????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 16






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49

    Lightbulb معجزاتی زیبا از امام رضا(ع)

    دوستان در این بخش معجزاتی از امام هشتم ما شیعیان،امام رضا(ع)میباشد.
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    على بن ميثم از پدرش نقل مى‏كند كه مادر امام رضا- عليه السّلام- «نجمه» گفت: وقتى كه به فرزندم رضا- عليه السّلام- حامله شدم، سنگينى حمل را احساس نمى‏كردم و در خواب از درون شكمم ذكر، تسبيح، تهليل و تحميد مى‏شنيدم. در آن هنگام وحشت مى‏كردم و وقتى بيدار مى‏شدم چيزى نمى‏شنيدم، وقتى كه وضع حمل نمودم، دستش را روى زمين قرار داد و سرش را بالا گرفت. و لبانش را حركت داد و سخن مى‏گفت‏
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    ابراهيم بن موسى- كه در مسجد امام رضا در خراسان امامت مى‏كرد- مى‏گويد: از امام رضا- عليه السّلام- با اصرار زياد پول خواستم. حضرت براى بدرقه عدّه‏اى از طالبيين ((به كسانى كه از نسل حضرت ابو طالب- عليه السّلام- باشند آنها را« طالبيين» مى‏گويند.)) بيرون آمد. در اين هنگام وقت نماز فرا رسيد و حضرت، به سوى قصرى كه در آنجا بود، روانه شد و در زير درختى نزديك آن قصر نشست. و من هم با او بودم و غير از ما كسى نبود. امام رو به من كرد و فرمود: اذان بگو.
    پس گفتم: اجازه مى‏دهيد همراهان ما نيز بيايند؟فرمود: خدا تو را بيامرزد. نماز اوّل وقت را بدون عذر تأخير نينداز. و اوّل وقت نماز را بپا دار. برخاستم، اذان گفتم و نماز خوانديم.
    عرض كردم: يا بن رسول اللَّه! مدتى از آن وعده‏اى كه به من فرموده بوديد، گذشته است و من نيازمندم و شما كارتان زياد مى‏باشد و من موفق نمى‏شوم تا هميشه خدمت شما برسم.
    راوى مى‏گويد: امام- عليه السّلام- با تازيانه‏اش محكم بر زمين كوبيد و دستشان را به جاى ضربه، كشيده و شمشى از طلا بيرون آورد و به من داد و فرمود:
    اين را بگير و خداوند به واسطه آن به تو بركت دهد و از آن بهره‏مند شوى. و آنچه را كه ديدى، پوشيده‏دار و به كسى نگو.
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    ادامه ی قضیه ی معجزه:

    ابراهيم بن موسى مى‏گويد: اين مال، آنقدر بركت پيدا كرد تا اينكه در خراسان ملكى را به قيمت هفتاد هزار دينار خريدم، پس در ميان امثال خودم، غنى‏ترين و ثروتمندترين مردم آن ديار شدم
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    اسماعيل بن ابى الحسن نقل مى‏كند كه: با امام رضا- عليه السّلام- بودم كه حضرت دستش را به زمين زد به طورى كه كأنه مى‏خواهد چيزى را از زمين بيرون آورد. ناگهان چند تكه طلا ظاهر شد، دوباره دستش را كشيد كه ناپديد شدند.
    با خودم گفتم: اى كاش! يكى از آنها را به من مى‏داد.
    حضرت رو به من كرد و فرمود: هنوز وقت آن نرسيده است‏.

    ((دلیل آن را اگر کسی میداند بگوید.چون امام از این کار مقصود خاصی داشته اند!!!!؟؟؟؟؟؟))
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  6. Top | #6

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    ابو اسماعيل سندى مى‏گويد:
    در سند((هند)) بودم كه شنيدم براى خداوند در ميان‏ عرب ها حجتى هست. از وطن خود خارج شدم و در طلب او، سختى سفر را بر خود هموار نمودم. تا اينكه امام رضا- عليه السّلام- را به من معرفى كردند. بر او وارد شدم در حالى كه حتى يك كلمه هم نمى‏توانستم عربى حرف بزنم. لذا به زبان خودم به حضرت سلام كردم. او نيز به زبان من، جواب سلامم را داد من با زبان سندى (هندى) حرف مى‏زدم و او نيز جوابم را با همان زبان مى‏داد.
    گفتم: در سند شنيدم كه براى خداوند در ميان عربها حجتى هست لذا براى پيدا كردن او آمده ‏ام.
    فرمود: آرى، من همان هستم. هر سؤالى دارى بپرس و هر چه خواهى طلب كن.
    من نيز از او هر چه مى‏خواستم پرسيدم. وقتى كه برخاستم تا بروم، عرض كردم:
    من عربى نمى‏دانم دعا بفرما تا خداوند قدرت تكلّم به زبان عربى را به من الهام كند تا با عربها بتوانم صحبت كنم.
    پس آن حضرت دست شريفش را بر لبانم كشيد. از همان وقت، توانستم به خوبى عربى صحبت كنم‏.
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  7. Top | #7

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    یک معجزه امام رضا(ع) در عصر امروز سال 1377 (! این داستان واقعی است !)
    روزی یک خانواده ای دارای سومین بچه ی خود می شوند که بر خلاف دوتا بچه ی قبلی پسر بوده.او از تک فرزند پسر بودن در خانواده اش ناراضی بود. او وقتی تقریبا به سن بلوغ رسید به همراه خانواده اش به زیارت امام رضا(ع)در مشهد رفت و به ایشان متوسل شد و از ایشان خواهش کرد تا خداوند یک فرزند پسر دیگر به خانواده ی آن ها بدهد.آن پسر از حرم امام رضا(ع) بیرون می آید وبه همراه خانواده اش به تهران برمی گردند.چند روز بعد آن خانواده متوجه میشوند که دارند دوباره بچه دار میشوند و بچه ی آن ها یک پسر است.و وقتی خانواده قضیه ی مشهد خبردار میشوند و می فهمند این پسر بخاطر امام رضا(ع) متولد شده اسم او را علیرضا میگذارند


    یعنی نویسنده ی این پست و این تاپیک.
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  8. Top | #8


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1
    خییییییییییییییییییییییلی
    قشنگ بود

    همه ما از امام رضا برای خودمون معجزه دیدیم
    خوبه اونا بگیم حتما نباید که برای دیگران اتفاق افتاده باشه


    من از اون اول می گفتم این اسمون کارش درسته ها اما کسی باور نمی کرد

  9. Top | #9

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    نقل قول نوشته اصلی توسط حامد نمایش پست ها
    خییییییییییییییییییییییلی
    قشنگ بود

    همه ما از امام رضا برای خودمون معجزه دیدیم
    خوبه اونا بگیم حتما نباید که برای دیگران اتفاق افتاده باشه


    من از اون اول می گفتم این اسمون کارش درسته ها اما کسی باور نمی کرد
    ممنون آقا حامد ما 3/4 زیر زمینه.
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود



  10. Top | #10

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    239
    تشکر کرده
    49
    حكايت امام رضا (ع) و هشام عباسى‏:
    هشام عباسى مى‏گويد: به مكه رفته بودم و هر چه گشتم كه دو تكّه پارچه برد يمانى بخرم و آنها را به پسرم هديه نمايم، پيدا نكردم. هنگام مراجعت به مدينه رفتم و به خدمت امام رضا- عليه السّلام- رسيدم. وقتى كه مى‏خواستم با آن حضرت، خداحافظى كنم و خارج شوم، دو تكّه پارچه برد يمانى، آن گونه كه مى‏خواستم، آورد و به من داد و فرمود: اينها را براى پسرت قطع كن.
    حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود @@@@ خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
    ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه @@@@ گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •