هنگامى كه برادران حسود، ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند و نقشه كشتن او را كشيدند، يكى از آنان گفت : ((يوسف را نكشيد و او را در نهانگاه چاه بيفكنيد.)) و چنين كردند.
اما يوسف پر شكوه كربلا را پس از به شهادت رساندن تمامى ياران ، فرزندان ، برادران و... و پس از وارد ساختن زخم هاى عميق و بسيار بر پيكرش كه هر كدام از آنها براى شهادتش كافى بود، ناگهان همگى سپاه شوم اموى فرياد كشيدند كه : ((حسين را دسته جمعى بكشيد.)) اينجا بود كه گروهى براى كشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهى براى بريدن سر مطهرش و پس از شهادت پر شكوهش ، شقاوت هايى كه بر آن پيكر مطهر روا داشتند كه قلم از ترسيم آن ناتوان است .(56)