از شما می خواهم مطالبی مربوط به امام حسین(ع) بنویسید تا معرفت ما نسبت به او زیاد شود.
از شما می خواهم مطالبی مربوط به امام حسین(ع) بنویسید تا معرفت ما نسبت به او زیاد شود.
http://ghadeer.org/tarix/fazael_im3/312-0002.htm#link45
این سایتیه که میتونید ازش چیزای زیادی یاد بگیرید
J.MOGHADAM (جمعه 25 اسفند 91)
خب وقتی خودت آدرس اینترنتی داری,پس چرا>>>>>>>>.......!؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگیست,کمتر دلم برای شما تنگ میشود...
شاید نوشته هاش توسط یه سنی نوشته شده باشه.......................................... .................................................. ..................................... . . . . .
mohammad ashrafi (چهارشنبه 22 خرداد 92)
در زيارت حسين عليه السلام مى خوانيم كه :
السلام على يعقوب الذى رد الله اليه بصره برحمته .
سلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خويش ، نور ديدگانش را بدو باز گردانيد. در اين درود و سلام ، مى توانى يعقوب پيامبر را نيت كنى كه پدر دوازده پسر بود و هنگامى كه آنان را فرا خواند، در كمال صحت و سلامت در برابرش ايستادند و گفتند: ((پدر جان ! يكى از ما را گرگ خورد.))
و او از اين رخداد و خبر دردناك ، كمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.
و نيز مى توانى يعقوب كربلا، حسين عليه السلام را قصد كنى كه پدر يك پسر بود كه ندايش را از شهادتگاه شنيد كه : ((پدرجان ! آخرين سلام مرا پذيرا باش كه اينك لحظات جدايى است .))(
اللهم العن الجبت و طاغوت و...
مى توانى يعقوب پيامبر را نيت كنى كه پيراهن آلوده به خون فرزندش را كه سالم بود نگريست و گفت : ((گويا گرگ پر مهرى بوده كه پسرم را خورده و پيراهن او را پاره نكرده است .))(54)
از يعقوب پيامبر، يوسف را خواستند بدين بهانه كه : در دشت زيبا و مناظر دل انگيزش بخورد و بازى كند، اما او نمى پذيرفت و مى گفت : ((بردن او، مرا اندوهگين مى سازد.))
اما حسين عليه السلام هنگامى كه فرزند قهرمانش به سوى ميدان جهاد حركت كرد و بانوان حرم او را از حركت باز داشتند، فرمود: ((او را رها كنيد كه شوق ديدار خدا و پيامبرش را در سر دارد.))
يعقوب پيامبر را بشارت دهنده با پيراهن يوسف فرا رسيد و آن را به سر و روى او انداخت و او بينا شد.
اما حسين عليه السلام نداى جدايى فرزندش را شنيد گويى دنيا در نظرش * تيره و تار شد.(55)
اللهم العن الجبت و طاغوت و...
هنگامى كه برادران حسود، ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند و نقشه كشتن او را كشيدند، يكى از آنان گفت : ((يوسف را نكشيد و او را در نهانگاه چاه بيفكنيد.)) و چنين كردند.
اما يوسف پر شكوه كربلا را پس از به شهادت رساندن تمامى ياران ، فرزندان ، برادران و... و پس از وارد ساختن زخم هاى عميق و بسيار بر پيكرش كه هر كدام از آنها براى شهادتش كافى بود، ناگهان همگى سپاه شوم اموى فرياد كشيدند كه : ((حسين را دسته جمعى بكشيد.)) اينجا بود كه گروهى براى كشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهى براى بريدن سر مطهرش و پس از شهادت پر شكوهش ، شقاوت هايى كه بر آن پيكر مطهر روا داشتند كه قلم از ترسيم آن ناتوان است .(56)
اللهم العن الجبت و طاغوت و...
كاروانيان يوسف پيامبر را پس از افكندن در نهانگاه چاه ، يافتند و با خود بردند و براى فروش در بازار مصر گرداندند.
و يوسف كربلا را نيز از شهادت در حالى كه پيكرش بر روى خاك بود، سر مقدسش را بر فراز نيزه هاى بيداد در كوفه ، شام ، بازار و كوچه هاى آن شهرها، بزدلانه و شقاوتمندانه گردانيدند.(57)
اللهم العن الجبت و طاغوت و...
يوسف پيامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، اما پس از مدتى مورد احترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.
اما سر مقدس يوسف كربلا را به بارگاه ديكتاتور سفاكى بردند كه به جنايت خويش افتخار مى كرد و بر سيد و سالار شهيدان اهانت روا مى داشت و بر لب و دندان او چوب بيداد مى نواخت .(58)
اللهم العن الجبت و طاغوت و...
اين حسين كيست كه نهضت او جاويدان گشت ؟
اين حسين كيست كه پس از گذشت قرن ها، مردم از جوشش خون او به جوش مى آيند؟
اين حسين كيست كه عالمى ديوانه اوست ؟
اين حسين كيست كه مكتب او سازنده و انسان ساز بود؟
اين حسين كيست كه نام عظيمش پيوسته بر سر زبان هاست ؟
اين حسين كيست كه تمامى فضايل اخلاقى در وجود او جمع بود؟
اين حسين كيست كه كشتى نجات و چراغ هدايت است ؟
اين حسين كيست كه سرزمين كربلا را تجليگاه فضايل اخلاقى ، رحمت ، عشق ، معرفت ، تقوا و شهادت قرار داد؟
اين حسين كيست كه هم وجود مباركش و هم نهضت عظيمش و هم شهادت جگر سوزش به صورت يك معجزه در طول تاريخ ثبت گرديد؟
اين حسين كيست كه در مقابل ظلم سكوت نكرد؟
اللهم العن الجبت و طاغوت و...