آرزوى انگشترى از امام (ع):
ابو محمّد طبرى مىگويد: آرزو داشتم انگشترى از امام على النقى- عليه السّلام- نزد من باشد. ناگهان نصر؛ خادم امام- عليه السّلام- دو درهم براى من آورد. من از آن دو درهم انگشترى ساختم و به دستم نمودم. سپس به مجلسى وارد شدم كه آنجا شراب مىنوشيدند. به من هم اصرار كردند تا اينكه يك پيمانه يا دو پيمانه از آن را نوشيدم. انگشتر به انگشتم تنگ بود و نمىتوانستم براى وضو آن را بچرخانم. وقتى كه صبح شد، آن انگشتر را گم كرده بودم. از اين رو متوجه شدم و توبه نمودم.