????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 14 از 14






  1. Top | #11

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    زنده کردن گاومرده...



    علی بن مغیره گوید: همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می*رفتیم که با زنی روبه*رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می*گریستند.
    امام فرمود:« چرا گریه می*کنید؟ »
    زن که امام را نمی شناخت گفت:« تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می*گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده*ایم.»
    امام فرمود:« آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ »
    گفت:«آری، آری!»
    امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد.
    زن با دیدن این صحنه فریاد زد:« بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! »
    مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم پنهان نمود و به راه خود ادامه داد.


    بحار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.

  2. Top | #12

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    امام موسی کاظم(ع)وپیشگویی مرگ زنذانبان...



    ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

    حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!

    سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

    مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: “ معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است


    بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.

  3. Top | #13

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه*هایی شناخته می*شود؟"

    فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم*ترین آن این است که امام قبلی معرفی*اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه*ی دیگر آن است که هر چه از او می*پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی*خبر نباشد. نشانه*ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه*ی زبان*ها سخن بگوید."

    سپس فرمود:"هم اکنون نشانه*ای به تو می*نمایم که قلبت مطمئن شود."

    در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می*کردم فارسی متوجه نمی*شوید."

    امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه*ها شناخته می*شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست."




    بحار الانوارج 48، ص 47

  4. Top | #14

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    💥عجائب امام علیه*السلام در کلام حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام

    ⚡️قطب الدین راوندی (رحمه*الله) روایت می*کند:

    ابن أبی حمزة می*گوید:در محضر أبی الحسن موسی (علیه*السلام) بودم که سی خادم حبشی وارد شدند پس یکی از آنان با لغت خودشان شروع به تکلم کرد و امام (علیه*السلام) با همان لغت جوابشان را داد پس تمامی آنان تعجب کردند و بعضی از آنان را دیدم که به دیگری می*گفتند:او از ما لغت مان را فصیح تر صحبت می*کند پس وقتی خارج شدند حضرت به من فرمودند:شاید از اینکه با آنان به لغت حبشی تکلم کردم تعجب کردی؛گفتم:بله به خدا سوگند.فرمودند:پس تعجب نکن آنچه از امر من بر تو مخفی است عجیب تر و عجیب تر است و از من چیزی ندیدی جز مقداری که پرنده ای نوک به دریا بزند و امام به منزله ی بحر است که آنچه نزد اوست تمام نمی*شود و عجائب امام اکثر از عجائب دریا است.

    📚الخرائج و الجرائح،تألیف قطب راوندی،جلد ۱،صفحه ۳۱۲_۳۱۳،چاپ مؤسسة الامام المهدی علیه*السلام


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •