????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234
نمایش نتایج: از 31 به 36 از 36






  1. Top | #31

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.09
    نوشته ها
    378
    تشکر کرده
    125
    حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را


    به خون نشانده دل دودمان آدم را

    غم تو موهبت کبریاست در دل من

    نمی دهم به به سرور بهشت این غم را

    غبار ماتم تو آبرو به من بخشید

    به عالمی ندهم این غبار ماتم را

    به نیم قطره اشک محبتت ندهم

    اگر نهند به دستم تمام عالم را

    به یمن گریه برای تو روز محشر بین

    خموش میکنم از اشک خود جهنم را

    اگر رواست دمی بی تو بگذرد عمرم

    هزار بار و بمیرم نبینم آن دم را

    منو جدا شدن از کوی تو خدا نکند

    خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند
    در علقمه فریاد زد بسم الله

    نقش سر بندش نام اباعبد الله

    میرود آب رساند به حرم می گوید

    ذكر لا حول ولا قوه الا بالله

  2. Top | #32

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.09
    نوشته ها
    378
    تشکر کرده
    125
    این زیاده ولی قشنگه هر کی نخونه از کفش رفته:شب وصل است و تب دلبری جانان است
    ساغر وصل لبالب به لب مستان است
    در نظر بازی شان اهل نظر حیران است
    گوییا مشعله از بام فلک ریزان است
    چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    یا رب این بوی خوش از روضه ی جان می آید
    یا نسیمی است کز آن سوی جهان می آید
    یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟
    عجب این همهمه از حور جنان می آید
    یا رب این آب حیات از چه دلی جوشان است؟
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    گوش تا گوش همه کرّ و فر دشمن پست
    شاه بنشسته بر او حلقه ی یاران الست
    پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
    چار تکبیر زده یک سره بر هر چه که هست
    خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    وه از آن آیت رازی که در آن محفل بود
    مفتی عقل در این مسئله لا یعقل بود
    عشق می گفت به شرع آنچه بر او مشکل بود
    خم می بود که خون در دل و پا در گل بود
    ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    این حسین است که عالم همه دیوانه ی اوست
    او چو شمعی ست که جان ها همه پروانه ی اوست
    شرف میکده از مستی پیمانه ی اوست
    هر کجا خانه ی عشق است همه خانه ی اوست
    حالیا خیمه گهش بزم گه رندان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند
    چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
    فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
    که نمانده ست ره عشق مگر گامی چند
    در بلاییم ولی عشق بلاگردان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    امشب است آن که ملائک در میخانه زدند
    گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
    با من راه نشین باده ی مستانه زدند
    قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
    یوسف فاطمه را ننگ جهان زندان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    ظهر فردا عمل مذهب رندان بکنم
    قطع این مرحله با ملک سلیمان بکنم
    حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
    آنچه استاد ازل گفت بکن آن بکنم
    عاقبت حانه ی ظلم است که آن ویران است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند؟
    تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
    و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
    صادقان زآینه ی صدق غباری گیرند
    صحنه ی مشهد ما صحن نگارستان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    در شب قدر نگفت از سر و سامان زینب
    داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب
    گفتی از یاد پریشانی طفلان زینب
    داشت امشب همه گیسوی پریشان زینب
    این چه خوابی ست که در خواب گه شیران است ؟
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    ظهر فردا قد رعنای حسین است کمان
    باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
    ز علمدار خود آن خسرو شمشاد قدان
    که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
    قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند
    صبر از این بیش ندارم چه کنم ؟ تا کی و چند ؟
    جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
    بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه ی قند
    دستی اندر خم زلفش که چنین پیچان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
    سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
    نفس همّت پاکان دو عالم با اوست
    زخم شمشیر وسنان چیست که مرهم با اوست ؟
    پس چه رازی ست که خنجر به گلو برّان است ؟
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    شام فردا که رسد زینب گریان و دوان
    در هیاهوی رذیلانه ی آن اهرمنان
    پرسد از پیکر صد چاک شه تشنه زبان
    که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
    جگر رود فرات از دل او سوزان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    او که دربانی میخانه فراوان کرده
    نوش پیمانه ی خون بر سر پیمان کرده است
    اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
    چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
    در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
    از سر جان و جهان دست فشان برخیزم
    از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
    من به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
    این چه روح است و کرامت که در این یاران است
    امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    در علقمه فریاد زد بسم الله

    نقش سر بندش نام اباعبد الله

    میرود آب رساند به حرم می گوید

    ذكر لا حول ولا قوه الا بالله

  3. Top | #33

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.09
    نوشته ها
    378
    تشکر کرده
    125
    اول عشق تو «لَن» بود نمیدانستم

    آخرش هم «ابَداً» بود نمیدانستم

    نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است

    همه جا صحبت من بود نمیدانستم

    چشم من خیس شد ، عاشق شدنم هم لو رفت

    گریه بر من قَدِغن بود نمیدانستم

    بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید

    عشق ، بد نام شدن بود نمیدانستم

    تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را

    دل ما اهل «قَرَن» بود نمیدانستم

    از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند

    تشنگی طالع من بود نمیدانستم

    مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم

    در دلم میل چمن بود نمیدانستم

    شامل مرحمت فاطمه گشتم من اگر

    علتش سینه زدن بود نمیدانستم

    هر کجا نام حسین آمد، باران بارید ...

    ... مادرش مطمئناً بود نمیدانستم

    دست و پا میزد و گفتند همه تشنه لب است

    نیزه ای بین دهن بود نمیدانستم

    فاطمه زنده از آن کوچه اگر برگشته

    علتش کار حسن بود نمیدانستم
    در علقمه فریاد زد بسم الله

    نقش سر بندش نام اباعبد الله

    میرود آب رساند به حرم می گوید

    ذكر لا حول ولا قوه الا بالله

  4. Top | #34

    تاریخ عضویت
    شهریور 1391
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.16
    نوشته ها
    665
    تشکر کرده
    146
    اقای اشرفی بعضی از شعرایی که نوشتی رو من قبلش زده بوودم اول بخوون بعدا بنویس اونارم یا عوض کن یا حذف..!!
    با تشکر از اشعار زیبای شما دوست گرامی.
    اللهم العن الجبت و طاغوت و...

  5. Top | #35

    تاریخ عضویت
    شهریور 1391
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.16
    نوشته ها
    665
    تشکر کرده
    146
    ذکر دل اهل جنون ................................. حا سین یا نون
    (حسین)
    اللهم العن الجبت و طاغوت و...

  6. Top | #36


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    منو جدا شدن از کوی تو خدا نکند

    خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند


    واقعا این بیت شعر قابل توجه است ای کاش بعضی موقع ها برای امام حسین حر باشیم نه فقط مداح و سینه زن

    بر همه عایشه های امروز لعنت

  7. تشکر شده توسط :

    Yaser.76 (دوشنبه 11 شهریور 92)


صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •