????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 21






  1. Top | #11


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    دعوت معاویه به کتاب خدا شگفت*آورترین شگفتی*هاست

    حضرت پى مالك فرستاد، مالك سفارش كرد نزديك به پيروزى شده‏ام اكنون وقت برگشتن من نيست؛ سپس مالك اختلاف ياران على (ع) را فهميد و برگشت و با قاريان درشتى كرد و آنان را فحش داد.

    آنان هم مالك را فحش دادند و سر اسبانشان را برگرداندند. آنها به طرف جنگ برنگشتند و آتش جنگ فرو نشست. اميرالمؤمنين كسی به سوى دشمن فرستاد و از آنان پرسيد: چرا قرآن*ها را بر فراز نيزه قرار داده‏ايد؟

    گفتند: براى خواندن مردم به سوى عمل به آنچه در اين قرآن است كه ما و شما به حكم قرآن عمل كنيم و قيام نمائيم تا حق به جاى خودش برگردد.

    اميرالمؤمنين لبخندى بر لبانش نقش بست و از روى تعجب فرمود: پسر ابى سفيان تو مرا به عمل كردن به كتاب خدا دعوت مي*كنى حال اينكه من كتاب گوياى خدايم؟ اين شگفت آورترين شگفتى‏هاست و كارى عجيب است. بعد به آن قاريان سبك سر فرمود: اين كار نيرنگ عمروعاص است.» (10)

  2. Top | #12


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    جهل مردم بستر فعالیت سامری*هاست

    عمروعاص همواره سوار بر جهل مردم، برای معاویه نقش سامری را بازی کرد و با این ترفند توانست قاریان قرآن نفهم لشکر علی (ع) را به گمان اینکه جنگ با معاویه جنگ با قرآن است متوقف کند. در حقیقت، سامری جنگ صفین به دشمن قرآن رنگی از قرآن زد.

    هر چند او با عریان کردن عورتش جان پست خویش را نجات داد اما معاویه را پشت کلام الله مخفی کرد و این گونه قرآن گویای این امت را در پشت سر قرار داد و گوساله پرستی را تا قیامت در این امت تثبیت کرد.

    جهل امت همواره بستری برای فعالیت و رشد و نمو سامری*ها است. جهل، همواره عامل اصلی مصیبت*های مردم است و همین جهل بود که حضرت امیر را مجبور کرد تن به حکمیت دهند و باعث شد حکمی که حضرت به آن راضی بود را نپذیرند و در مقابل سامری امت، فردی ساده لوح که در قضیه ترور پیامبر، هم دست عمروعاص بود و امیرالمومنین او را جاثلیق(11) این امت نام نهاد یعنی ابو موسی اشعری را به عنوان حکم قرار دهند (12).

    او نیز در ماجرای حکمیت سامری به جای وصی پیامبر و خلیفه*ای که خدا برای مردم تعیین کرده بود؛ گوساله سامری را خلیفه قرار داد.

  3. Top | #13


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    هتاکی*های بی شمار عمروعاص نسبت به اهل بیت (ع)

    عمروعاص همواره زبان هتاکی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت داشت. او از هر فرصتی برای هتاکی به این خاندان عظیم که خداوند ایشان را پاک و مطهر قرار داده است کوتاهی نمی*کرد.

    از جمله اعمال شنیع او این بود که در زمان خلافت معاویه در مقابل امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به حضرت امیر المومنین (ع) ناسزا می*گفت و دشنام می*داد، گویی در همین دنیا در آتش بغض علی (ع) می*سوخت.

    حب و بغض علی (ع) در دل چه کسانی است؟

    چه زیبا فرمودند پیامبر اکرم (ص) در شان امیرالمومنین (ع): «رَسَخَ حُبَّكَ يَا عَلِيُّ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ رَسَخَ بُغْضِي وَ بُغْضَكَ فِي قُلُوبِ الْمُنَافِقِينَ، فَلَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ كَافِر» (13).

    «ای علی! حب تو در قلوب مومنین و بغض من و بغض تو در قلب منافقین رسوخ کرده است. بنابراین، دوست نمی*دارد تو را مگر مومن پرهیزکار و دشمن نمی*دارد تو را جز کافر منافق.»

  4. Top | #14


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    پاسخ امام حسن (ع) به جسارت*های عمروعاص

    عمروعاص به امام حسن (ع) و پدر بزرگوارش جسارت کرد و کریم اهل بیت پاسخی دندان شکن به او داد که در این پاسخ*ها امام حسن (ع) شخصیت رذل و پلید او را بسیار زیبا بیان می*کند.

    عمروعاص به معاويه گفت: «چرا نزد حسن بن على نمى*فرستى؟ زيرا او روش پدرش را زنده كرده و مردم زيادي گرد او جمع شده*اند. دستور مى*دهد و اطاعت مى*شود، سخن مى*گويد و پذيرفته مى*گردد و اين دو امر او را به مقامات بالاترى مى*رساند. اگر نزد او بفرستى ما او و پدرش را تضعيف كرده و به او و پدرش ناسزا گوئيم و از ارزش او و پدرش بكاهيم تا آنجا كه او گفتار ما را بپذيرد (14).

    پس از حضور امام و جسارت*های بسیار او و همراهانش به آن حضرت؛ امام حسن (ع) این گونه پاسخ وی را دادند و باطن کثیف و بی مایه او را آشکار ساختند: «اما تو اى عمرو بن عاص، به خاطر احمق بودن شايسته پاسخ*گوئى نيستى.

    پى*جویى اين امور براى تو مانند مگسى است كه به درخت مى*گويد: بايست كه مى*خواهم روى شاخه*هايت بنشينم. درخت به او مى*گويد: من اصلا متوجه نشستن تو نشدم چگونه نشستن تو بر من دشوار باشد.

    سوگند به خدا گمان نمى*كنم قدرت داشته باشى كه با من دشمنى كنى تا بر من دشوار آيد، اما من به گفتارت پاسخ مى*گويم. ناسزا گوئيت به على (ع) آيا از ارزشش مى*كاهد يا او را از پيامبر دور مى*گرداند يا عملكردش را در اسلام ناپسند مى*نمايد يا او را متهم به ظلم در حكم يا رغبتي به دنيا مى*كند؟ اگر يكى از آنها را بگويى دروغ گفته*اى....»(15).

  5. Top | #15


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    عمروعاص کسی بود که چند مرد ادعای پدری او را داشتند

    و در ادامه فرمودند: «... تو اى عمر وبن عاص، استهزاء كننده ملعون كه نسلت منقطع گرديده، تو از آغاز پرخاشگر بودى، مادرت زناكار بود و در بسترى به دنيا آمدى كه به چند نفر تعلق داشتى و مردان قريش در مورد تو اختلاف كردند.

    از آن جمله ابوسفيان بن حرب و وليد بن مغيره و عثمان بن حارث و نضر بن حارث بن كلده و عاص بن وائل، همگى تو را بچه خود مى*دانستند و از بين آنان كسى پيروز شد كه از جهت نژاد پست*تر و از جهت مقام پايين*تر و از جهت زناكارى بيشتر از همه بوده است. آنگاه برخاسته و گفتى: اين محمد را استهزاء مى*كنم.

    عاص بن وائل گفت: محمد مردى است كه فرزند نداشته و نسلش منقطع است، اگر بميرد از بين مى*رود. خداوند اين آيه را نازل كرد كه استهزاء كننده تو نسلش منقطع است.

    مادرت نزد قبيله عبد قيس مى*رفت تا زنا كند، در خانه*ها و مجالس و دشت*هاى آنان بدنبال زنا كردن مى*گشت، آن گاه تو در هر مكانى كه پيامبر با دشمنان برخورد داشت حاضر بودى، در حالى كه از همه دشمن*تر و تكذيب كننده*تر نسبت به آن حضرت بشمار مى*رفتى. آن گاه در ميان افرادى كه در كشتى حاضر بودند و نزد نجاشى مى*رفتند تا خون جعفر بن ابى طالب و يارانش را بريزند قرار داشتى، اما فريب زشتت به خودت رجوع كرد و آرزويت بر باد رفت و اميدت نا اميد گرديد و تلاشت زائل و كوششت به نتيجه نرسيد و سخن خداوند برتر و سخن كافران پست گرديد.

    و اما سخن تو در مورد عثمان، اى كسى كه كم حيا و بى دينى، آتشى را بر او افروختى، آنگاه به فلسطين گريخته و در انتظار پيش آمدن بلاها بر او بودى، هنگامى كه خبر قتل او به تو رسيد خود را در اختيار معاويه قرار دادى.

  6. Top | #16


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    دشمن پیامبر (ص) در جاهلیت و اسلام

    اى خبيث! دينت را به دنياى ديگرى فروختى و ما تو را بر دشمنى با خود ملامت نكرده و بر محبتتان سرزنش نمى*كنيم. تو در جاهليت و اسلام دشمن بنى هاشم بودى و پيامبر را به هفتاد بيت شعر هجو كردى. پيامبر فرمود: خداوندا من شعر را به خوبى بلد نيستم و سزاوار نيست كه شعر بگويم، پس عمرو بن عاص را در مقابل هر بيت هزار لعنت بفرست.

    آنگاه تو اى عمرو، دنيايت را بر دينت ترجيح مى*دهى، به نجاشى هدايايى را دادى و دومين بار نزد او كوچ كردى و ماجراى مرحله اول تو را از دوباره رفتن نزد او باز نداشت. در هر مورد نا اميد و شكست خورده باز مى*گشتى، مقصدت هلاك كردن جعفر و يارانش بود، هنگامى كه اميد و آرزويت زائل گرديد به دوستت عماره بن وليد امرت را واگذاردى...» (16).

  7. Top | #17


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    قصیده تهدید آمیز عمروعاص خطاب به معاویه

    غديريه عمرو بن عاص به قصيده جلجليه معروف است. عمروعاص از طرف معاويه به حكمرانى مصر گمارده شده بود. وى از ارسال خراج مصر به شام كه مركز حكومت معاويه بود امتناع مى*جست. معاويه نامه*اى براى او نوشت و ضمن سرزنش عمروعاص، وى را تهديد نمود.

    عمروعاص در جواب معاويه نامه*اى به نظم نوشت كه به قصيده جلجليه معروف شد. جلجل به معناى زنگوله است. منظور عمروعاص اين است كه اى معاويه، اين من بودم كه تو را به اين جا رساندم و اگر چنانچه سر به سر من بگذارى زنگوله را بدين گونه به صدا در مى*آورم و آبرويت را مى*برم.

    زنگوله*ای که به گردن عمروعاص بود

    شايد هم منظور عمروعاص اين باشد كه اى معاويه! در جريان تثبيت حكومت تو، زنگوله به گردن من بود و تمامى كارها را من بودم كه به سامان رسانيدم. به هوش باش كه اين زنگوله هنوز هم بر گردن من است و اگر بخواهم همان بلايى را كه بر سر مخالفين تو آوردم بر سر خود تو نيز در خواهم آورد.

    قصيده جلجليه 66 بيت دارد و در آن به حقايقى اشاره شده است كه هر مسلمان آزاده و با شرافتى از خواندن آن متأثر مى*گردد. ترجمه برخى از ابيات قصيده جلجليه از اين قرار است:

  8. Top | #18


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    ماجراهایی که عمروعاص به معاویه یادآوری کرد

    عمروعاص مى*گويد: «اى معاويه، قضايا را فراموش مكن، اين من بودم كه به مردم گفتم نمازشان بدون وجود تو قبول نيست... اين من بودم كه آنها را برانگيختم تا با سيد اوصياء على (ع) به بهانه خونخواهى آن مرد احمق [عثمان] جنگ كنند.

    اين من بودم كه به لشكريانت ياد دادم كه هر گاه ديديد على (ع) چون شير براى كشتن شما به سويتان مى*آيد شلوارتان را در بياوريد و پشت به او كنيد تا او از شرم از كشتن شما منصرف شود.

    اى معاويه، مگر گفت*وگوى من و ابوموسى اشعرى را فراموش كرده*اى؟ مگر يادت رفته كه در آن روز چطور جامه خلافت را از قامت على (ع) در آوردم؟ به قدرى راحت اين كار را كردم كه انگار دمپايى از پاى در مى*آورم. مگر يادت رفته كه جامه خلافت را مانند انگشترى كه به انگشت مى*كنند بر تو پوشانيدم؟

    اى معاويه اين من بودم كه تو را بدون جنگ و دعوا بر فراز منبر نشاندم، گر چه به خدا لياقت آن را نداشتى و ندارى. اين من بودم كه تو را در شرق و غرب پر آوازه نمودم. اگر من نبودم تو مانند زن*ها در خانه نشسته بودى و بيرون نمى*آمدى.

    اعتراف عمروعاص به حق بودن علی (ع)

    اى پسر هند، ما از روى نادانى تو را عليه على يارى نموديم و على كسى بود كه خدا از او به عنوان نبأ عظيم ياد نموده است. وقتى تو را بر سر مسلمين بالا برديم به اسفل سافلين فرو افتاديم. اى معاويه، يادت هست كه چقدر پيامبر مصطفى درباره على وصيت مى*كرد؟

    يادت هست كه پيامبر در غدير خم بر منبر رفت و در حالى كه دست على در دست او بود به امر خداوند گفت: «اى مردم! آيا من بر شما از خودتان سزاوارتر نيستم [ آيا من بر شما ولايت ندارم]؟ همه گفتند: تو بر ما ولايت دارى. آن گاه پيامبر گفت: پس هر كسى كه من مولا و ولى او هستم على نيز ولى اوست.

    يادت مى*آيد پيامبر در آن روز دعا كرد كه «خدايا! على (ع) برادر پيامبر و فرستاده توست، پس دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش». در آن روز وقتى استاد تو [ابوبكر] ديد ديگر گردنبند خلافت على پاره شدنى نيست، آمد و به على تبريك گفت.

    اذعان عمروعاص به جهنمی بودن خود و معاویه

    اى معاويه ما جايمان در آتش، در درك اسفل جهنم خواهد بود و در فرداى قيامت -كه روز شرمندگى ماست- خون عثمان ما را نجات نخواهد داد. فردا خصم ما على است و او نزد خدا و رسولش عزيز است. در آن روز كه پرده (از كارهاى ما) برافتد، عذر ما چيست؟!

    پس واى بر تو و واى بر من! اى معاويه! چه نسبتى مى*تواند ميان تو و على باشد؟! على چون شمشيرى (بران) است و تو به مانند داسى (كند). على كه چون ستاره آسمانست كجا و تو كه چون ريگى بيش نيستى كجا؟! اى معاويه! آگاه باش كه در گردن من زنگوله*اى است كه اگر گردنم را تكان بدهم، زنگوله به صدا در خواهد آمد» (17).

  9. Top | #19


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    آری، سامری این امت با چشم باز، دوزخ را برای خویش انتخاب کرد و جمع بسیاری از بشریت را از آن روز تا این زمان به جهنم رهنمون ساخت.

    پیامبر (ص) درباره سامری این امت فرمود: «روز قیامت پرچمی همراه با سامری این امت بر من وارد می*شود پس خواهم گفت بعد از من با ثقلین (قرآن و عترت)چه کردید؟خواهند گفت: اما قرآن را عصیان کردیم و ترک کردیم و اما عترت را رها کردیم و حقش را ضایع ساختیم. آن گاه من می*گویم به سمت دوزخ روید در حالی که تشنه هستید و رویتان سیاه است.» (18)

  10. Top | #20


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    پی*نوشت*ها:

    1. من ‏لايحضره ‏الفقيه، 1، 203، باب فرض الصلاه، ص 195
    2. تفسير نور الثقلين، الشيخ الحويزي، ج 5، ص 241 - 242
    3. سوره کوثر، آیه 3
    4. تأويل‏ الآيات ‏الظاهره، 550، سوره الزخرف
    5. چهارده نور پاك (فارسي)، دكتر عقيقى بخشايشي، ج 1، ص 72 - 73
    6. صحيفة الحسن (ع) (فارسي)، جمع الشيخ جواد القيومي، ص 263
    7. ارشاد القلوب، ترجمه رضايى، ج‏2، ص 242
    8. ارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص 153
    9. احتجاج، ترجمه جعفرى، ج‏1، ص 353
    10. ارشاد القلوب، ترجمه رضايى، ج‏2، ص 83
    11. جاثلیق، مقامی از مقامات روحانی*های مسیحی
    12. تفسير نور الثقلين، الشيخ الحويزي، ج 5، ص 241 - 242
    13. بحارالأنوار، 31 ، باب احتجاج أميرالمؤمنين ‏
    14. صحيفة الحسن (ع) (فارسي)، جمع الشيخ جواد القيومي، ص 229 - 231
    15. همان
    16. همان
    17. سيرى در الغدير (فارسي)، محمد اميني نجفى، ص 44 – 47
    18. بحارالأنوار، 37، باب 55- خبر الرايات، ص 341


صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •