????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1






موضوع: ام البنین

  1. Top | #1


    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.38
    نوشته ها
    1,804
    تشکر کرده
    559
    Blog Entries
    1

    Post ام البنین

    امام صادق عليه السلام فرمود:«رحم الله عمي العباس لقد اثر و ابلي بلاء حسنا... » (1) خدارحمت کند عموي ما عباس را،عجب نيکو امتحان داد،ايثار کرد و حداکثر آزمايش را انجام داد.براي عموي ما عباس مقامي در نزد خداوند است که تمام شهيدان غبطه مقام او را مي برند.)اينقدر جوانمردي،اينقدر خلوص نيت،اينقدر فداکاري! ما تنها از ناحيه پيکر عمل نگاه مي کنيم،به روح عمل نگاه نمي کنيم تا ببينيم چقدر اهميت دارد.

    شب عاشوراست.عباس در خدمت ابا عبد الله عليه السلام نشسته است.در همان وقت يکي از سران دشمن مي آيد،فرياد مي زند:عباس بن علي و برادرانش را بگوييد بيايند. عباس مي شنود ولي مثل اينکه ابدا نشنيده است،اعتنا نمي کند.آنچنان در حضور حسين بن علي مؤدب است که آقا به او فرمود:جوابش را بده هر چند فاسق است.مي آيد مي بيند شمر بن ذي الجوشن است.شمر روي يک علاقه خويشاوندي دور که از طرف مادر عباس دارد و هر دو از يک قبيله اند،وقتي که از کوفه آمده است به خيال خودش امان نامه اي براي ابا الفضل و برادران مادري او آورده است.به خيال خودش خدمتي کرده است.تا حرف خودش را گفت،عباس عليه السلام پرخاش مردانه اي به او کرد،فرمود:خدا تو را و آن کسي که اين امان نامه را به دست تو داده است لعنت کند.تو مرا چه شناخته اي؟ درباره من چه فکر کرده اي؟تو خيال کرده اي من آدمي هستم که براي حفظ جان خودم، امامم،برادرم حسين بن علي عليه السلام را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو؟آن دامني که ما در آن بزرگ شده ايم و آن پستاني که از آن شير خورده ايم،اين طور ما را تربيت نکرده است.

    جناب ام البنين،همسر علي عليه السلام،چهار پسر از علي دارد.مورخين نوشته اند علي عليه السلام مخصوصا به برادرش عقيل توصيه مي کند که زني براي من انتخاب کن که «ولدتها الفحولة »از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لي ولدا شجاعا»مي خواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد.(البته در متن تاريخ ندارد که علي عليه السلام گفته باشد هدف و منظور من چيست،اما آنها که به روشن بيني علي معترف و مؤمن اند مي گويند علي آن آخر کار را پيش بيني مي کرد.) عقيل،ام البنين را انتخاب مي کند.به آقا عرض مي کند که اين زن از نوع همان زني است که تو مي خواهي.چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از اين زن به دنيا مي آيند،هر چهار پسر در کربلا در رکاب ابا عبد الله حرکت مي کنند و شهيد مي شوند.وقتي که نوبت بني هاشم رسيد،ابا الفضل که برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مي خواهد شما قبل از من به ميدان برويد،چون مي خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم.گفتند:هر چه تو امر کني.هر سه نفر شهيد شدند،بعد ابا الفضل قيام کرد.اين زن بزرگوار(ام البنين)که تا آن وقت زنده بود ولي در کربلا نبود،شهادت چهار پسر رشيد خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست.در مدينه برايش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت حسين بن علي عليه السلام شهيد شدند.براي اين پسرها ندبه و گريه مي کرد.گاهي سر راه عراق و گاهي در بقيع مي نشست و ندبه هاي جانسوزي مي کرد.زنها هم دور او جمع مي شدند.مروان حکم که حاکم مدينه بود،با آنهمه دشمني و قساوت گاهي به آنجا مي آمد و مي ايستاد و مي گريست.از جمله ندبه هايش اين است:

    لا تدعوني ويک ام البنين

    تذکريني بليوث العرين

    کانت بنون لي ادعي بهم

    و اليوم اصبحت و لا من بنين

    اي زنان!من از شما يک تقاضا دارم و آن اين است که بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد(چون ام البنين يعني مادر پسران،مادر شير پسران)،ديگر مرا به اين اسم نخوانيد.وقتي شما مرا به اين اسم مي خوانيد،به ياد فرزندان شجاعم مي افتم و دلم آتش مي گيرد.زماني من ام البنين بودم ولي اکنون ام البنين و مادر پسران نيستم.

    مرثيه اي دارد راجع به خصوص ابا الفضل العباس:

    يا من راي العباس کر علي جماهير النقد

    و وراه من ابناء حيدر کل ليث ذي لبد

    انبئت ان ابني اصيب براسه مقطوع يد

    ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمد

    لو کان سيفک في يديک لما دني منه احد

    مي گويد:اي چشمي که در کربلا بودي و آن منظره اي که عباس من،شير بچه من،حمله مي کرد مي ديدي و ديده اي!اي مردمي که آنجا حاضر بوده ايد!براي من داستاني نقل کرده اند، نمي دانم اين داستان راست است يا نه.يک خبر خيلي جانگداز به من داده اند، نمي دانم راست است يا نه.به من گفته اند که اولا دستهاي پسرت بريده شد،بعد در حالي که فرزند تو دست در بدن نداشت يک مرد لعين ناکس آمد و عمودي آهنين بر فرق او زد. واي بر من که مي گويند بر سر شير بچه ام عمود آهنين فرود آمد.بعد مي گويد:عباس جانم!فرزند عزيزم!من خودم مي دانم که اگر دست در بدن داشتي هيچ کس جرات نزديک شدن به تو را نمي کرد.

    لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

    پي نوشت:

    1) ابصار العين،ص 26.

  2. تشکر شده توسط :

    J.MOGHADAM (یکشنبه 26 خرداد 92)


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •