ابن ابى الحديد معتزلى
اعتدال در شناخت على (عليه السلام )

على بن ابى طالب (عليه السلام )، گوينده را مايه گرفتارى و آزمايشى سخت است ، اگر در حق او سنگ تمام گذارد به افراط و غلو انجامد، و اگر از حقش * بكاهد به زشتى و گناه در افتد، حد ميانه هم چندان ظريف و تيز زبان و بلند ستيغ است كه آگاهى از آن و صعود بر آن بسى دشوار آيد مگر بر گوينده زيرك و هوشمند (185)
O نظام
شگفتى سخن على (عليه السلام )

من هميشه در شگفتم از دلاور مردى كه در ميدان جنگ چنان سخنرانى مى كند كه گويى دل شير دارد، و همو در همان جا به هنگام پند و اندرز چنان سخن مى گويد كه راهب صفتانى را ماند كه لب به گوشت نزده اند و خونى نريخته اند. گاه در صورت بسطام بن قيس (186) (دلير مرد عرب ) و گاه در چهره سقراط و مسيح پسر مريم آن مرد الهى نمودار مى شود سوگند به مقدسات همه عالم ، من از پنجاه سال پيش تا به حال بيش از هزار مرتبه اين خطبه (خطبه 216 كه اولش اين است : (( يا له مراما ما اءبعده !) را خوانده ام و هر بار كه خواندم بيم و پند و ترسى در من ايجاد كرد كه دلم را به لرزه آورد، و هر گاه در آن انديشه كردم نقش مردگان خود از خانواده و خويشان و دوستان در خاطرم نشست و به خاطرم مى رسيد كه من همان كسى هستم كه امام على (عليه السلام ) در صدد بيان حال اوست . (187)
... و اما فضائل حضرتش از بزرگى و جلالت و انتشار و اشتهار به حدى است كه ياد كردن و تفصيل دادن آن زشت و خنك مى نمايد، و همان گونه است كه ابوالعيناء به عبيدالله بن خاقان وزير متوكل و معتمد اظهار داشت : من هر گاه مى خواهم فضل شما را بر شمرم خود را چون كسى مى بينم كه از روشنى روز و تابندگى ماه كه بر هيچ بيننده اى پوشيده نيست گزارش * مى دهد و باورم شد كه هنگام سخن در خور عجز و ناتوانى شوم و آن را به پايان نتوانم برد، پس از ثناى تو منصرف شدم و به دعاى تو پرداختم ، و گزارش از تو را به آگاهى مردم از تو واگذاردم
(188) .
O ابن ابى الحديد معتزلى
فداى خاك پاى على (عليه السلام )

انا و جميع من فوق التراب

فداء تراب نعل ابى تراب