????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 11






Threaded View

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.09
    نوشته ها
    443
    تشکر کرده
    6

    Arrow وقایع عاشورا

    پيام عمر بن سعد به امام حسين عليه السلام
    عمر بن سعد پس از استقرار در كربلا، از عروة بن قيس احمسى درخواست كرد كه به نزد امام حسين عليه السلام رفته و از او بپرسد كه براى چه مقصودى به كوفه آمده و هدفش از اين كارها چيست ؟
    عروه از جمله كسانى بود كه از كوفه براى امام حسين عليه السلام دعوت نامه فرستاده و وى را به آمدن به كوفه تشويق و ترغيب كرده بود.
    به همين جهت از رفتن به نزد امام حسين عليه السلام امتناع كرد و از عمر بن سعد، عذر خواهى نمود. عمر بن سعد كسان ديگرى را نيز انتخاب كرد ولى از آنها با اظهار بهانه اى از پذيرفتن آن شانه خالى كردند. تا اين كه رزم آورى بنام ((كثير بن عبدالله شعبى )) اين ماموريت را پذيرفت و با احساسات شيطانى خود به عمر بن سعد گفت : اگر دستور دهى ، مى توانم حسين بن على را به قتل آورم !
    عمر بن سعد گفت : نمى خواهم او را به قتل آورى ، ماموريت تو در اين است كه پيام مرا به وى برسانى .
    كثير بن عبدالله به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام روان شد ولى به محض ورود به محوطه ، با ابوثمامه صيداوى روبرو شد و ابوثمامه مانع راه يابى وى به خيمه گاه امام حسين عليه السلام شد و به او گفت : اگر ماموريت دارى كه به محضرت وارد شوى ، بايد اسلحه ات را به من تحويل دهى و به بدون اسلحه نزد وى حاضر گردى .
    كثير نپذيرفت و ميان آن دو، گفت و گوهايى رد و بدل و منجر به دشنام و ناسزاگويى طرفين شد و سرانجام ، كثير بدون ديدار با امام حسين عليه السلام به سوى عمر بن سعد بازگشت . عمر به سعد، فرد ديگرى به نام ((قرة بن قيس حنظلى )) را طلبيد و به وى فرمان داد كه بدون چون و چرا به نزد حسين بن على رود و پيام وى را به آن حضرت ابلاغ كند.
    قرة بن قيس به نزد امام حسين عليه السلام رفت و پيام عمر بن سعد را به آن حضرت ابلاغ كرد. امام حسين عليه السلام فرمود: آمدن من به اين سرزمين به خاطر دعوت همشهرى هاى شما بوده است كه با ارسال هزاران نامه مرا به سوى خود خواندند.
    هم اكنون اگر ادامه حركت من ناخرسنديد، من اصرارى بر آن ندارم و حاضرم برگردم .
    قره بن قيس ، پس از گفت و گو با امام حسين عليه السلام از نزد آن حضرت خارج گرديد. وى كه از طايفه ((حنظله تميم )) بود، رابطه خويشاوندى با حبيب بن مظاهر (از ياران فداكار امام حسين عليه السلام ) داشت . به همين جهت و در هنگام بازگشت ، با حبيب بن مظاهر به درازا سخن گفت . حبيب ، وى را از هدف هاى امام حسين عليه السلام آگاه گردانيد و او از اين كه در سپاه عمر بن سعد است و قصد دشمنى و جنگ با امام حسين عليه السلام را دارد، سرزنش كرد و از او خواست كه سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را رها كند.
    قرة بن قيس گفت : من پس از ابلاغ پيام امام حسين عليه السلام به عمر بن سعد و پايان دادن به ماموريت خويش ، در كار خود انديشه مى كنم .(203)
    پس از اين ماجرا نيز ميان امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد، پيام هايى مبادله گرديد و با گفت و گوهاى طرفين ، مقدارى از حساسيت هاى ابتدايى ، كاسته شد و عمر بن سعد بسيار خوشبين شد كه بدون جنگ و خون ريزى با امام حسين عليه السلام مصالحه و غائله را دوستانه پايان بخشد.
    جنگ طلبى عبيدالله بن زياد
    عبيدالله كه از كوفه بر جريان كربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسين عليه السلام نظارت داشت ، حاضر به مصالحه و پايان دادن ماجرا بدون خونريزى نبود و تلاش مى كرد كه اين امر را حادتر كند. به همين جهت در روز هفتم محرم نامه اى براى عمر بن سعد فرستاد و به وى فرمان داد كه ميان امام حسين عليه السلام و رود فرات ، حائل گردد و نگذارد كه آن حضرت و يارانش از آب فرات استفاده كنند،(204) تا در فشار قرار گرفته و تسليم گردند. عمر بن سعد كه به خاطر دل بستگى به حكومت رى ، حاضر به انجام هر كارى بود، فرمان عبيدالله را بلافاصله به اجرا درآورد. وى ، عمر عمرو بن حجاج زبيدى را با پانصد سواره نظام ، موكل آب فرات نمود، تا از سپاه امام حسين عليه السلام كسى از اين آب استفاده نكند.(205)
    سپاهيان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت مى كردند و مانع دست رسى ياران امام حسين عليه السلام به آن شدند. وليكن على رغم تلاش پى گير آنان ، ياران امام حسين عليه السلام تا شب عاشورا از تاريكى شب استفاده كرده و خود را به رود فرات رسانده و آب خيمه ها را تامين مى كردند. از جمله عباس عليه السلام در اين كار پيش قدم بود.
    ابوالفضل العباس عليه السلام در غيرت و وفادارى ، ضرب المثل دوست و دشمن است ، هرگاه صداى ضجه كودكان تشنه لب را مى شنيد. از خود بى خود مى گرديد و دل به دريا مى زد. آن دلاور هاشمى ، در شب همان روزى كه آب را بر روى آنان بسته بودند، به همراه پنجاه نفر از ياران امام حسين عليه السلام وارد شريعه فرات شد و به اندازه لازم ، براى خيمه گاه آب آوردند.(206)
    ديدار دو فرمانده
    ممنوعيت آب فرات براى سپاهيان امام حسين عليه السلام از سوى عمر بن سعد، وضعيت ناهنجار و نگران كننده اى ميان طرفين به وجود آورد و احتمال آغاز جنگ و خون ريزى ، هر لحظه قوى تر مى شد. امام حسين عليه السلام براى كاهش دادن حساسيت هاى دو سپاه و ايجاد تفاهم ميان طرفين ، خواستار ملاقات خصوص با عمر بن سعد گرديد.
    عمر بن سعد از پيشنهاد امام حسين عليه السلام استقبال كرد و در شب هشتم محرم در خيمه اى ميان دو لشكر گاه خلوت كرده و تا پاسى از شب با هم گفت و گو كردند. سپاهيان از متن گفت و گوى دو فرمانده بى خبر بودند، ولى همين مقدار را مى دانستند كه آن دو به توافق هاى تازه اى رسيدند.(207)
    از ابومخنف ، روايت شده است كه ملاقات آن دو، تنها همين يك بار نبود بلكه آنان سه يا چهار بار با يكديگر ملاقات و گفت و گو نمودند.(208)
    عمر بن سعد پس از گفت و گو با امام حسين عليه السلام نامه اى رضايت بخش براى عبيدالله بن زياد ارسال كرد و در آن نوشت : خداوند، نائره جنگ ما را خاموش كرد و امر امت را اصلاح نموده است . حسين بن على هم اكنون حاضر است از همان جايى كه آمده است برگردد و يا به سوى يكى از مرزهاى كشور برود و بسان ساير مسلمانان زندگى كند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چيزى در ميان نباشد، و يا به جانب شام نزد يزيد بن معاويه رفته و اختلافش را با وى حل و فصل كند. اى عبيدالله ، اين پيشامد هم مى تواند موجب خرسندى تو و هم موجب اصلاح امت باشد.
    لازم به يادآورى است چيزهايى كه عمر بن سعد در اين نامه به آنها اشاره كرد، برداشت هاى شخصى وى و يا مبالغه گويى اش براى آرام كردن عبيدالله و اصلاح ذات البين بود، زيرا امام حسين عليه السلام كه با هدف امر به معروف و نهى از منكر اقدام به اين قيام نموده بوده ، هيچ گاه به شخصى چون عمر بن سعد، چنين تعهدى نمى داد.
    به هر حال ، نامه عمر بن سعد به دست عبيدالله رسيد. وى پس از خواندن نامه گفت : اين نامه مردى است كه نسبت به اميرش ناصح و نسبت به امتش * مشفق است . بايد پيشنهاد وى را پذيرفت .
    شمر بن ذى الجوشن كه در مجلس عبيدالله حاضر بود، برآشفت و به عبيدالله گفت : اى امير، آيا پيشنهاد او را پذيرفته اى ؟ هم اينك حسين بن على با پاى خود در سرزمين تو گام نهاده است و در پهلوى تو جاى گرفته است . به خدا سوگند، اگر امروز است دست تو رهايى پيدا كند، ديگر نمى توانى بر او دست يابى . در آن صورت ، او هر روز عزيزترين و نيرومندتر مى گردد و تو ناتوانتر و خوارتر خواهى شد. او را رها مكن و در اختيار خود بگير، در آن صورت هر تصميمى كه درباره اش بگيرى مى توانى جامه عمل بپوشانى . (209)
    گفتار خصمانه و تحريك آميز شمر، تاثير بسزايى در عبيدالله به وجود آورد به طورى كه نظرش درباره امام حسين عليه السلام دوباره تغيير كرد و در همان ساعت ، نامه شديد اللحنى براى عمر بن سعد نوشت و به اين مضمون فرمان داد كه يا از حسين بن على براى يزيد بيعت بگيرد و يا بر او بتازد و سرش را از بدن جدا كند و تمام ياران او را از دم تيغ بگذراند و بر بدن هاى آنان اسب بتازاند. گرچه اسب تاختن بر بدن هاى آنان ، فايده اى ندارد و ليكن چون از زبانم جارى شده است ، بايد انجام دهى .
    سپس يادآور شد: اى عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهى ، در نزد ما عزيز و سربلندى و به آمال خود مى رسى ، ولى اگر تمايلى براى نبرد با حسين ندارى ، از فرماندهى سپاه معزول بوده و كارهاى سپاه را به شمر ذى الجوشن بسپار. عبيدالله اين نامه را به شمر سپرد و او را روانه كربلا كرد.(210)
    روز تاسوعا
    روز نهم ماه محرم كه معروف به تاسوعا است ، آخرين روزى بود كه امام حسين عليه السلام و يارانش شبانگاه آن را درك كرده بودند و اين روز به شب عاشورا پيوند خورد. بدين جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بيت عليه السلام از اهميت بالايى برخوردار است . حكومت جمهورى اسلامى و مسلمانان تاريخ ساز ايران اسلامى ، اين روز را بسان روز عاشورا گرامى داشته و با اعلان تعطيل رسمى به سوگوارى مى پردازند.
    در اين روز مهم ، چند رويداد سرنوشت ساز در سرزمين كربلا واقع گرديد كه به آن ها اشاره مى كنيم :

    آقا ببخش بس که سرم گرم زندگیست,کمتر دلم برای شما تنگ میشود...

  2. تشکر شده توسط :

    سيد هادي (چهارشنبه 24 آبان 91)


کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •