دعوت معاویه به کتاب خدا شگفت*آورترین شگفتی*هاست

حضرت پى مالك فرستاد، مالك سفارش كرد نزديك به پيروزى شده‏ام اكنون وقت برگشتن من نيست؛ سپس مالك اختلاف ياران على (ع) را فهميد و برگشت و با قاريان درشتى كرد و آنان را فحش داد.

آنان هم مالك را فحش دادند و سر اسبانشان را برگرداندند. آنها به طرف جنگ برنگشتند و آتش جنگ فرو نشست. اميرالمؤمنين كسی به سوى دشمن فرستاد و از آنان پرسيد: چرا قرآن*ها را بر فراز نيزه قرار داده‏ايد؟

گفتند: براى خواندن مردم به سوى عمل به آنچه در اين قرآن است كه ما و شما به حكم قرآن عمل كنيم و قيام نمائيم تا حق به جاى خودش برگردد.

اميرالمؤمنين لبخندى بر لبانش نقش بست و از روى تعجب فرمود: پسر ابى سفيان تو مرا به عمل كردن به كتاب خدا دعوت مي*كنى حال اينكه من كتاب گوياى خدايم؟ اين شگفت آورترين شگفتى‏هاست و كارى عجيب است. بعد به آن قاريان سبك سر فرمود: اين كار نيرنگ عمروعاص است.» (10)