زنى فوت نمود و شوهر و مادرى بجاى گذاشت . و دو برادر مادرى و دو برادر پدرى و مادرى هم داشت . اين واقعه در عصر خليفه دوم بود.

اين قضيه را دو بار به حضور او بردند. در نوبت اول عمر حكم كرد كه حق شوهر، يعنى نصف تركه و حق مادر، يعنى يك ششم ، و حق برادران مادرى ، يك سوم ، براى هر كدام يك ششم را به آنها بدهند. و بدينگونه مال تمام شد، و حق برادران پدرى و مادرى را ساقط كرد!

در نوبت دوم ، خواست باز همينطور حكم كند، ولى يكى از دو برادر تنى گفتند، فرض كن پدر ما الاغ بوده است ، ما را در ارث مادرمان شريك گردان . عمر هم ثلث (يك سوم ) مجموع تركه را ميان هر چهار برادر على السويه تقسيم كرد.

مردى گفت : تو فلان موقع به اين دو، سهمى ندادى ؟!

عمر گفت : آن حكمى بود كه آن روز نموديم ، و اين حكمى است كه امروز مى كنيم !



بيهقى و ابن ابى شيبه اين قضيه را در سنن خود نقل كرده اند. عبدالرزاق در كتاب جامع و كنز العمّال وفاضل شرقاوى در حاشيه تحرير شيخ زكرياى انصارى و بسياري ديگر از علماي اهل سنت داستان جهل عمر در اين قضيه را آورده اند.



(في أول الصفحة الثانية من فرائض كنز العمال وهو الحديث 110 من أحاديث الكنز في ص 7 من جزئه السادس، سنن البيهقى ج 6 / 255.)