایتان حل می*شود.یک جای دیگر یا دو جای دیگر، خدا در قرآن درباره همه ملائکه صحبت کرده است. یعنی یک بار اینجاست که می*گوید همه ملائکه [صلوات بفرستید؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد].آنجاها جمعی تأکید است، قید نیست. شما مثلاً قید احترازی "فسجد الملائکة کلهم أجمعون" نداریم. درست است، ولی دلالت لفظی که همه ملائکه سجده می*کردند، حالا اگر جمع می*آمد، "جمیعاً" معنای جدیدی را نمی*گفت، تأکید می*کرد همان مطلب را. توجه به آن تأکید که نکته باشد، حالا آنجا "جمیعاً" می*تواند تأکید باشد. من در سئوال ماست.ولی در عبارت، در ظاهرش، "فیها باذن ربهم"، هیچ استثنایی از نزول هیچ ملکی نیست. یعنی ما هیچ قیدی نداریم "این دسته از ملائکه" یا "ملائکه نازل شدند". خود "ملائکة" هم اسم جنس است. ملائکه یعنی هر چیزی که از جنس ملک باشد، باید چه شده باشد؟ نازل شده باشد. چرا؟ چون الف و لام دارد. "ملک" نیست، "الملائکة" است. خود "ملائکة" هم چیست؟ دوباره دو تا تعبیر جمع داریم: یکی جمع، یکی جمع. لذا دلالت اولیه*اش این است که همه ملائکه [نازل می*شوند].یک جای دیگر قرآن هم از همه ملائکه صحبت کرده است. یعنی یک کاری که خدا چکار کرده؟ همه ملائکه را - به تعبیر بنده - به خط کرده است. یعنی خود بنده بعضی جاها چکار می*کرده؟ یک آماده باش می*داده، همه را چکار می*کرده؟ جمع و جور می*کرده، به خط می*کرده. یکی از جاها که همه*تان هم بلدید:"بسم الله الرحمن الرحیم. وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً"اینجا هم تعبیر چیست؟ همه ملائکه است. "وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ". خدا به ملائکه*اش... اینها قبلاً فکر کنم همین صحبت کرده باشند. این مضاف و مضاف*الیه به این شکل می*آید، خودش افاده عموم می*کند. "ملائکة الرب"، "إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ"، هی دیگر. درست دارم می*گویم؟ یعنی "ملائکة الرب"، یعنی خدا همه ملائکه را چکار کرد؟ به خط کرد، همه را جمع و جور کرد. چه گفت بهشون؟ فرمود "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً".ملائکه یک حرفی زدند. چه گفتند؟ "أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ" - آیا قرار می*خواهی بدهی در زمین کسی که سفک دماء می*کند، فساد می*کند، در حالی که همه ما "نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ"؟ ما دائماً چکار می*کنیم؟ به وسیله حمد تو تسبیح می*کنیم. "نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ" چه جوری؟
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    688
    تشکر کرده
    58

    بخش سوم

    خدا به وسیله حمد هم تسبیح می*شود. "سبحان ربی الاعلی و بحمده" - ما در این ذکر، ذکر سجده داریم. خدا را به وسیله حمدش تسبیح می*کنیم. "سبحان ربی العظیم و بحمده" - داریم خدا را به وسیله حمدش تسبیح می*کنیم. درست دارم می*گویم دیگر؟ ذکر همین بود دیگر، اشتباه نمی*گویم که. بعضی موقع که نماز می*خوانیم اینجوری ذکر می*گوییم.خب، می*گوید ما دائماً به وسیله حمد تو تسبیح می*کنیم و به وسیله حمد تو تقدیس می*کنیم. بفرمایید عرض می*کنم الان خدمت شما عرض بکنم که مشخص، هر چیزی که علم خدا به آنها داده یا هستند، دارند می*بینند.نیامدند بعداً. اتفاقاً عرض کنم که انسان*های اولیه بودند، انسان*های ثانویه بودند. در بعضی روایت*ها از نسناس بودن. در بعضی روایات هست که مثلاً اجنه بودند. کاری با این حرف*هایش من ندارم. خوب، 11 هزار سال از آدم می*گذرد - روایتش را بفرستید بعداً. من یادم نیست. هفت هزار سال، یازده، عددش را من یادم نمی*آید.این دو سه اینکه ما هستیم و این آیه بالاخره قصه که این خلافت الهی حضرت آدم، یا به تعبیر عام*تر، قصه خلقت آدم، به بهشت رفتنش، کاری که شیطان می*کند و از بهشت یا همان جنت یا آن باغ، حالا هرچی که هست، خارج می*شود... این در تعالیم تورات و انجیل هم هست. یعنی شما الان کتاب*های انجیل را باز بکنید، در بعضی از این کتاب*ها - یوحنا باشد، چه باشد، یادم نیست الان - آنجا هم هست. وقتی که آنجا هم هست، یعنی چه؟ یعنی ادیان دیگر هم نسبت به آن حرف دارند. ولی اگر ادیان دیگر حرف دارند، این حرف*ها چه می*شود؟ طبقاتی می*شود. یعنی چه می*شود؟ یعنی طرف یهودی شنیده، می*آید می*گوید، کعب الاحبار می*آید. بعد خیلی جاها باعث می*شود که در روایات ما هم در فضای تقیه برود.خب لذا ما هستیم و این آیه شریفه. و این آیه شریفه اگر ملائکه از روی علم حرف زده باشند، خودشان دارند می*گویند "لا علم لنا الا ما علم تنا" - هرچه ما علم داریم، به ما تعلیم داده*اید. حتی نمی*گویند که "ما علمنا و تجربتنا" و شاهد و مثلا مطالعه یا درس خواندن تنها. نمی*گویند.علم منحصر به آن. و بهترین جواب و قشنگ*ترین جواب هم همین است. راه دور نرویم. توجه می*کنید که علمی که ملائکه دارند، به تعلیم الهی است. و آنجا هم که در آیه بعدی، مذاکره ملائکه و خدا از آدم این وسط هست، ملائکه می*گویند آقا ما فقط این قدر علم داریم که به ما داده*ای. و خداوند تکذیبشان نکرده. آنجا می*گوید چی؟ یعنی "إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ" - یک چیزی به شما تعلیم ندادم.خوب تمام فعل ملائکه و فعل دائمی ملائکه تسبیح و تقدیس است. و ای بسا، شاید، لعله که به خاطر همین فعلشان، ملائکه می*گویند که ما هستیم دیگر. ما تسبیح می*گوییم، تقدیس می*گوییم. قرار باشد خلیفه باشد، خب ما باید باشیم. نه اینکه نیازی نیست. ما می*توانیم چه باشیم؟ ما می*توانیم خلیفه باشیم. و تازه ما سفک دماء هم نداریم. تازه ما احتمال سفک دماء هم درباره ما نمی*رود. ما خدمت سابقمان نیست. نگاه کنیم مثلا یک دانه، پیشینه، سوء پیشینه بگیری، 110 باید می*گرفت، نه، ببخشید. بروی بگیری، ملائکه سوء پیشینه هم ندارند. استثناء است دیگر.خدمت شما عرض می*کنم که ما نداریم. خب تسبیح هم که می*گوییم، تقدیس هم که می*گوییم... معلوم است که تسبیح و تقدیس ملائکه با همه عظمتی که تسبیح و تقدیس ملائکه دارند، چیزی نیست که آنها را سزاوار خلیفه*الهی بکند. و معلوم است که جایگاه خلیفه الله بودن، یک جایگاهی است، یک مکانی است، یک عظمتی است که همه ملائکه، ملک با همه تسبیح و تقدیسشان، به گرد پای آن هم نمی*رسند.حالا شما نگاه کنید، بعضی از آقایون بزرگوار که ترجمه کرده*اند، تفسیر نوشته*اند دیگر. فرمایش فرموده*اند که "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً" - خدا همه ما را با همدیگر چکار کرده؟ خلیفه قرار داده. خوب، من خلیفه خدایم. بعد مثلا ملائکه به گرد پای من نمی*رسند دیگر.ما یک جا رفته بودیم، خدمت شما عرض کنم، شما ندیدید. از اینجا رفته بودیم ختم، یک بزرگواری [آقا بفرمایید، آقا صلوات بفرستید - اللهم صل علی محمد و آل محمد]، این آقا بالای منبر می*گفت، می*گفت آقایون، با یک حرارت زیادی هم می*گفت: آقایون، شما خلیفه خدا هستید. و حتی شمر هم خلیفه خدا بود! خلیفه، کجا می*روی؟ چه داری می*گویی؟ ما خلیفه خدا هستیم؟ شمر خلیفه خداست؟ بعد آن وقت ملائکه مثلاً به خدا التماس می*کردند: شمر را خلیفه نکن، ما را خلیفه کن؟!یک بعضی جاها دیگر ما خیلی انگار حواسمان پرت است. نکته خیلی مهم اینجا: همه ملائکه چکار می*کنند؟ تسبیح می*گویند. نه یک بار، نه دو بار، نه سه بار. "نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ" خب، نه "سبحنا"، ما یک بار یک تسبیح بالاخره گفتیم دیگر، اما "بحمدک" یعنی چی؟ کار ما تسبیح است. حیات ما تسبیح است. نفس کشیدنمان تسبیح است. ذکرمان تسبیح است. همه کارمان تسبیح است.اما در این اوج، از به قول آقایون مرحله توحید، خدا می*گوید: بابا شماها اصلاً به گرد پای خلیفة الله بودن هم نمی*رسید. بعد خدا چکار کرده؟ یک کار خیلی عجیبی کرده با ملائکه. خیلی کار عجیب. یک کسی را به ملائکه نشان داد، یک شخصی به ملائکه نشان داد که آن شخص حتی پیغمبر اولوالعزم هم نبود. کسی به ملائکه نشان داد که درباره آن شخص، خدا توی قرآن می*فرماید: "وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا" - ما برای او عزمی نیافتیم. بعد درباره آن شخص، خدا می*گوید چی؟ "وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ" - درباره آن شخص، عصیان کرد. درباره آن شخص می*گوید شیطان... یک همچین وجودی را خدا به ملائکه نشان می*دهد و می*گوید: ببینید، می*توانید با این هماوردی انجام دهید؟ می*گویند: با این نمی*توانیم.می*گوید: پس - تعبیر من است اینجا - می*گوید: خلیفه الله دیگر یعنی این کسی که... چی؟ تازه پیغمبر اولوالعزم هم... بفرمایید هست یا نیست؟ نیست. خلیفه آدم، نیست دیگر آقا؟ هست یا نیست؟ نیست. خود قرآن می*گوید خلیفه به پیامبر اولوالعزم نیست. "وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا" - ما یعنی اولوالعزم نیست. صاحب عزم نیست. اولی العزم بفرمایید نیست. یک سری کسان دیگر هستند اولوالعزم. این هم نیست.تازه این شخص مقام امامت هم ندارد. دارد یا ندارد؟ ما فقط درباره ابراهیم و ذریه*اش بحث امامت داریم. ما هیچ آیه*ای نداریم که آدم به آن مقام امامت، به آن معنا که ابراهیم امام شده باشد. این را هم نداریم. بعد تازه ملائکه می*گوید: نگاه کنید، شما با همه تسبیح*تان، تقدیس*تان و... و... و... بیایید جلوی این شخص. ببینیم - تعبیر بی*ادبانه بنده - یکی را می*خواباند. به تعبیر بی*ادبانه بنده.عالم است. ملائکه گفتند ما عالمیم. گفتند: "سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا". تازه این شخصی که... این شخصی که پیغمبر اولوالعزم نبود، امام نبود، با اینکه کسی بود که "فأزلهما الشیطان عنها" - یعنی این شخص مصداق آیه تطهیر هم نبود، بود؟ حالا اینها (مصداق آیه تطهیر) نبود دیگر.ذلت به معنی لغزش ریز و کوچک است. با ریزه. یک "ذلت" با صاد، "ضلالت" داریم به معنی گمراهی. "ذلت" با ذال، لغزش است. حالا خودمان یک اپسیلونی، نیشگونی، کوچولویی، یک لغزش خیلی ریز. خب که مثلاً دیگر ماها آن لغزش کوچک را مثلاً می*گوییم طرف مثلا یک کار مکروهی را انجام داد. توجه، همین کوچک برای کسی که رتبه*اش بالا باشد دیگر چیست؟ مثل لغزش ما نیست.مثلاً در روایت هست: "زلة العالم ککسر السفینة، تغرق و تغرق". لغزش عالم مثل شکستن کشتی است. تقرق، غرق می*شود و غرق می*کند. خیلی روایت مهمی است. جان، این روایت نیست. این حرف صوفیان است. شما فرمودید که... شما فرمودید این چیزی که ظاهراً در روایاتی که صوفیان نقل کرده*اند، این را گفته*اند.کتابی هست "دلیل ما"، چاپ کرده. حالا اسمش را یادم نیست الان. جمع کرده روایاتی که صوفیه وارد کتاب*ها کرده*اند. و این روایت "حجاب الاکبر" روایت صوفیان است. توجه کردید؟ یا اینکه "العلم النور یغضب الله فی قلب من یشاء" - عنوان بصری که عنوان بصری هم فیه ما فیه.خلاصه خدمت شما عرض بکنم که ملائکه باید بیایند دو زانو جلوی این شخص بنشینند: "قال یا آدم انبئهم بأسمائهم". حضرت آدم چکار کند؟ خبر بدهد به آن چیزی که علم نداشتند.پس ببینید، ملائکه اینجا خیلی جایگاهشان بلند است. ملائکه آنقدر جایگاه بلندی دارند که در این داستان خلیفة الله، اولین ابتلا را ملائکه می*شوند. اولین ابتلا را خدا با ملائکه شروع می*کند: "وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ". را بعضی*ها گفته*اند که خدا آمد یک بساطی را پهن کرد، گفت: ای ملائکه، بنشینیم، با ملائکه مشورت بکنیم بالاخره خلیفه جعل کنیم، نکنیم؟ حرف*هایی که خنده دار است که خدا با ملائکه چکار کرده باشد؟ مشورت کرده باشد؟! نه. این ابتلای ملائکه است.یعنی همان لحظه*ای که خدا می*خواهد جعل خلیفه کند، ابتلایش را هم با جعل خلیفه شروع کرد. یعنی این حرف را صدوق گفته، ولی من دارم آن حرف را می*خواهم یک مقدار بازترش را بگویم. یعنی از آن لحظه*ای که خدا اراده کرد که جعل خلیفه روی زمین انجام دهد، مدل دینداری کردن، مدل تعبد، مدل عبادت، مدل پرستش خدا دیگر عوض شد. خیلی حرف مهمی است.خلیفه خدا یک مدلی یا یک روشی، با یک مدل خاص عبادت می*شد که ملائکه هم در آن مدل خاص عبادت می*کردند و عبادت می*کردند. اما وقتی که "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً" انجام شد - یعنی چی انجام شد؟ یعنی خدا این حرف را به ملائکه زد: "وَإِذْ قَالَ" - این قول چی شد؟ گفته شد - دیگر مدل پرستش خدا کلاً عوض شد. دیگر باید خدا به یک مدل دیگر پرستش بشود، یک مدل دیگر باید عبادت بشود.چه جوری باید عبادت بشود؟ با اعتقاد به خلیفه الهی باید عبادت بشود. از آن لحظه به بعد، خدا رحمت کند مرحوم صدوق را و خدا هدایت کند. از شیعیان کلمه خیلی مهمی گفته مرحوم صدوق. خدا واقعاً رحمتش کند. در کتاب کمال الدین می*گوید آن لحظه*ای که - تعبیر مرحوم صدوق است - یک یادداشتی هم من نوشتم در همین مطلب - نگاه کنید - می*گوید آن لحظه*ای که - خیلی دقت کنید، خیلی کلمه دقیقی است - صدوق می*گوید: آن لحظه*ای که خدا فرمود "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً"، دیگر خدا باید به وسیله اعتقاد به آن خلیفه*ای که خدا می*خواهد قرار بدهد، عبادت بشود. چه خدا آن خلیفه را در لحظه تکلم خلق کرده باشد یا بعداً خلق می*کند، فرق نمی*کند. دیگر عبادت کردن خدا، پرستش خدا، دینداری خدا، یعنی معتقد باید باشی به آن خلیفه خداوند.و می*فرماید مرحوم صدوق که اگر در آن لحظه تکلم، خدا آن خلیفه را هنوز خلق نکرده، یعنی ملائکه ابتلا شدند، مبتلا شدند به خلیفه و حجت غائب. یعنی خدا ابتلای ملائکه را شروع کرد با اعتقاد به حجت غائب، با غیبت، با غیبت ولی*اش، با غیبت خلیفه*اش. و ملائکه باید اعتقاد پیدا می*کردند به اینکه ما متعبدیم، ما مطیعیم، ما فرمانبرداریم از آن خلیفه*ای که خدا می*خواهد خلقش بکند.این اولین داستان غیبت حجت الهی است. این را مرحوم صدوق در همان اوایل کمال الدین، در مقدمه*اش بحث می*کند. پس نگاه کنید، خیلی داستان، داستان قشنگی شد. این عظمت خلیفة الله این شد.آیه دوم که خدا چکار کرده؟ همه ملائکه را چکار کرد؟ به خط کرد. بریم، وقت نیست. این را بعداً بپرسید. ببخشید، من ساعتم دارم می*بینم، یک استرسم، وقت دارد می*گذرد.یک جای دیگر خدا چکار کرده؟ باز هم ملائکه را به خط کرده. کجا؟ همه*تان بلدید: "بسم الله الرحمن الرحیم. إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا". اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد.اینجا هم همه ملائکه است، نه بعضی از ملائکه؛ نه یکی، دو تا، سه تا، یک دسته*ای از ملائکه. "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ" - "وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ" - "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ هُوَ" - درست است. همه ملائکه چکار می*کنند؟ دائماً، پیوسته، "يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ".
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    688
    تشکر کرده
    58

    بخش چهارم

    آنجا ملائکه چکار می*کردند؟ (نخوابید دیگر، با من بیایید دیگر. من می*پرسم، جواب بدید. می*پرسم که چی بشه؟ نه، من خودم یادم می*ره، می*پرسم. راستش را بگم. خدا روز قیامت ما را نیازماید. خالی بستم؟! من می*گم، شما... خیلی مهمه ها.)یک جا می*گوید همه ملائکه "نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ" - فعلشان است، کارشان است. اینجا می*گوید همه ملائکه کارشان چیست؟ پس چی شد بالاخره؟ کدامش است؟یک فرقی دارد با همدیگر. معلوم است که در "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ" بعد از اینکه ملائکه با خلیفة الله آشنا شدند، وقتی با خلیفة الله آشنا شدند، دیگر "يُصَلُّونَ".این یک تفاوت است. تفاوت دیگر بگویم. مطلب دوم: در "نُسَبِّحُ" فعلی که ملائکه خودشان دارند، از فعل خودشان خبر می*دهند. می*گویند ما تسبیح می*کنیم، ما تقدیس می*کنیم. در این آیه، خدا دارد از فعل ملائکه خبر می*دهد. خدا دارد می*گوید ملائکه این کار را می*کنند. آنجا "ما این کار را می*کنیم". فرقش چیست؟ خیلی تفاوت دارد.آنجا ملائکه دیگر خیلی می*خواستند، دیگر به قول معروف رزومه ارائه بدهند و به قول معروف بخواهند بیایند بگویند که ما بالاخره کارمان درست است و سوء پیشینه نداریم و سابقه کار داریم و حرف*ها. دیگر ته ته کار که می*خواستند با خلیفة الله یک جورایی، خلاصه، اصطکاک پیدا کنند، می*گفتند چی؟ "نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ". اما اینجا خدا می*گوید چی؟خدا می*گوید ملائکه را، همه را چکار کردم؟ به همه*شان "يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ". آقا یعنی تسبیح ملائکه با صلوات ملائکه در یک ترازویند؟ یا این ترازو که می*آید پایین*تر، سنگین*تره؟ ظاهراً سنگین*تر است. یک نکته دیگر هم دارد.آفرین. در "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ" نه فقط و فقط و فقط فعل ملائکه است. "يُصَلُّونَ عَلَى". خدا یک کاری کرد، یک کاری کرده. فعل خودش را با فعل ملائکه جمع کرده: "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ". نگفته: "صلی الله علی النبی والملائکة یصلون علیه" یا "یا أیها الذین آمنو صلوا علیه". خیلی مهم است. "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ"، یعنی فعل خودش را، فعل خودش را با فعل ملائکه چکار کرده؟ جمع کرده.خدا خیلی ملائکه را تحویل گرفته، خیلی ملائکه را آورده بالا. نه ملائکه را، آن فعلشان را آورده بالا. و چکار کرده؟ گفته من و ملائکه می*کنیم: "يُصَلُّونَ" وَ"سلموا تسلیما". اگر فعل خدا هم باشد، دیگر باید به معنی سلام باشد، چون نمی*شود که خدا تسلیم اهل بیت باشد که تسلیم رسول الله باشد. درست شد این نکته؟یک بحث هم درباره واژه "النبی" که "النبی" کیست اینجا؟ خب، آن بحث را انجام نمی*دهم چون خیلی تفصیل پیدا می*کند. فقط نتیجه آن بحث را می*گویم که اینجا "النبی" فقط رسول الله نیست. وقتی می*فرماید نبی، منظور هر کسی که در این جایگاه باشد، در این جایگاه باشد. یک کوچولو بگویم، دلم نمی*آید نگویم. یعنی ببخشید اگر وقت را می*گیرم.خیلی آسان است. "أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي". گفتید حدیث منزلت؟ حدیث منزلت. نگاه کنید. می*گوید - خیلی سریع دارم می*گویم - می*گوید امیرالمؤمنین منزلتی داری که آن منزله شبیه منظور حضرت است، "إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي". وقتی که استثنا می*آورد، "منزلة النبوة"، یعنی این منزلتی که برای امیرالمؤمنین اثبات می*شود، سنخش و جنسش از جنس چیست؟ نبوت است. اگر از جنس نبوت نبود، استثنا بی*معنی بود. شما وقتی استثنا می*آوری که چی باشد؟ مستثنی من، از جنس، از جنس چی باشد؟ مستثنی منه باشد. درست است؟درست نیست؟ نه، حتماً درست است. این معنی "الا" است. همه پارچه*هایمان قیمت*هایش مناسب است، جز این پارچه، جز این طاقه. یعنی این طاق هم جنسش چیست آقا؟ پارچه است. شما می*گویید آقا من همه کتاب*ها را خواندم جز این کتاب. یعنی این هم که نخواندم، جنسش جنس کتاب است. شما نمی*گویید همه این کتاب*ها را خواندم جز این فایل را که گوش نکردم. می*گویم آقا چه ربطی دارد؟ اصلاً این جمله غلط است. باید سنخیت باشد. باید هم*جنس باشند.خب پس حتماً آن منزلت*هایی که برای امیرالمؤمنین اثبات می*شود طبق این روایت - که روایت هم متواتر است، متواتر است، در کتاب*های مخالفین متواتر است. نه در شیعه، در شیعه که هیچ، قطعی قطعیه. در مخالفین ما هم این روایت متواتر است - یعنی آن منزلت*هایی که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اثبات می*شود، جنسش جنس نبوت است. حالا در این منزلت*هایی که از جنس نبوت هستند، یکی از آن منزلت*ها استثنا شده، اما بقیه*اش که باقی مانده، جنس چیست؟ آقا، بفرمایید، نترسید. نبوت است. "السلام علیکم یا اهل بیت النبوة" - جنس نبوت.تمام آن منزلت*هایی که اینجا برای امیرالمؤمنین اثبات می*شود، چون جنسش جنس نبوت است، همه*اش منصب الهی است. تمام آن منزلت*ها مناصب الهی است. این "النبی" اینجا، پرانتز بسته که ما نمی*توانیم بخواهیم به این آیه عمل کنیم و فقط به رسول الله صلوات بفرستیم. اگر فقط به رسول الله صلوات بفرستیم، به آیه عمل نکرده*ایم، چون "النبی" اینجا فقط رسول الله نیست.و تمام کسانی که صلوات می*فرستند و "صلی الله علیه و سلم" می*گویند، آل را نمی*گویند، دارند خلاف آیه عمل می*کنند. خلاف مفهوم نبوت عمل می*کنند. به این بحث تمام می*شود. بگذریم.پس چی شد؟ پس ملائکه و خدا دارند با هم چکار می*کنند؟ بفرمایید؟ صلوات می*فرستند.یک آیه دیگر: سوره مبارکه احزاب هست که باز هم در این آیه از صلوات خدا و ملائکه خبر می*دهد. این آیه را با همدیگر بخوانیم. سوره احزاب، آیه 43: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. "هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا".خیلی قشنگ است. این آیه را آوردم: "هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ" - او خدایی است، او آن خدا، الله، کسی است که "يُصَلِّي عَلَيْكُمْ" - او دائماً بر شما صلوات می*فرستد. یعنی خدا دائماً بر من و شما و آنهایی که اهل ایمان هستند، دائماً صلوات می*فرستد. دیگر چی؟ "وَمَلَائِكَتُهُ" - و ملائکه هم دائماً چکار می*کنند؟ صلوات می*فرستند.نگاه کنید اینجا را. آیه چی بود؟ "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ". در صلوات بر نبی، خدا فعل خودش را با فعل ملائکه چکار کرد؟ جمع کرد در یک فعل. اما اینجا این کار را نکرده. در این آیه یک فعل برای خداست و خاص خداست، و صلوات ملائکه با صلوات خدا جمع نشده.بعد، ادامه آیه: "لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ"، چرا خدا برای ما صلوات می*فرستد؟ "لِيُخْرِجَكُمْ". "یُخْرِجْهُ" یعنی او خارج می*کند. "یُخْرِجُوا" یعنی آن دو نفر خارج می*کنند. "یُخْرِجُوا" یعنی این چند نفر خارج می*کنند. اما اینجا کدام است؟ "لِيُخْرِجَكُمْ" - او خارج می*کند.کی بر مؤمنین صلوات می*فرستاد؟ خدا و ملائکه. یعنی معلوم است که صلوات ملائکه، اخراج از ظلمت به نور نیست. فقط صلوات خداست که اخراج از ظلمت به نور است. فلذا صلوات خدا و ملائکه جمع نشده است. و صلوات خدا چیست؟ اخراج از ظلمت به نور است. برای چه کسی؟ برای مؤمنین.حالا خدا چرا این کار را انجام می*دهد؟ "وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا" - و خدا به مؤمنین همیشه رحیم است. چون همیشه رحیم است، خدا دائماً بر مؤمنین چکار می*کند؟ صلوات می*فرستد. خدا دائماً بر مؤمنین صلوات می*فرستد و این صلوات، نشانه رحمت و رحیم بودن خدا برای مؤمنین است.و همین عبارت درباره پیغمبر: "بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ" - "لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ". همین تعبیری که خدا برای خودش گفته درباره پیغمبر هم گفته است.حالا آیا پیغمبر هم اخراج از ظلمت به نور می*کند؟ بله. آیه مبارکه طلاق: "ذِكْرًا۝ رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ". خدا پیغمبر دائماً چکار می*کند؟ آیات الله المبینات را می*خواند که چکار کند؟ ما مؤمنین را دائماً از ظلمت به نور خارج کند.و اخراج از ظلمت به نور فقط و فقط شأن ولی بودن خداست: "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ". اینکه خدا ولی مؤمنین است، چکار می*کند؟ دائماً مؤمنین را از ظلمت به نور اخراج می*کند. چه جوری اخراج می*کند؟ با صلوات بر مؤمنین. خدا بر مؤمنین صلوات می*فرستد.پیغمبر چه کار می*کند؟ آیات المبینات دائماً می*خواند. امام زمان چکار می*کند؟ "السلام علیک یا کتاب الله و ترجمانه" - یعنی امام زمان هم این کار را انجام می*دهد.حالا نگاه کنید: "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ". پس چی شد؟ پس این شد که همه ملائکه دائماً صلوات می*فرستند. همه ملائکه دائماً سلام می*فرستند.حالا معنی سلام چیست؟ دیگر فکر کنم دیگر وقت نشده درباره*اش صحبت کنیم. بفرمایید؟ بله. روایت خیلی دیگر زیاد می*شود، باید دهها بحث کنیم. ولی چند تا آیه را می*خواهم بگویم.حالا نگاه کنید، ملائکه دائماً چکار می*کنند؟ صلوات می*فرستند بر اهل بیت. درست است؟ اهل بیت دیگر درست دارم می*گویم؟ یا برای پیغمبر صلوات می*فرستند یا برای اهل بیت؟ آفرین، آفرین. بر اهل بیت. اهل بیت یعنی چی؟ اهل بیت پیغمبر است که بقیه بهش منتسب هستند یا بیت، بیتی که پیغمبر هم به آن منتسب است؟ کدامش است؟ آفرین. بیتی که پیغمبر هم به آن بیت منتسب است. پس بر اهل بیت صلوات می*فرستند دیگر.روایتش را می*دانید دیگر. در مخالفین این روایت هست که پیامبر فرمود: برای من صلوات بتراء نفرستید. بتراء یعنی چی؟ دم بریده، ابتر. بعد چیست؟ گفتند که شما فقط بگویید "اللهم صل علی محمد"، چکار کنید؟ ادامه ندهید، قطعش کنید، ثواب ندارد. بتراء کباب هم دارد.یعنی همچین صلواتی، کسی بفرستد، نه اینکه ثوابی نمی*برد، بلکه گناه هم می*کند. چرا؟ چون دارد یک صلوات دم بریده می*فرستد. کسی که نماز بخواند، چکار کند؟ مثلاً در نمازش رکوع نداشته باشد...طرف وصیت می*کرد، گفت: بچه*ها من همه نمازهایم را خوانده*ام، فقط برای من یک 40 سال وضو بگیرید. یادم می*رفت وضو بگیرم. ثواب ندارد که، عقاب هم دارد دیگر. تو یک جوری نماز خواندی که خدا نمی*خواسته. یک عبادتی کردی که خدا نمی*خواسته. یعنی ببخشید این تعبیر، به ایشان به دروغ بسته. یک چیزی را... این باید تو را چوب هم بزنند! تو نماز خواندنت این است؟! بدون اینکه وضو بخوانی؟ بتراء نفت، صلوات بفرست. "اللهم صل علی محمد و آل محمد". "اللهم صل علی محمد و آل محمد".
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.13
    نوشته ها
    688
    تشکر کرده
    58

    بخش پنجم

    شما دائماً چکار کنید؟ صلوات بفرستید. بعد این "اللهم صل علی محمد و ال محمد" خودش یک جور چیز دیگر است. سلام بر امام زمان است دیگر.خدمتتان عرض بکنم که حالا معنی صلوات چیست؟ صلوات، خیلی وقت گذشته است. باشه این*ها. ولی نگاه کنید، ملائکه اگر کارشان این است که چکار می*کنند؟ دائماً بر پیغمبر و آل پیغمبر سلام و صلوات می*فرستند. حالا این یعنی چی؟ چجوری این کار را می*کنند؟ گفتم دیگر، باشد، شاید فرصت بهتری پیش بیاید و با همدیگر مقایسه کنیم.اگر "سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ"، ببینید از لحظه*ای که، اگر این سلام همین سلام باشد... گفتم وقت نیست بحث کنم. این یک تکه را اینجوری، من اجازه بدهید که سریع بروم جلوتر.اگر این "سَلَامٌ هِيَ"، یعنی آن لیلة القدر سلام است، یعنی در لیلة القدر ملائکه چکار می*کنند؟ می*آیند پایین، نزول پیدا می*کنند. یکی از کارها، چون که دائماً سلام و صلوات بر آن خلیفه*ای که روی زمین هست، چکار می*کنند؟ می*فرستند.و "سَلَامٌ هِيَ"، آن لیلة القدر چیست؟ سلام. تا کی؟ تا مطلع الفجر. ملائکه چکار می*کنند؟ سلام و صلوات می*فرستند.آقا اینکه چی را داری می*گویی؟ که خب چی شد؟! اینکه ملائکه کارشان همیشه این است. یک فرقی دارد. که ملائکه فرصت پیدا می*کنند در شب قدر در محضر امام شرف حضور پیدا کنند. محضر امام، شرف حضور برای ملائکه بزرگ است. لذا همیشه ملائکه این نیست که یک بلیط بگیرند بیایند مشهد. سلام. این نیست.قصه ملائکه این نیست که هر موقع دلشان می*خواست، بلند شوند بیایند کجا؟ کربلا بگویند "صلی الله علیک یا اباعبدالله". قصه اصلاً این نیست. نه برای ملائکه، برای روح هم این نیست.در شب قدر ملائکه قدر پیدا می*کنند. در شب قدر ملائکه ارزش پیدا می*کنند. چرا؟ چون شرف حضور، محضر خلیفة الله دارند. و می*آیند در مقابل حضرت، در مقابل خلیفة الله، تا مطلع فجر زمان دارند که سلام و صلوات داشته باشند.و تازه همه ملائکه هم در همه شب نیستند. ازدحام ملائکه است. حالا روایت شب قدر اصول کافی را نگاه کنید؛ 4 تا، 3 تا روایت مرحوم کلینی آورده. خیلی روایت عجیبی است. آنها را ان*شاءالله یک موقع فرصتی پیش بیاید، بخوانیم دیگر. وقت نمی*شود بحث بکنیم.طبق آن روایت، ازدحام ملائکه است که آن شب ملائکه اینجوری می*آیند پایین. بعد نگاه کنید، فقط ملائکه نمی*آیند، روح هم می*آید. روح چیست؟ - در روایت دیگر عرض کنم اینجا - روح خلقی است بفرمایید؟ اعظم از ملائکه است دیگر. روح چیست؟ "وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي" - از ملائکه است. یک شرافتی دارد که در روح ما هم از سنخ همان روح است.بعد دیگر چی؟ آن روح بعضی موقع*ها "وَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا" - بعضی موقع*ها تمثل بشر پیدا می*کند. آن روح بعضی موقع*ها شکل*های مختلف پیدا می*کند. به انبیا داده می*شود. مؤید به روح*القدس می*شوند. البته روح*القدس بعضی موقع*ها منظور چیست؟ جبرئیل است. حالا این روح همه اینها است، بعضی از اینها است. کل آن روح هم چه می*شود؟ نازل می*شود.پس سلام شب قدر چرا سلام است؟ چون در محضر...کل حرف من نمی*خواهم بگویم یک حیثش این است که ملائکه و روح، که کارشان چیست؟ تسبیح مداوم بود، کارشان صلوات مداوم است. شرف حضور دارند در محضر خلیفه*شان، در محضر امامشان. آنجا چکار می*کنند؟ سلام عرض می*کنند، صلوات عرض می*کنند.حالا نگاه کنید، این روایت می*گوید: اگر می*خواهی... اگر می*خواهی با 124000 پیامبر مصافحه کنی... ببخشید، من اشتباه گفتم. اگر می*خواهی 124 هزار پیغمبر با تو مصافحه بکنند - نمی*گوید تو با آنها مصافحه کن. می*گوید 124000 پیغمبر با تو چکار کنند؟ مصافحه بکنند. یعنی آنها بیایند سمت مصافحه. و اگر می*خواهی پیامبران اولوالعزم بیایند با تو مصافحه بکنند، در شب نیمه شعبان کربلا برو.شب نیمه شعبان چیست؟ گفتیم دیگر، یکی از شب*های قدر است.حالا اینها معنایش چیست؟ دیگر وقت نیست درباره*اش صحبت کنیم. ولی یک حرفی اینجا هست: یعنی این 124000 پیغمبر، انبیای اولوالعزم که - اگر روح آنها باشد، چون روحشان نازل می*شود - و آن ملائکه، معلوم است که در شب نیمه شعبان یک اذن خاص دارند. پیدا می*کنند. یک فضای معمولی نیست. شب نیمه شعبان یک اذن خاص است. یک تنزل ویژه است.می*گوید اگر می*خواهی تو هم آن انبیا با تو مصافحه کنند، شب نیمه شعبان چکار کن؟ کربلا را درک کن.آقا شب نیمه شعبان، شب نوزدهم، شب بیست و یکم، هر کدام شب قدر باشد فرقی نمی*کند. ما در زیارت*ها، ما زیارت مخصوص امام حسین در شب قدر داریم. یعنی شب قدر، شبی که همه اتفاقات، هر چه که هست، حول امام حسین علیه السلام دارد می*افتد.حالا چیست؟ سرش من بلد نیستم. و برای ما شب قدر سلام می*شود اگر ما چکار کنیم؟ به خلیفه خدا شرفیاب بشویم. و این شرافت شیعه است و این عظمت شیعه است. این بزرگی شیعه است و این بزرگی بنی آدم. نه، بزرگی شیعیان دوازده امامی، شیعیان اثنی عشری بر ملائکه، که شیعیان در محضر امام شرفیاب می*شوند، ولی ملائکه سالی یک بار اذن پیدا می*کنند.پس اگر می*خواهیم برای ما هم سلام باشد، و اگر می*خواهیم شب قدرمان شب قدر باشد، و اگر می*خواهیم در شب قدر داشته باشیم، ما هم باید مثل ملائکه، مثل انبیا، مثل انبیای اولوالعزم چکار کنیم؟ در محضر امام سلام بدهیم، در محضر امام باشیم.لذا ما شب قدر که می*شود، باید اعتراف کنیم ما خیلی خطاکاریم. در تمام این دعاهایی که در شب قدر هست، همه*اش می*گوید "الغوث الغوث، خلصنا من النار یا رب" هی می*گوییم اینها را. صد بار این را می*گوییم، صد بار. چه جوری می*گوییم؟ نزدیک هزار یا بیشتر از اسماء خدا را می*گوییم. بعد می*گوییم: آقا "الغوث" - فریاد فریاد - "خلصنا من النار یا رب". همه اینها را می*گوییم. "أجرنا من النار یا مجیر" می*گوییم. و دعاهای دیگر.ولی همه اینها، همه اینها، همه اینها درست است. باید توبه کنیم. باید پشیمان بشویم از خطاهایمان. باید اصلاح کنیم خودمان را. ولی همه این*ها یک طرف، اینکه ما در شب قدر شرافت پیدا می*کنیم که بگوییم چی؟ "صلی الله علیک یا اباعبدالله". این شب قدر ما را شب قدر می*کند.لذا کسی که شب قدر فقط چکار کند؟ به زیارت اباعبدالله برود، برایش به حساب احیا محسوب می*شود. شب قدر، زائر بشود.و این همه حرف زدیم که ملائکه، ملائکه با آن حد ادعاشان، که تسبیح و تقدیس می*کنند، ملائکه می*آیند چکار می*کنند؟ می*آیند در محضر آن خلیفه الهی، در محضر آن امام. ملائکه می*آیند زائر اباعبدالله می*شوند.
    با خصم حق ستیزه عادت ماست
    لعن بر عمر عبادت ماست


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •