دوستان در این بخش معجزاتی از امام هشتم ما شیعیان،امام رضا(ع)میباشد.
دوستان در این بخش معجزاتی از امام هشتم ما شیعیان،امام رضا(ع)میباشد.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
على بن ميثم از پدرش نقل مىكند كه مادر امام رضا- عليه السّلام- «نجمه» گفت: وقتى كه به فرزندم رضا- عليه السّلام- حامله شدم، سنگينى حمل را احساس نمىكردم و در خواب از درون شكمم ذكر، تسبيح، تهليل و تحميد مىشنيدم. در آن هنگام وحشت مىكردم و وقتى بيدار مىشدم چيزى نمىشنيدم، وقتى كه وضع حمل نمودم، دستش را روى زمين قرار داد و سرش را بالا گرفت. و لبانش را حركت داد و سخن مىگفت
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
ابراهيم بن موسى- كه در مسجد امام رضا در خراسان امامت مىكرد- مىگويد: از امام رضا- عليه السّلام- با اصرار زياد پول خواستم. حضرت براى بدرقه عدّهاى از طالبيين ((به كسانى كه از نسل حضرت ابو طالب- عليه السّلام- باشند آنها را« طالبيين» مىگويند.)) بيرون آمد. در اين هنگام وقت نماز فرا رسيد و حضرت، به سوى قصرى كه در آنجا بود، روانه شد و در زير درختى نزديك آن قصر نشست. و من هم با او بودم و غير از ما كسى نبود. امام رو به من كرد و فرمود: اذان بگو.
پس گفتم: اجازه مىدهيد همراهان ما نيز بيايند؟فرمود: خدا تو را بيامرزد. نماز اوّل وقت را بدون عذر تأخير نينداز. و اوّل وقت نماز را بپا دار. برخاستم، اذان گفتم و نماز خوانديم.
عرض كردم: يا بن رسول اللَّه! مدتى از آن وعدهاى كه به من فرموده بوديد، گذشته است و من نيازمندم و شما كارتان زياد مىباشد و من موفق نمىشوم تا هميشه خدمت شما برسم.
راوى مىگويد: امام- عليه السّلام- با تازيانهاش محكم بر زمين كوبيد و دستشان را به جاى ضربه، كشيده و شمشى از طلا بيرون آورد و به من داد و فرمود:
اين را بگير و خداوند به واسطه آن به تو بركت دهد و از آن بهرهمند شوى. و آنچه را كه ديدى، پوشيدهدار و به كسى نگو.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
ادامه ی قضیه ی معجزه:
ابراهيم بن موسى مىگويد: اين مال، آنقدر بركت پيدا كرد تا اينكه در خراسان ملكى را به قيمت هفتاد هزار دينار خريدم، پس در ميان امثال خودم، غنىترين و ثروتمندترين مردم آن ديار شدم
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
اسماعيل بن ابى الحسن نقل مىكند كه: با امام رضا- عليه السّلام- بودم كه حضرت دستش را به زمين زد به طورى كه كأنه مىخواهد چيزى را از زمين بيرون آورد. ناگهان چند تكه طلا ظاهر شد، دوباره دستش را كشيد كه ناپديد شدند.
با خودم گفتم: اى كاش! يكى از آنها را به من مىداد.
حضرت رو به من كرد و فرمود: هنوز وقت آن نرسيده است.
((دلیل آن را اگر کسی میداند بگوید.چون امام از این کار مقصود خاصی داشته اند!!!!؟؟؟؟؟؟))
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
ابو اسماعيل سندى مىگويد:
در سند((هند)) بودم كه شنيدم براى خداوند در ميان عرب ها حجتى هست. از وطن خود خارج شدم و در طلب او، سختى سفر را بر خود هموار نمودم. تا اينكه امام رضا- عليه السّلام- را به من معرفى كردند. بر او وارد شدم در حالى كه حتى يك كلمه هم نمىتوانستم عربى حرف بزنم. لذا به زبان خودم به حضرت سلام كردم. او نيز به زبان من، جواب سلامم را داد من با زبان سندى (هندى) حرف مىزدم و او نيز جوابم را با همان زبان مىداد.
گفتم: در سند شنيدم كه براى خداوند در ميان عربها حجتى هست لذا براى پيدا كردن او آمده ام.
فرمود: آرى، من همان هستم. هر سؤالى دارى بپرس و هر چه خواهى طلب كن.
من نيز از او هر چه مىخواستم پرسيدم. وقتى كه برخاستم تا بروم، عرض كردم:
من عربى نمىدانم دعا بفرما تا خداوند قدرت تكلّم به زبان عربى را به من الهام كند تا با عربها بتوانم صحبت كنم.
پس آن حضرت دست شريفش را بر لبانم كشيد. از همان وقت، توانستم به خوبى عربى صحبت كنم.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
یک معجزه امام رضا(ع) در عصر امروز سال 1377 (! این داستان واقعی است !)
روزی یک خانواده ای دارای سومین بچه ی خود می شوند که بر خلاف دوتا بچه ی قبلی پسر بوده.او از تک فرزند پسر بودن در خانواده اش ناراضی بود. او وقتی تقریبا به سن بلوغ رسید به همراه خانواده اش به زیارت امام رضا(ع)در مشهد رفت و به ایشان متوسل شد و از ایشان خواهش کرد تا خداوند یک فرزند پسر دیگر به خانواده ی آن ها بدهد.آن پسر از حرم امام رضا(ع) بیرون می آید وبه همراه خانواده اش به تهران برمی گردند.چند روز بعد آن خانواده متوجه میشوند که دارند دوباره بچه دار میشوند و بچه ی آن ها یک پسر است.و وقتی خانواده قضیه ی مشهد خبردار میشوند و می فهمند این پسر بخاطر امام رضا(ع) متولد شده اسم او را علیرضا میگذارند
یعنی نویسنده ی این پست و این تاپیک.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
خییییییییییییییییییییییلی
قشنگ بود
همه ما از امام رضا برای خودمون معجزه دیدیم
خوبه اونا بگیم حتما نباید که برای دیگران اتفاق افتاده باشه
من از اون اول می گفتم این اسمون کارش درسته ها اما کسی باور نمی کرد
حكايت امام رضا (ع) و هشام عباسى:
هشام عباسى مىگويد: به مكه رفته بودم و هر چه گشتم كه دو تكّه پارچه برد يمانى بخرم و آنها را به پسرم هديه نمايم، پيدا نكردم. هنگام مراجعت به مدينه رفتم و به خدمت امام رضا- عليه السّلام- رسيدم. وقتى كه مىخواستم با آن حضرت، خداحافظى كنم و خارج شوم، دو تكّه پارچه برد يمانى، آن گونه كه مىخواستم، آورد و به من داد و فرمود: اينها را براى پسرت قطع كن.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود