سلیم بن قیس می*گوید:
از ابن*عباس شنیدم كه می*گفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علی*علیه السلام را طلبید و فرمود:
"وصیت می*كنم تو را كه بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائكه برای من وصف كردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.
پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت كرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."


پس ابوبكر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:
تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.


چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود.

چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت:
ما دیشب فاطمه را دفن كردیم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتیم چنین خواهند كرد؟
عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانید

عمر گفت: شما كینه قدیم خود را هرگز ترك نمی*كنید، والله كه می*روم او را از قبر در آورم و بر او نماز می*كنم

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بكشم و در نیام نكنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم.

كتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240