حكايت امام رضا (ع) و عبد اللَّه بن مغيره:
عبد اللَّه بن مغيره مىگويد: واقفى بودم و با آن حالت به حجّ رفتم.
هنگامى كه در مكّه بودم، در مذهب خود شك كردم و به دعا و مناجات چسبيدم. و گفتم: خدايا! تو مىدانى كه من چه مىخواهم و از ارادهام خبر دارى. پس مرا به سوى بهترين دينها راهنمايى كن. به قلبم الهام شد كه خدمت امام رضا- عليه السّلام- برسم. پس به مدينه آمدم و نزد درب او ايستادم و به غلام گفتم: به مولايت بگو مردى از اهل عراق، دم درب است.
ناگاه صداى حضرت را شنيدم كه فرمود: اى عبد اللَّه بن مغيره! وارد شو. وارد شدم و حضرت به من نگاه كرد و فرمود: خدا دعايت را اجابت كرد و تو را به دين خودش هدايت نمود. پس گفتم: گواهى مىدهم كه تو حجّت خدا بر خلقش هستى