👌شفای بیماری که مبتلا به برص بود ، قبل از اینکه از امام هادی علیه السلام بخواهد برای او دعا کند ...

▪️ وَ مِنْهَا : مَا قَالَ أَبُو هَاشِمٍ اَلْجَعْفَرِيُّ : إِنَّهُ ظَهْرَ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ سُرَّمَنْرَأَى بَرَصٌ فَتَنَغَّصَ عَلَيْهِ عَيْشُهُ فَجَلَسَ يَوْماً إِلَى أَبِي عَلِيٍّ اَلْفِهْرِيِّ فَشَكَا إِلَيْهِ حَالَهُ فَقَالَ لَهُ لَوْ تَعَرَّضْتَ يَوْماً لِأَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَسَأَلْتَهُ أَنْ يَدْعُوَ لَكَ لَرَجَوْتُ أَنْ يَزُولَ عَنْكَ. فَجَلَسَ يَوْماً فِي اَلطَّرِيقِ وَقْتَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ دَارِ اَلْمُتَوَكِّلِ فَلَمَّا رَآهُ قَامَ لِيَدْنُوَ مِنْهُ فَيَسْأَلَهُ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ تَنَحَّ عَافَاكَ اَللَّهُ وَ أَشَارَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ تَنَحَّ عَافَاكَ اَللَّهُ وَ أَشَارَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ تَنَحَّ عَافَاكَ اَللَّهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ. فَرَجَعَ اَلرَّجُلُ وَ لَمْ يَجْسُرْ أَنْ يَدْنُوَ مِنْهُ وَ اِنْصَرَفَ فَلَقِيَ اَلْفِهْرِيَّ فَعَرَّفَهُ اَلْحَالَ وَ مَا قَالَ فَقَالَ قَدْ دَعَا لَكَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَ فَامْضِ فَإِنَّكَ سَتُعَافَى. فَانْصَرَفَ اَلرَّجُلُ إِلَى بَيْتِهِ فَبَاتَ تِلْكَ اَللَّيْلَةَ فَلَمَّا أَصْبَحَ لَمْ يَرَ عَلَى بَدَنِهِ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ.

🔸ابو هاشم جعفرى مى* گويد : در سامرا شخصى به مرض برص مبتلا شد و زندگيش تلخ گشت. روزى پيش ابو على فهرى آمده و از حالش شكايت كرد. ابو على به او گفت : خوب است بروى و از امام على النقى-عليه السّلام- بخواهى تا تو را دعا كند. اميدوارم خداوند به بركت دعاى او شفايت دهد. آن مرد رفت و سر راه امام-عليه السّلام-نشست. وقتى كه حضرت از خانۀ متوكل بر مى* گشت ، برخواست تا از حضرت التماس دعا كند. حضرت با دستش اشاره كرد و سه بار فرمود : كنار برو. خداوند تو را عافيت دهد. آن مرد برگشت و جسارت نكرد كه نزدیک حضرت برود. وقتى كه ابو على را ديد و جريان را به او گفت ، ابو على گفت : قبل از اينكه از او بخواهى تو را دعا كرده است. برو كه به زودى خوب خواهى شد. آن مرد به خانه* اش رفت و شب خوابيد. هنگامى كه صبح شد ، اثرى از آن مرض در بدنش نديد.

📚الخرائج و الجرائح ج ۱، ص ۳۹۹