عدم تکبر و سخاوت امام حسن علیه السلام
از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر جمعی از گدایان گذشت که پاره*ای چند از نان خشک*ها را بر روی زمین گذاشته*اند و می*خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: خدا متکبّران را دوست نمی*دارد و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت بر ایشان طعام*هایی نیکو حاضر ساختند و به لباس*های فاخر همه آن*ها را مزیّن ساختند

هیچ گاه سائل نا امید بر نمی*گردد

تاریخ از بخشندگی*های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان*های فراوان به یاد دارد مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند. وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید برنمی*گردانید؟ فرمودند: من هم به درگاه خدا سائلی هستم و می*خواهم که خدا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم. خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می*دارد، می*خواهد که من هم به مردم کمک کنم.

حضرت امام حسن علیه السلام تا این حد از سخاوت،کرامت و بخشندگی برخوردار بودند. و همیشه ملجا و پناه محرومان و مستضعفان جامعه بودند. حضرت به دیدن معاویه رفت معاویه بارنامه هدایائی را به حضرت تقدیم کرد حضرت در هنگام بیرون رفتن دید غلامی کفشش را آماده می*کند حضرت برگه آن بار نامه را به او بخشید.