????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    68
    تشکر کرده
    0

    دعای خیر حضرت ابراهیم (ع) بدرقه راه شیعیان‎

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

    ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) روایت کند که فرمودند: روزی ابراهیم (ع) بیرون رفت تا در بلاد سیر کند و عبرت گیرد و به یک بیابانی در سرزمینی رسید به ناگاه مردی را دید که ایستاده بود و نماز می خواند و فریادش تا آسمان بالا می رفت و لباسش پشمی بود. ابراهیم (ع) از کار او در شگفت شد و نشست و انتظار کشید تا او از نمازش فارغ شود و چون به طول انجامید او را با دستش حرکت داد و گفت: نمازت را کوتاه کن که مرا حاجتی است، فرمودند: آن مرد نیز کوتاه کرد و ابراهیم (ع) با او نشست و گفت: برای که نماز می خوانی؟ گفت: برای خدای ابراهیم، گفت: خدای ابراهیم کیست؟ گفت: آنکس که تو را و مرا آفرید. ابراهیم (ع) گفت: از تو خوشم آمده است و دوست دارم در راه خدای تعالی با تو برادری کنم، منزلت کجاست تا اگر خواستم به زیارت و ملاقات تو بیایم، آن مرد گفت: منزل من پشت این آب است و با دستش به دریا اشاره کرد ولی مصّلای من همینجاست و اگر خواستی مرا در همین موضع خواهی دید إن شاء الله.
    سپس آن مرد به ابراهیم (ع) گفت: آیا حاجتی داری؟ ابراهیم گفت: آری، آن مرد گفت: حاجت تو چیست؟ ابراهیم بدو گفت: یا تو خدا را بخوان و من آمین گویم یا آنکه من می خوانم و تو بر دعای من آمین گو. آن مرد گفت: برای چه به درگاه خدا دعا کنیم؟ ابراهیم گفت: برای مؤمنان گنهکار، مرد گفت: خیر، ابراهیم گفت: برای چه؟ و او گفت: زیرا من خدا را سه سال است که خوانده ام و تاکنون اجابتی ندیده ام و من از خدای تعالی خجالت می کشم که دعای دیگری کنم، مگر آنکه بدانم مرا اجابت کرده است. ابراهیم گفت: دعای تو چیست؟ مرد گفت: من روزی در همین مصلّا بودم که نوجوانی بر من گذشت که با هیبت بود و نور از پیشانیش می درخشید، گیسوانش را در پشت سرش انداخته بود و گاوی را می راند که گویا آن را روغن زده بودند و گوسفندانی را می راند که فربه و گرانبهایند، از دیدار او تعجب کردم و بدو گفتم: ای غلام! این گاو و گوسفند از کیست؟ گفت: از آن من است. گفتم: تو کیستی؟ گفت: من اسماعیل پسر ابراهیم خلیل الله ام. در آن هنگام به درگاه خدا دعا کردم و مسئلت نمودم که خلیل خود را به من بنمایاند. ابراهیم گفت: من ابراهیم خلیل الله ام و آن نوجوان نیز پسر من است. آن مرد در این هنگام گفت: الحمدلله ربّ العالمین که دعای مرا اجابت کرد (الحمدلله ربّ العالمین الذی أجاب دعوتی). فرمودند: آنگاه مرد گونه های ابراهیم را بوسید و با وی معانقه کرد و سپس گفت: اکنون برای دعا آماده ام، دعا کن تا برای دعای تو آمین گویم و ابراهیم برای مؤمنین و مؤمنات گنهکار (للمؤمنین و المؤمنات المُذنِبین) تا روز قیامت دعا کرد و مغفرت و رضای خداوند را برای آنها مسئلت نمود و آن مرد نیز برای دعای ابراهیم (ع) آمین گفت.
    راوی گوید: امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: دعای ابراهیم به شیعیان و مؤمن و گنهکار ما تا روز قیامت خواهد رسید (فدعوة ابراهیم بالغة للمؤمنین المذنبین من شیعتنا الی یوم القیامة).
    منبع: کتاب گرانقدرِ کمال الدین و تمام النعمة، تألیف شیخ صدوق (ره)، ترجمه: دکتر منصور پهلوان، روایت دوم باب غیبت ابراهیم (ع)، صفحه 278 تا 280.


  2. تشکر شده توسط :

    حامد (یکشنبه 04 فروردین 92)


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •