پرچم پیامبر دست عمروعاص

عمّار به وى گفت: آیا صاحب آن پرچم سیاه (مراد همان پارچه سیاهى است که پیامبر اکرم (ص) به شرطى خاص به عنوان پرچم به عمرو بن عاص داده بود) را که برابر من است مى‏شناسى؟ آن پرچم (اکنون) از آن عمرو بن عاص است (ولى پیش*تر) من سه بار همراه پیامبر خدا صلى اللّه علیه و سلم زیر همان پرچم جنگیده‏ام و این چهارمین جنگ من است که (انگیزه جنگ افروزانش) از آن*ها بهتر و نکوتر نیست، بلکه این جنگى است که انگیزه شرّ و فجورش بیش از آن جنگ*هاست.


آیا تو در غزوات بدر و احد و حنین خود شاهد بوده‏اى یا پدرت حضور داشته که از آن*ها خبرت داده باشد؟ گفت: نه. گفت: مواضع ما اینک همان مواضعى است که به روزهاى بدر و احد و حنین در زیر پرچم*های پیامبر خدا صلى اللّه علیه و سلم داشتیم، و آنان در مواضع احزاب مشرک (آن روزها) قرار دارند، آیا آن لشکر و یکایک افرادش را مى‏بینى؟ به خدا سوگند چنان مى‏خواستم که تمام کسانى که همراه معاویه آهنگ پیکار با ما کرده و از آیینى که ما بر آنیم جدا شده‏اند پیکرى واحد مى‏بودند و من آن پیکر را به شمشیر مى‏زدم و تکه تکه مى‏کردم.


به خدا سوگند که خون تمام آنان از ریختن خون گنجشکى حلال*تر است. آیا تو خون گنجشک را حرام مى‏دانى؟ گفت: نه، بلکه حلال مى‏دانم. گفت: خون آنان نیز همچنان حلال است، آیا من به دیده تو اینک روشنگرى کردم؟ گفت: نیک بر دلم روشن کردى. گفت: پس هر کدام را خواهى اختیار کن.


چرا با ما می*جنگند؟


راوى نقل می*کند: آن مرد روانه شد، سپس عمّار بن یاسر وى را باز خواند و گفت: راست‏ خواهى آنان از آن رو بر ما شمشیر مى‏زنند که باطل گرایان را به شک اندازند تا با خود گویند: اگر آنان بر حق نبودند بر ما دست نمى‏یافتند. به خدا که آنان به قدر خاشاکى که چشم مگسى را بیالاید بر حق نیستند، به خدا سوگند اگر ما را به شمشیر بزنند و به نخلستان*های (دور دست) برانند (باز هم) من یقین دارم که ما بر حقّیم و ایشان بر باطل*اند، و به خدا سوگند که هرگز صلحى شایسته برقرار نخواهد شد، مگر آنکه یکى از دو طرف اعتراف کند که خود کافر و بر خطا بوده و گواهى دهد که افراد طرف دیگر بر حق بوده‏اند و مردگان و کشتگانشان در بهشتند و دیرى از روزهاى دنیا نگذرد که (اهل حق) بینند مردگان و کشتگانشان در بهشت جاى دارند و دشمنانشان، از مرده و کشته، همگى در دوزخ*اند و زندگانشان نیز بر باطل بوده‏اند.


عمار ملاک حق است تا امروز


آری! خون عمار و جسد بی جان او نیز علی علیه السلام را یاری می*کند. چرا که عمار در صفین ملاک حق قرار گرفته است؛ چرا که پیامبر در باره او فرموده است:«عمار مع الحق و الحق مع عمار حیث کان‏»؛ عمار با حق است و حق با عمار است و هم چنین در باره او فرمود:«تقتله الفئة الباغیة یدعوهم الى الجنة و یدعونه الى النار»؛ عمار را گروهی ظالم خواهند کشت در حالی که او ایشان را به بهشت می*خواند و ایشان او را به جهنم می*خواندند.


هنگامی که او به شهادت رسید. شهادت او باعث شد عده ای بسیار حق را بیابند و باطل معاویه رنگ ببازد. امروز هم عمار ملاک جق است برای کسانی که فریفته حزب اموی معاویه بودند. بی شک معاویه و بالادستان معاویه همان جریانی هستند که عمار را به قتل رساندند که پیامبر در باره ایشان فرمود گروهی طاغی که به آتش دعوت می*کنند.


عمار سرمست از شهادت در رکاب علی علیه السلام


عمار سر مست و خوشحال از این بود که صفین آخرین ساعات عمر اوست و چرا خوشحال نباشد که در راه یاری مولای خویش و امام خویش می*خواهد جان خود را فدا کند و در مقابل امام زمانش به خاک و خون بغلطد، افتخار و سعادتی که از آن بالاتر را کسی برای یک شیعه محب علی علیه السلام سراغ ندارد.


زمانی که آتش جنگ شعله ور بود و جنگ شدت گرفت و کشتگان زیاد شدند عمار صف خویش را ترک کرد وبه خدمت امیر المومنین آمد و گفت:«یا أمیر المؤمنین! هو هو؟»؛ ای امیر مومنان این همان است؟ امیر المومنین به او فرمود به صف خویش باز گرد برای بار دوم و سوم بازگشت و این سئوال را تکرار کرد بارسوم امیر المومنین فرمود: بله (همان روز شهادت تو است) به صف خویش بازگرد، پس او به صف خویش بازگشت در حالی که می*گفت امروز ملاقات می*کنم دوستانم را و امروز ملاقات می*کنم محمد صلی الله علیه و آله و حزبش را.