عمر ای خبیث ملعون تو چه دشمنی خدا را
که به درد سر فکندی ز ستم تو ما سوی را

به غدیر خم تو بیعت به ولی حق نمودی
ز چه رو شکستی آخر همه بیعت و وفا را

شده از تو شاد و خندان شده راضی از تو شیطان
چو بری به سوی دوزخ تو جمیع اشقیا را

به جز از عمر که گوید به غلام خویش قنفذ
که بزن به تازیان هتو عزیز کبریا را

دل سنگ این ستم گر که ندیده آب رحمت
به مثل اشد قسوه ز ز هزار سنگ خارا

به جز از او که سر برهنه بکشد به مسجد آرا
به هزار مکر و حیله شه ملک لا فتی را

ز خیا نتش به مولا ز جنایتش به زهرا
بنمود غرق در خون دل پاک انبیا را

به جز از آن شقی ملحد که گشد در سقیفه
به روی تمام مردم در بدعت و جفا را

تو اگر نظر نمایی به یقین کنی قضاوت
که به پا نموده آنجا جریان کربلا را

ز سگ درنده بدتر بود این عمر که پرپر
بنمود او ز آتش گل باغ مصطفی را

ز صفات زشت شیطان آگر آگهی بخواهی
به رخ عمر نظر کن که از اوست آشکارا

تو که طالب نجاتی بر مرتضی علی رو
که رهاندت ز دوزخ بچساندت بقا را