علمایی که از بزرگان شیعه - طوسی و امثال اینها که از بزرگان متکلمین شیعه هستند - عباراتی را اینها فرموده*اند مبنی بر اینکه امام علم ندارد. اینها را بحث خواهیم کرد که آقا، منظور اینها چه بوده. یعنی به قول معروف برسیم به این مطلب که ما از همه جهات نسبت به این مطلب ما چه*کار کنیم؟ یک تصور روشن داشته باشیم.اگر ما نسبت به هر مسئله تصور روشن داشته باشیم، هزار تا جاهل هم بیایند، هزار تا سنگ هم در چاه بیندازند، برای ما مسئله*ای نخواهد بود.پاسخ به شبهاتاین آقایی که این بزرگوار اسم بردند، طرف می*گوید: بله، اگر مثلاً امام... اگر رسول*الله علم غیب داشت... ببینید شبهه را، نگاه کنید. شبهه... شبهه قشنگی است، سؤال ایجاد می*کند. ولی از یک طرف هم، وقتی ما این مطالب را بدانیم، باید به این شبهه هم بخندیم.می*گوید: اگر امام... اگر پیغمبر علم دارد و با این علم، چون امر خداست، باید تسلیم امر خدا باشد. چون وظیفه از جانب خداست، باید این طفل شیرخواره را ببرد و جلوی مردم بعد چه*کار کند؟ باید این را بگذارد._____________________________________ ___پایان متن ویرایش شدهاشت، در جنگ احد که پیغمبر سنگ زدند، چرا پیغمبر جا خالی نداد؟ باید بداند سنگ دارد می*آید دیگر، باید جا خالی می*داد. شبهه است دیگر، سؤال است.خب، باید چه*کار کنیم؟ خبر نداری که آن طرفش دیگر کی است؟نکته مهم: وظیفه اهل بیتدو: اینکه یک مطلب خیلی مهمی که این مطلب خیلی مهم... نکته*ای که همیشه با ذهن این آقایان بازی کرده یا ذهنشان نکشیده که این مطلب را حل کنند، یا اینکه نخواسته*اند حل کنند. آن مطلب این است که تمام ائمه أطهار - صلوات الله علیهم أجمعین - و رسول*الله، با توجه به آن علمی که دارند، با توجه به آن قدرتی که دارند، یک وظیفه هم دارند.آن وظیفه این است که بر منش مردم عادی چه*کار کنند؟ زندگی کنند. این وظیفه را دارند.مثال آصف بن برخیایک مثال بزنم: این وظیفه را همه شما این قصه آصف بن برخیا را می*دانید دیگر. فیلمش هم درست کرده*اند، البته کارتون است. فیلمش هم درست کرده*اند. این انبیای بنی*اسرائیل را این تلویزیون هم پخش کرد که جناب سلیمان فرمود که چه کسی است که این تخت را برای من بیاورد؟«قال عفریت من الجن» - یک عفریت از جن گفت چه؟ «أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک» - قبل از اینکه از جایت بلند شوی.بعد «وقال الذی عنده علم من الکتاب» - یک کسی هم که نزد او علمی از کتاب دستش بود، یا به تعبیر دقیق*تر یک مقداری از علم الکتاب را داشت. «قال الذی عنده علم من الکتاب» - چه؟ «أنا آتیک به» - این من! اینجا یک کاری می*کند اصطلاحاً می*گویند تبعیضی است، یعنی بعضی از علم کتاب نزد او بود، نه همه.این شخص که در روایت می*گوید، آصف... اولی را شکست داد، آن عفریت من الجن. این مهم است، یعنی این شخص جن بود. می*دانیم که جن قدرت*هایش، استطاعتش، حتی علمش از بشر معمولی بیشتر است. یعنی آن توانمندی*هایی که جن دارد، بشر معمولی ندارد.خب، قرآن می*آید در این همآوردی که آن تخت بیاورند - علیه السلام - یک جن می*گذارد در کنار کسی که بشر است، اما بشری که چه؟ «الذی عنده علم من الکتاب».«أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک» - من می*آورم قبل از اینکه چه*کار کنیم؟ چشمت را بگردانی. یعنی یا چشم بر هم بزنی. دو مدل ترجمه کرده*اند. اگر چشم بر هم زدن ترجمه*اش کنیم، یعنی چه؟ آقا، چند ثانیه طول می*کشد که بیاورتش؟ کسری از ثانیه، یعنی به ثانیه نمی*رسد. یعنی چشم به هم زدن یک صدم ثانیه است، یک دهم ثانیه است. یک زمانی برایش می*گویند: آقا، یک صدم ثانیه یعنی چه؟ مثلاً ما یک صدم ثانیه را حس نمی*کنیم. ما یک صدم ثانیه اگر حس می*کردیم، در هر رانندگی باید یک تصادف می*کردیم پشت فرمان، درست است؟ ما اصلاً حسش نمی*کنیم.آقا، یعنی اینکه به محض اینکه او اراده می*کند که آن تخت بلقیس را بیاورد، تخت آنجا است. به تعبیری قدرتی که آن شخص دارد، قدرتی که آن شخص دارد، طعنه می*زند، پهلو می*زند به چه؟ وقتی که «إذا أراد الله شیئاً أن یقول له کن فیکون» - خدا: باش! موجود می*شود. انگار پهلو می*زند به آن، نزدیک آن دارد می*شود. به محض اینکه اراده می*کند آن تخت اینجا باشد، کسری از ثانیه آنجاست. یعنی بین اراده*اش و آن فعل فاصله*ای، بفرمایید، تقریباً نیست. به قول شما علما: به صفر میل می*کند آن زمانش.خب، این کیست؟ این شخصی که علمی از کتاب دستش است و قسمتی از علم کتاب را دارد. حالا اگر بگوییم که امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - همچین علمی را دارد، می*توانیم بگوییم یا نمی*توانیم بگوییم؟ نمی*توانیم بگوییم! چون امیرالمؤمنین علمی ندارد؟ چون علمی که... چون بالاخره یکی چند بود؟ چون علمی که این شخص داشت...در روایتی که آن آورده بودم - بخوانید امروز وقت نمی*شود، ان*شاءالله فردا شب می*رویم - در روایت فرمود: این علم مثل قطره است در مقابل بحر اخضر، در مقابل دریای سبز. دریای سبز توصیف کرده*اند: دریایی که خیلی بزرگ باشد، آب*های زیادی داشته باشد، کثرت آب... دیگر رنگش به سبز می*زند. این بحر اخضر اسم دریای خاص است. اسم دریای سرخ و مثلاً دریای مدیترانه نیست. برویم در جغرافیا دریای سبز پیدا کنیم. مثال برای چه؟ زیاد بودن آن آب، کثرت آب.می*گوید: مثل قطره است در مقابل دریا. تشبیهی که حضرت... این در مقابل آن دریای علم الکتاب اصلاً قابل قیاس، بفرمایید، نیست. اما امیرالمؤمنین چه علمی دارد؟ بفرمایید: علم الکتاب کامل. قابل قیاس نیست!پس می*توانیم بگوییم که امیرالمؤمنین علمش نسبت به آن آصف بن برخیا به حدی که ما اصلاً قیاس نمی*توانیم کرد.سؤال مهم: چرا جنگ صفین یک سال طول کشید؟خب، این امیرالمؤمنین، این امیرالمؤمنین با معاویه چند وقت جنگید؟ شانزده ماه، بفرمایید. یک سال رندش بکنید، تقریباً دیگر یک سال جنگ کرد.قرآن اشتباه فرموده یا ما اشتباه فهمیدیم؟ یا باید بگوییم: می*توانست، نیازی نداشت که مثلاً مالک اشتر بفرستد: آقا، مثلاً برو درگیر شو، بجنگ. بعد مالک اشتر برسد مثلاً به دو قدمی خیمه آن ملعون که از منافقین زمان پیغمبر بودند - ابوموسی اشعری - از روز اول دستور الله... بعد بیایند این طرف دفع کنند که آقا نه، اینها قرآن را مثلاً سر نیزه کردند دیگر، ما نمی*شود بجنگیم.حقیقتاً اگر کسی قرآن را قبول کند، باید بگوید که امیرالمؤمنین، وجود مقدس رسول، تمام اهل بیت - صلوات الله علیهم أجمعین - همچنین قدرتی را، بفرمایید، دارند. تازه این قدرتی که من دارم می*گویم، قدرت امیرالمؤمنین نیست. این چیزی است که درباره علم من الکتاب خدا فرموده. من دارم در آن خط، در آن تراز، در آن میزان دارم می*گویم: حالا کل علم کتاب چه*کار می*کند؟ آن را دیگر من نمی*دانم. یک قطره*اش شد اینکه بتواند چه*کار کند؟ یک تخت...خیلی مهم است! بخواهیم روی*اش بحث بکنیم، به تعبیر آقایان علما: جرم را منتقل کرده، دیتا منتقل نکرده. یعنی شما دیگر خیلی بخواهید گوشی*هایتان، سیستم*های دیجیتالی*تان قوی باشند، عکس و فیلم و پیام منتقل می*کند. شما مثلاً نمی*توانید با گوشی این میز را چه*کار کنید؟ از تهران منتقل کنید مثلاً به کرج، نمی*توانید دیگر. یعنی بشر این کار را از توانش خارج است.اطلاعات منتقل می*شود. اگر یک روزی هم بشر به این برسد که این کار را انجام بدهد، به ابزارش... به ابزارش... بالاخره یک گوشی باید داشته باشد، دستگاهی باید داشته باشد که اگر بهش برسد، به ابزارش انجام بدهد. ولی این آن نیست!پس یک سؤال خیلی مهم اینجا هست که چرا امیرالمؤمنین جنگ صفین یک سال طول داد؟ خب، این گوش معاویه را می*گرفت! خودش هم لازم نبود بگیرد. اراده می*کرد که معاویه بیاید در کوفه، چه*کارش می*کرد؟ همان*جا تمام را از دستش...پاسخ به سؤال مهماگر حالا این کار را امیرالمؤمنین انجام داد یا نداد؟ انجام نداد. حالا اگر انجام نداد، باید بیایم بگویم که این آیه دروغ است؟ نمی*توانم این را بگویم که! پس یک حرفی، یک نکته*ای اینجا هست که با ذهن همه این آقایان بازی کرده. بعضی*هایشان هم که حقیقتاً «فی قلوبهم مرض» هستند، از این راه وارد شده*اند که می*گویند: آقا، اگر اینها علم داشتند، قدرت داشتند، چرا این کار نکردند؟چرا پرسیدند: شتر من کجاست؟ چرا آن امام گفت: کنیزم رفت در اتاقی قایم شد، من پیداش نمی*کنم؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟یک پاسخ دارد و آن اینکه: آقا جان، اهل بیت موظف هستند، وظیفه دارند بر آن چیزی که بشر معمولی زندگی می*کند، زندگی کنند. چرا؟ جهات مختلف:جهت اول: باب ابتلایک: اگر رسول*الله می*خواهد چه*کار کند؟ با آن وجود حقیقی*اش بین مردم باشد، باب ابتلا کلاً بسته می*شود.در روایت هست - تفسیر صافی، مقدمه تفسیر صافی یک مقدمه دارد که در آن مقدمه خدمتتان عرض کنم که آداب تلاوت قرآن عنوان مقدمه، آداب تلاوت قرآن - یک روایت هست آنجا که اگر رسول*الله با صدای حقیقی*اش قرآن را تلاوت می*کرد، أحدی پشت سرش زنده نمی*ماند.بعد در همان جا هست که وقتی امام سجاد علیه السلام قرآن تلاوت می*کرد، راه*ها بند می*آمد. این خلق الله فکر کردند که مثلاً امام سجاد بر سبک عبدالباسط قرآن می*خواند، سبک منشاوی قرآن می*خواند، بعد تلاوت زیبا داشت، دستگاه*های قرآن رعایت می*کرد، مردم هضم می*کردند. در روایت می*گوید: نه آقا، اینطوری نیست.تلاوتی که امام سجاد علیه السلام می*کرد، یک جلوه*ای داشت از خودش نشان می*داد، مردم نمی*توانستند تحمل کنند. راه*ها بند می*آمد، بعد می*گفتند: آقا، تلاوت قطع کن که راه*ها بند آمد.پس اگر می*خواست رسول*الله طبق آن علمش حرکت کند، طبق آن قدرتش زندگی بکند، دیگر چه منافقی می*توانست جلوی پیغمبر توطئه کند، خیانت کند؟ باب ابتلا چه می*شد؟ بسته می*شد.باب ابتلا: جایی که من بتوانم خطا کنم، اختیار داشته باشم و بتوانم چه*کار کنم؟ این خطا را اصلاح کنم، توجیهش کنم، که بد معلوم بشود که من واقعاً آدمی هستم که وقتی در خطر می*افتم، ایمانم واقعی است یا ایمانم چه؟ دروغ است. این باب ابتلاست. یکی*ش این است.ولی کلاً اگر قرار بود اهل بیت... ابا عبدالله علیه السلام کربلا می*ایستاد، بعد می*فرمود که هر کس که حرف مرا گوش نمی*کند، همین اینجا چه بشود؟ سنگ بشود! همه هم سنگ می*شدند دیگر. چه باب... کلاً دنیا را خدا برای ابتلا، فتنه خلق کرده.جهت دوم: حجت بودنیک، دو: اینکه قرار است که برای ما حجت باشد. «إن لکم فی رسول الله أسوة حسنة» - یعنی او باید تشنگی را درک کند، ولو اینکه اگر بخواهد نیاز به آب نخواهد داشت. او باید گرسنگی را درک کند. بخواهد چه باشد؟ حجت باشد. باید من بتوانم با او چه*کار کنم؟ تعامل داشته باشم، مراوده داشته باشم.لذا اهل بیت موظف هستند چه*کار کنند؟ طبق این ظاهر بشری*شان حرکت کنند. وإلا در این روایتی که دیشب خواندیم، امام علیه السلام: آیا بر ما جاسوس هست یا نیست؟ ما دیشب فقط، فکر می*کنم، سی دقیقه درباره این کلام صحبت کردیم، درست است؟ سی دقیقه سر شما را درد آوردیم. سی دقیقه نکاتی را عرض کردیم، تقیه را عرض کردیم، عرض کردیم که تقیه اینجا به چه شکلی است: تقیه از خود کسانی که محب هستند، تقیه از جامعه*ای که مخالف هستند، تقیه از آن کسی که حاکم سیاسی است.خب، اگر امام این را نمی*فرمود، ما می*توانستیم درک بکنیم شرایطی که دارد امام در آن زندگی می*کند؟ یعنی نمی*توانستیم!مثال روشن*کنندهپس اینکه شما بیایید از روی حکمتی، از روی مصلحتی... توانش را داری برای بچه*ات موتور بخری، اما نخری. اگر شما موتور نخریدی، اگر کسی بیاید به شما بگوید: آقا، شما که موتور نخریدی، معلوم است آدم فقیر، بدبخت، بیچاره*ای هستی، به او می*گویی چه؟ دو تا عقل نداری مگر؟ انسان هر کاری که قدرت دارد انجام می*دهد مگر؟ ما هر هر چیزی که بتوانیم برویم بخریم، می*رویم می*خریم مگر؟ انسان هر هر چیزی که می*داند می*رود می*گوید؟ قطعاً نه! چرا قطعاً نه؟ چون ما همیشه کارهایمان تابع چیست؟ تابع حکمت*هایی که خودمان تشخیص می*دهیم.اهل بیت علیهم الصلاة والسلام هم کارهایشان بر اساس...