????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1






  1. Top | #1


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1

    Post لعنت بر مولوی

    یکی از مفاخر ادبی که زبانزد عام خاص قرار دارد جلال الدین رومی معروف به مولوی است که از شاعران بنام پارسی می باشد که آثار عرفانی وی مورد توجه بسیاری از بزرگان قرار گرفته است که یکی از آثار معروف وی مثنوی معنوی است. اما....


    آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :


    1) آیا باور می کنند مولوی حدیث افتراق را جعل و تحریف کرده و به عبارتی منکر حدیث شده است؛ مبنی بر اینکه پیامبر اکرم (ص) 72 فرقه دیگر را که در حدیث ذکر شده اهل بهشت دانسته است.که این مخالف با فرمایش پیغمبر اکرم می باشد.


    (تحفة الاخیار/ص19) و (عرفان حقیقی ص159)


    درصورتیکه این روایت جعل و تحریف شده است و صحیح آن اینست که :


    قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم):


    سیأتی علی امّتی ما أتی علی بنی إسرائیل مثل بمثل و إنّهم تفرّقوا علی اثنتین و سبعین ملّة،و ستفرّق امّتی علی ثلاث و سبعین ملّة،تزید علیهم واحدة کلّها فی النّار غیر واحدة ،قیل:یا رسول الله، و ما تلک الواحدة ؟ قال: هو ما نحن علیه الیوم أنا و أهل بیتی.


    (مناهل الابرار فی تلخیص بحار الانوار/ج6/ص228) و (معانی الاخبار/ص323)


    پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:


    روزگاری بر امّت من می رسد که همانند قوم بنی اسرئیل که به 73 فرقه و ملّت تبدیل شدند امّت من هم به 73 ملّت و فرقه تبدیل می شوند که به این 73 فرقه یک فرقه هم اضافه نمی شود و همه آنها وارد جهنّم می شوند مگر یک فرقه.


    سوال شد آن فرقه نجات یافته کدام است؟فرمودند: همان گروهی که ما بر آن هستیم یعنی من و اهل بیتم.


    همچنین جعل « حدیث سفینه » .


    وی می گوید : بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام زطوفان زمن


    ما و اصحابیم چون کشتی نوح هرک دست اندر زند یا بد فتوح


    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر)


    در صورتی که اصل روایت بدین شرح می باشد :


    پیامبر اسلام به امام علی (علیه السلام) فرمودند : مثلک و مثل الائمه من ولدک مثل سفینه النوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.


    (بحار الانوار/ج23/ص125/چاپ بیروت) و (ینابیع الموده حنفی/ج1/ص130/چاپ استانبول)


    2) آیا باور می کنند مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده؟ » وی می گوید :


    ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسد از عشق خیزد نه از حجود


    هر حسد از دوستی خیزد یقین کِی شود با دوست غیری همنشین


    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324 )


    که این مطلب مخالفت صریح با فرآن کریم است که درقرآن آمده :


    « واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین » (بقره34) و ما در بحث اعتذار ابلیس یا حب شیطان و همچنین مدافعین ابلیس در تصوف به آن پرداختیم.


    3) آیا باور می کنند مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است :


    مولوی پس از برخورد با شمس تبریزی، موسیقی و سماع را، تا بدان حدّ گسترش می دهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه سماع بانوان همراه با گل افشانی و رقص و پای کوبی زنان، در قونیه برپا می دارد. اینها همه از مردی مشاهده می شود که تا سن 38 سالگی، خود مجتهدی بزرگ و یک « مفتی حنبلی » (سنی مذهب) بشمار می رفته است تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رَباب و موسیقی می شده است نمازش قضا می شده است و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمی کرده است، بلکه نماز را ترک می گفته است که سماع آرام جان زندگان است!!...


    شمس سماع را « فریضه اهل حال » می خواند و چون پنج نماز و روزه ماه رمضانش برای اهل دل واجب می شمارد!


    (نشریه مذهبی نور به نقل از خط سوم/سخنان شمس/ص74 آ /75 آ )


    4) وی مجالس رقص وسماع را وسیله تقرب به پیشگاه خداوند می داند و حتی سماع را برتر از نماز می داند :


    وی میگوید : در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی نقصان شوند


    (عرفان حقیقی/ص160) و (شرح زندگی مولوی-ناصر نجمی/ص17) و (مثنوی معنوی چاپ میر خوانی و هم چنین در جلوه حق ص190)


    افلاکی شاگرد مولوی در مناقب العارفین می نویسد :


    روزی در حضور مولانا رباب می زدند و مولانا ذوق ها می کرد. از ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) درآمد که نماز دیگر (اذان) می گویند. (مولوی) لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود : نی نی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر.هر دو داعیان حقّند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت می خواهد و این دیگر (سماع) باطن را به محبّت حق می خواند.


    (احیاءعلوم الدین/ص406— مولاناجلال الدین/ص342)


    در جایی دیگر ، در مقابل حدیث پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند : « حبب الی من الدنیا النسا و الطیب و قره عینی الصلوه » ، مولوی می گوید : ما از این عالم سه چیز را اختیار کردیم : یکی سماع و یکی فقاع (آبجو) و یکی حمام.


    (مناقب العارفین/ص406 و مولانا جلال الدین ص342)


    فرزند خلف مولوی نیز می گوید : انبیا توجه و رویکرد به خدا را در قالب نماز به مردم می رساندند؛ اما اولیا (صوفیه) آن نماز حقیقی را به صورت سماع به عالمیان رساندند.


    (ولدنامه/ص112 و مناقب العارفین/ص394)


    مولوی می گوید :


    پس غذای عاشقان باشد سماع که در او باشد خیال اجتماع (سماع عرفان و مولوی ص7)


    5) آیا باور می کنند مولوی چقدر غلو در شخصیت شمس تبریزی کرده و اورا خدای خود میداند و در بعضی تعبیراتش اورا مصداق « کن فیکون » و یا شمس را « سمیع وعلیم » میخواند.


    وی می گوید : شمس من و خدای من نور من و هدای من


    فاش بگویم این سخن شمس من و خدای من


    (مثنوی معنوی/ص623)


    و در جای دیگر که در مورد شمس تبریزی از وی سوال می کنند، می گوید :


    اگر از قولش می پرسید: « إنما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن و فیکون » (آیه 82 یاسین) و اگر از فعلش می پرسید: « کل یوم هو فی شأن » (آیه 29 الرحمن) و اگر از صفاتش می پرسید: « قل هو الله احد » و اگر از نامش می پرسی؟ « هو الله الذی لا اله الاّ هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم » که این آیه 22 سوره حشر است که مخصوص خداوند است و در ادامه می گوید : و اگر از ذاتش می پرسی؟ « لیس کمثله شی و هو اسمیع البصیر » که این هم آیه 11 سوره شوری است که فقط مخصوص خداست.


    (کتاب شمس تبریزی/بخش مقالات/ص789/چاپ سوم و چاپ دوم سال 1377/انتشارات خوارزمی) و (السیوف البارقه آیت الله محلاتی ص321) و (عین الحیات علامه مجلسی ص581)


    « مولوی » به اندازه یک صدم ستایش و تعریفی که از شمس تبریزی کرده است درباره چهره های درخشان اهل بیت (ع) و وسائط فیض الهی چون امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) به زبان نیاورده است.


    6) تعریف عصمت آمیز مولوی درباره مثنوی (در دیباچه مثنوی) به خوبی، نشان دهنده دیدگاه او نسبت به کتاب خود است. وی مثنوی را « اصول اصول اصول الدین و فقه الاکبر و شرع الله الازهر برهان الله الاظهر » یعنی « پایه پایه پایه دین، فقه برتر خدا، شریعت درخشان تر خدا و برهان روشن تر خدا » می خواند. البته اگر همین مقدار اکتفا شده بود شاید قابل توجیه بود ولی مولوی قدم را بالاتر می نهد و مدعی می شود که مثنوی « حق محض » است و هیچ سوی باطل در آن راه ندارد و آیه « لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » و آیه « لایمسه إلاّ المطهرون » در وصف آن است.


    بدین ترتیب مولوی کتاب خود را در کنار کتابهای آسمانی می نشاند و آن را « قرآن وار » از خطا و لغزش منزه می داند...


    مولوی در حالی ادعای همسانی با قرآن و مثنوی می کند که کتاب او مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده، ستایش و تقدیس صحابه معلوم الحال و اخبار و تاریخ دروغ و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار آنان است.


    ستایش های اغراق آمیز و بی حدّ و حصر برخی مریدان، مثنوی را تا مرتبه سروش آسمانی و الهام ربانی و قرآ« پارسی بالا می برند و در برابر لغزش های اصولی آن، روش مسامحه و کوچک جلوه دادن را پیش می گیرند یا همرنگی نشان داده و تأیید می کنند؟


    بویژه اینکه خود این اغراق گویی و بزرگ نمایی، توسط خود مولوی پایه گذاری شده و سپس توسط فرزندان و خلفا و مریدان وی دامن زده شده است.


    متأسفانه در میان آن همه اشعار (حدود بیست و شش هزار بیت) که از همه چیز و هر کس نام برده و از داستانهای کلیله و دمنه تا قصه های عامیانه در آن یافت می شود جایی برای معارف و احادیث اهل بیت وجود ندارد. حتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون (معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، رندانه به صورت یک کرامت جلوه می دهد


    (نشریه مذهبی نور/سیر و سلوک4/به نقل از کتاب نقدی بر مثنوی مرحوم مصلایی و مدرسی/ص27 تا 29 و ص 15 تا 17)

  2. تشکر شده توسط :

    mahdi11 (سه شنبه 27 بهمن 94)


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •