دست رد به سینه سائل نزنیم...
زن و شوهرى موقع ناهار بر سر سفره با هم نشسته و مشغول خوردن غذای لذیذی بودند. ناگاه گدائى درب منزلشان را زد و از آن ها تقاضاى كمك كرد...صاحب منزل گفت :معذرت مى خواهم فعلا چيزى موجود نيست . ولى گدا از بس گرسنه بود دست بردار نبود و خود را به داخل خانه انداخت لهذا صاحب خانه هنگامى كه اصرار و پافشارى گدا را ديد از جاى خود برخاست و دست فقیر را گرفت و از خانه بيرونش كرد گدا يك آه سختى كشيد و چيزى زير لب گفت و رفت .
با اين عمل زشت و ناپسند از آن روز به بعد كار اين صاحب خانه رو به كسادى گذاشت به طورى كه هزينه و خرجى منزل خود را نمی توانست تاءمين نمايد و فقر او را دربر گرفت...زنش از او طلاق گرفت و پس از چندى با مرد ديگرى ازدواج كرد، سال هاى زيادى از اين ماجرا گذشت .روزى از روزها اين زن به همراه شوهر دومش در حيات منزلشان نشسته و مشغول خوردن غذای لذیذی بودند.اتفاقا گدائى آمد و درب منزل او را به صدا درآورد صاحب خانه بلند شد درب را بر روى او باز كرد؛ ديد فقيرى است كه در خواست غذا مى نمايد...
مقدار زیادی از غذاى موجود در سفره را به او داد. گدا با رضايت خاطر از منزلش بيرون رفت و دعايش نمود
هنگامى كه صاحب خانه بر سر سفره مراجعت كرد ديد زنش به فكر عميقى فرو رفته و از غذا خوردن هم دست كشيده است شوهرش علت اين كار را از او سوال نمود؟زن گفت : اين گدائى را كه امروز به او غذا دادى چند سال پيش همسر من بود روزى از روزها با همين گدا بر سر يك سفره نشسته بوديم و سرگرم خوردن غذای لذیذی بودیم ناگهان درب منزلمان به صدا در آمد و شخص گدایی بود که از شدت گرسنگى خود را به دورن منزل انداخت اما همسرم به او چيزى كمك نكرد.زمانى كه سخنان زن به پايان رسيد شوهرش به او گفت: متاءسفانه آن گدا هم من بيچاره بودم كه آن روز دلم سوخت و به درد آمد خداوند بزرگ هم از آن روز به بعد به من عنايت و لطف خاصى كرد. رفتم شغل مناسبى را پيدا كردم و مشغول به كسب معاش شدم ، وضعم روبه راه گرديد و آن گاه با تو ازدواج كردم . آرى !! از امكانات عمل غافل نشویم گندم ز گندم برويد جو ز جو.
منبع: معراج الاولياء،ص222
******************امام معصوم عليه السلام مى فرمايد: لا ترد السائل و لو بشق تمرة ؛ سائل را رد نكنيد ولو به دادن يك دانه خرما باشد.