مولانا و سيدنا حضرت سيد رضى الدين ، على بن موسى بن جعفر بن طاووس (عطرالله مرقده و نورالله وجوهنا بنور تربته ) ، از نوادگان امام حسن مجتبى و امام سجاد عليهماالسلام در روز 15 محرم سال 589 هجرى در شهر حله به دنيا آمد.جد هفتم ايشان ، محمد بن اسحاق ، كه به خاطر زيبايى و ملاحتش به طاووس مشهور شده بود از سادات بزرگوار مدينه محسوب مى شد. پدر او، موسى بن جعفر نيز، از روات بزرگ حديث است كه روايات خود را در اوراقى نوشته بود و بعد از او فرزندش آنها را جمع آورى نموده و با نام ((فرقة الناظر و بهجة الخاطر مما رواه والدي موسى بن جعفر)) آن را منتشر نمود.مادر او نيز دختر ورام بن ابى فراس ، از بزرگان علماى اماميه بود. مادر پدرش * نيز نوه شيخ طوسى مى باشد و به همين خاطر سيد گاهى مى گويد(جدي ورام بن أبي فراس)) و گاهى مى گويد: ((جدي الشيخ الطوسي)) .
حضرت سيد در كودكي بسيار باهوش بود : ((وقتى من وارد كلاس شدم آنچه را ديگران در طول چند سال آموخته بودند، در يك سال آموختم و از آنان پيشى گرفتم .)) او مدت دو سال و نيم به تحصيل فقه پرداخت و پس از آن خود را از استاد بى نياز ديد و بقيه كتب فقهى عصر خويش را به تنهايى مطالعه نمود. علاوه بر اينكه فقيهى نام آور بود اديبى گرانقدر و شاعرى توانا شمرده مى شد، گرچه شهرت اصلى او در زهد و تقوى و عرفان اوست و اكثر تأليفات او در موضوع ادعيه و زيارات مى باشد. سيد كتابخانه بزرگ و بى نظيرى داشت كه از جدش به ارث برده بود و او به گفته خودش تمام آن كتابها را مطالعه كرده يا درس گرفته بود.او ابتدا به كاظمين رفت . پس از مدتى ازدواج نمود و ساكن بغداد شد. مدت 15 سال در شهر بغداد به تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف پرداخت . ورود سيد به بغداد سال 625 هجرى بوده است . سيد كه تحت فشار دولت عباسى براى پذيرش پستهاى حكومتى قرار گرفته بود از بغداد به حله ، زادگاه خويش ، مراجعت كرد. حضور عارف مجذوبى چون سيد در حله ، براى علاقه مندان كمال فرصتى الهى بود. دانشوران و توده مردم هر يك به ديدارش شتافته ، به فراخور ظرفيت خويش از درياى بى پايان معنويتش بهره مند مى شدند. روزى در بستانى بر خاك نشسته بود كه يكى از آشنايان به ديدارش آمده ، گفت : حالت چگونه است ؟سيد پاسخ داد: چگونه باشد حال كسى كه مردارى بر سر و مردارى بر دوش * افكنده ، مردگان فراوان اجزاء پيكرش را احاطه كرده انده ، پيرامونش * مردگانى فرو افتاده اند و برخى از اعضاى بدنش پيش از مرگش * مرده اند.مرد با شگفتى پرسيد: من در اينجا مرده اى نمى بينم ، چگونه چنين سخنى بر زبان مى رانى ؟رضى الدين گفت : آيا نمى دانى عمامه ام از كتان است . زمانى گياهى شاداب و از زندگى برخوردار بود ولى اينك مرده است . لباسم از پنبه بافته شده ، پنبه اى كه زمانى زنده و خرم مى نمود ولى امروز در شمار مردگان جاى دارد. كفشهايم از پوست حيوانى است كه روزى زنده بود اما اكنون مرده است . پيرامونم پوشيده از گياهانى است كه فصلى پيشتر سبز و خرم ، از زندگى بهره مى بردند ولى اينك خشك شده ، به بى جانان پيوسته اند.سپيدى موهاى سر و رو و چهره ام را مى بينى ؟ اين موها روزگارى مشكى و جوان مى نمودند اما امروز جوانى و سياهى كه نشانه زندگى شاداب بود از ميان رفته است و هر يك از اعضاى پيكرم اگر در راه فرمانبرى از خداوند به كار نرود، چون مردگان خواهد شد.مرد با اين پند سيد شگفت زده ، از خواب غفلت بيدار شد.
رضى الدين مدت سه سال نيز در جوار امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام به سر برد. سپس به نجف و كربلا هجرت كرده و در هر كدام حدود 3 سال مقيم شد. در اين زمان علاوه بر تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف ، همّت اصلى خويش را بر سير و سلوك و كسب معنويات قرار داد.
در زمان اقامت در كربلا كتاب شريف ((كشف المحجة)) را به عنوان وصيتى براى فرزندانش كه در آن زمان كودك بودند نوشت .آخرين سفر ابن طاووس در سال 652 هجرى به بغداد بود. وى در بغداد منصب نقابت را پذيرفت و تا پايان عمر خويش در همانجا سكنى گزيد. زمانيكه مغولها به بغداد حمله كرده و آن را اشغال نمودند، سيد نيز در بغداد بود.از معروفترين شاگردانش ميتوان به علامه حلي(ره)اشاره كرد . ابن طاووس حدود 50 تأليف دارد كه بسيارى از آنها در موضوعات ادعيه و زيارات است .سيد كتابخانه اى غنى داشته كه حدود 1500 كتاب در آن وجود داشته و در تأليف كتابهاى خويش از آنها استفاده مى برده است . بسيارى از كتب مرجع سيد در طول زمان از بين رفته و تنها منبع اطلاع ما از آنها، نوشته هاى امثال سيد ابن طاووس است و اين نكته ارزش تأليفات سيد را دوچندان مى كند.
از جمله تأليفات سيد است :
1 - ده جلد كتاب ((المهمات و التتمات)) كه هر يك با عنوان مستقل چاپ شده است از جمله : فلاح السائل ، زهرة الربيع ، جمال الاسبوع ، إ قبال الاعمال و... 2 - كشف المحجة لثمرة المهجة ، كتابى اخلاقى است و شامل وصيتهاى سيد به فرزندانش مى باشد و مراحل مختلف زندگى خويش را هم در آن ذكر كرده است . 3 - مصباح الزائر و جناح المسافر 4 - الملهوف على قتلى الطفوف( همان لهوف )
5 - مهج الدعوات و منهج العنايات ۶ - الملاحم والفتن فی ظهور الغائب المنتظر و ....

سيد على بن طاووس در روز دوشنبه ۵ ذي القعده سال 664 هجرى در سن 75 سالگى و در شهر بغداد وفات نمود. بدن شريفش را به نجف اشرف منتقل نموده و در حرم امير المؤمنين عليه السلام به خاك سپردند. مي گويند قبلا کفن خود را تهيه کرده و در حج بيت الله لباس احرام خود نموده بود و آن را در کعبه معظمه و روضات مطهره حضرت رسالت(ص) و ائمه بقيع(ع) و عراق متبرک و هر روز به آن مي نگريست و آن را وسيله شفاعت آن بزرگواران قرار داده بود و فرموده: که چون مستحب است انسان در وقت حيات خويش بر کفن خود نظر افکند من نيز کفن خود را بيرون مي آورم و بر آن نظر مي افکنم. و باز فرموده که: در اخبار ديدم که جناب محمد بن عثمان بن سعيد بن عمري(رض) و پدرش از سفراي مولاي ما صاحب الزمان(عج) بودند قبر خود را در ايام حيات خود محيا کرده بودند من نيز محل قبر خود را معين کردم و گفتم کسي آن را براي من حفر کند و قبر خود را در جوار جدم و مولايم علي(ع) قرار دادم در حالي که ميهمان و پناهنده و وارد بر آن حضرت هستم به اين اميد که مانند ديگران مورد لطف و عنايتش قرار بگيرم و آن قبر را در پايين پاي والدين خود قرار دادم تا اينکه خداوند مرا به خفض جناح از براي ايشان امر فرموده و مرا به نيکي و احسان به ايشان توصيه کرده است پس خواستم مادامي که قبرم سرم در زير پاي ايشان باشد.

خودش مي فرمايد : وقتي کودک بودم جدم ورام به من گفت: فرزندم هرگاه در اموري که به مصلحت توست وارد شوي به مرتبه پايين آن اکتفا نکن بلکه کوشش کن از متخصصان آن رشته پايين تر نباشي.
من دو سال و نيم بيشتر به علم فقه نپرداختم و آنچه ديگران در چند سال فرا مي گرفتند طي يک سال مي اموختم. نخست«المجل و العقود» را حفظ کردم و سپس به«نهاية» شيخ طوسي روي آوردم و هنگامي که جزء اول آن کتاب را خواندم در فقه به اندازه اي بي نياز شدم که استادم«ابن نمادره» در پشت جزء اول آن اجازهاي به خط خويش برايم نگاشت و مرا به اموري ستود که خود را شايسته آن نميدانم.

سيد نعمت الله جزائري نوشته است که سيد رضي الدين علي سيد بن طاووس فرموده که: خليفه خواست مرا قاضي کند پس من به ايشان گفتم که دعوائي واقع ميان عقل و هواي من و از من محاکمه خواستند چون در نزد من حاضر شدند عقل من گفت: مي خواهم تو را به راه بهشت و لذت هاي آن ببرم و هواي من گفت: که آخرت نسيه است و من مي خواهم که تو را به لذائذ دنيا برسانم، حکم عادلانه را از من خواستند، پس روزي به نفع عقل حکم کردم و روزي به نفع هواي نفس، آنان پيوسته سر نزاع دارند و من مدت 50 سال است که منازعه آنان را تمام نکرده ام پس کي که نتوانسته يک قضيه را تمام کند پس چگونه مي تواند منازعات ديگران را حل و فصل کندپس شما کسي را براي قضا اختيارکنيد که عقل و نفس او متفق باشد و از مهمات خود فارغ باشد.
آورده اند که آن جناب بر اسم اعظم واقف گشت و بر آن گنج سعادت نظر يافت و به هنگام دعا و درخواست حوائج خدا را با آن نام بزرگ مي خواند و از برکات آن دعايش مستجاب مي شد.
دو پسر داشت،به ايشان مي گفت که: چندين بار از خدا مسئلت نمودم که آن اسم را به شما بياموزم ولي از خداوند حکيم اجازه آن کارنيافتم ولي آن اسم در کتاب هاي من مسطور است و مانند گوهري تابنده در خزانه کتب من پراکنده است شما را به مطالعه ان کتب وصيت مي کنم شايد خود بر آن اسم پي ببريد.
باب فيض ملاقات حضرت ولي عصر(عج) به روي وي مفتوح بود، درد دل خود را از داروخانه آن طبيب نفوس بشري مداوا و نهال وجود خود را از آن فيوضات رباني مشروب مي نمود.

گويند آن مرحوم در کتاب(مهج الدعوات) آورده که در شب چهارشنبه 23 ذيقعده الحرام از سال 638 ه.ق در سامرا بودم به هنگام سحر در سرداب مقدس مي شنيدم که آن جناب در حق شيعيان خود بدين صورت دعا مي فرمود:
( الهي بحق من ناجاکَ و بحق مَن دعاکَ في البر و البحر تفضل علي الفقراءِ المومنينَ و المومناتِ بِالغني و الثروت علي مرضَي المومنينَ و المومناتِ بالشفاءِ و الصحة و علي احياءِ المُومنينَ و المومناتِ باللطف و الکرامة و علي المواتِ المُومنينَ و المومناتِ بالمغفرة و الرحمة و علي غرَباءِ المُومنينَ و المومناتِ بالرَّدِّ الي اوطانهم سالمين ... )
و تمام آن کلمات طيبه در خاطرم جاي گرفت ولي اينک به ياد ندارم که آيا دز ذيل فقره «و علي احيا المومنين» فرمودند: (و ابقهم في عزنا و ملکنا و سلطاننا و دولتنا) يا ذيل فقره(و علي اموات المومنين) فرمودند(و ابقهم في عزنا و ملکنا و سلطاننا و دولتنا) . . . . . سيد بن طاووس آنچنان حقوق حضرت(عج) را رعايت کرد تا اينکه به مقام والائي رسيد . چون رعايت حق آن جناب مايه تقرب جستن نزد خدواند است سبک شمردن آن مايه دوري از خداوند و مبغوض نزد او مي باشد و همچنين تمام حقوق پروردگار براي امام نيز هست چنانکه فرمودند: (هر حقي که براي خداي تعالي هست براي ما نيز مي باشد)
هر چه معرفت و محبت نسبت به آن حضرت بيشتر شود رعايت حقوق آن حضرت نيز بيشتر مي شود چنانکه سيد بن طاووس عمل کرد و به مقامي رسيد که آن حضرت در ملاقات اسماعيل هرقلي او را فرزند خود مي خوانند و مي فرمايند: به فرزندم(رضي) بگو که نامه اي به علي بن عوض در باره تو بنويسد و من به او سفارش مي کنم که هر چه بخواهي به تو بدهد.
يکي از علماي اهل معنا مي فرمود: سيد بن طاووس در مقامات معنوي و کمالات روحي به مرتبه اي ميرسد که بعضي از اغمال و ادعيه را خود بدون واسطه از حضرت بقية الله(عج) اخذ مي کرد .

حضرت مولا سيد بن طاووس خطاب به فرزندش در معرفت به امام زمان(ع) ميفرمايد :اي فرزندم!محمّد، خداوند آنچه از تو خواسته و مرضي اوست، الهامت فرمايد.بدان که:غيبت مولاي ما حضرت مهدي(روحي فداه) که دوست و دشمن را متحير نموده است خود دليل بر ثبوت امامت آن حضرت و امامت ابا طاهرين آن حضرت است زيرا که اگر به کتابهاي شيعه و غير شيعه مثل کتاب(غيبت ابن بابويه) و (کتاب غيبت نعماني) و کتاب(الشفاء و الجلاء) وکتاب(ابو نعيم حافظ)در اخبار مهدي(عج)و صفات او حقيقت ثبوت و خروج و ظهور او و کتاب هايي که در کتاب(طرائف) به آن اشاره نموده ام مراجعه نمايي خواهي ديد که تمام با اکثر آنها پيش از ولادت آن حضرت به غيبت آن وجود مقدس خبر داده اند. غيبتي که به حدي طولاني شود که حتي بعضي از قائلين به امامت آن حضرت از عقيده خود برگردند و انکار امامت او نمايند. پس اگر آن حضرت چنين غيبتي نفرمايد هر ايينه قدح در امامت آن حضرت و امامت آباء طاهرين او خواهد بود، پس همين غيبت دليل بر حقانيت ائمه اطهار(ع) و صحت امامت و غيبت آن حضرت و حجت عليه مخالفين آن حضرت مي باشد. گذشته از اينکه غيبت آن حضرت از کساني که مشرف به شرف ملاقان آن حضرت نشوند از طرف خود آنان است که متابعت و پيروي آن حضرت و اطاعت حضرت رب العالمين اعراض نموده و سرپيچي کرده اند.
سيد (ره) در آداب دعا مي فرمايد : هرگاه از خداي تعالي حاجتي خواستي لااقل حال تو مثل آن شخص باشد که حاجتي از پادشاهان دنيا طلب مي کند چون هرگاه حاجتي از ايشان بخواهي سعي در رضا و خشنودي آنان مي نمايي به هر چه که مکنت شود. پس در وقت حاجت خواستن از خداوند در تحصيل رضاي او کوشش کن مبادا اقبلت به خداوند کمتر باشد از اقبال بر ملوک و پادشاهان دنياکه اگر حال تو چنين باشد از مستهزئين و هلاکين خواهي بود. پس بر حذر باش که اعتمادت به خدا کمتر نباشد و نيز سزاوار است هر گاه به حاجتي روزه يا نماز به جا مي آوري و دعا مي کني الاهمّ فالاهمّ حاجات خود را مراعات کني. بدان که اهمّ آنها، حوائج آن کسي است که تو در پناه و هدايت و حمايت او به سر مي بري و آن امام زمان توست. پس بايد نماز و روزه و دعاي تو اول به جهت قضاء حوائج او (حضرت) باشد و بعد به جهت حوائج خودت.
يکي از اعمالي که سيد بن طاووس به آن بسيار اهميت مي داده صدقه بر حفظ وجود مقدس آن حضرت بوده چون يکي از تکاليف زمان غيبت صدقه دادن است براي حفظ وجود حضرت به آنچه که ميسر است به همين دليل سيد بن طاووس به ما وصيت و سفارش مي نمايد: ابتدا کن به صدقه دادن براي آن حضرت قبل از اينکه براي خود و عزيزانت صدقه بدهي.
حضرت سيد مي فرمود : سحرگاهي در شهر سامرا صداي دعا خواندن حضرت صاحب العصر(عج) را شنيدم و از جمله حضرت براي کساني که او را ياد کرده اند اعم از مردگان و زندگان دعا مي کردند و مي فرمودند:
و ابقهم(يا اينکه مي فرمودند احيهم من عزم ملکنا سلطاننا و دولتنا. يعني: آنها را(شيعيان) باقي بدار(يا مي فرمودند: ترديد از مرحوم سيد بن طاووس است) زنده بدار در ملک عظيم ما و سلطنت و دولت ما. (اين تشرف در شب چهارشنبه 13 ذي القعده سال 386 هـ بوده است)
جناب سيد مي فرمايد : پيوسته دعا مي کردم و از مولايم حضرت مهدي(عج) تمنا مي نمودم که مرا در زمره کساني قرار دهد که به شرف ملاقات و خدمتگزاري ايام غيبتش نائل گشته اند تا بدين وسيله به نوکران و خواص حضرتش تاسي جويم. هيچ کس را از نيت و ماضي الضمير خودم با خبر نگردانيدم تا اينکه رشيد ابوالعباس واسطي در روز پنج شنبه 29 ماه رجب سال 635 بدون مقدمه گفت: به تو مي گويند ما جز محبت نظر ديگري به تو نداريم، پس اگر خود را با صبر و بردباري تسکين دهي، مقصود حاصل ميگردد.
پرسيدم: اين پيام را از جانب چه کسي مي گويي؟ گفت: از جانب مولايمان حضرت مهدي(عج) .... مي گويند : از خداي تعالي درخواست و مسالت کرده بود که بر او تفضل نمايد به ملاقات و مشاهده حضرت بقية الله(عج) تا اينکه در خواب به او گفتند: در وقتي که به تو خواهيم گفت مشاهده خواهي کرد امام زمان(عج) را. گفت: آن وقت که وعده داده بودند در حرم مطهر حضرت موسي بن جعفر(ع) بود.
جناب سيد مي فرمايد : شخصي که حضرت صاحب الزمان(عج) را در يکشنبه که در تعلق به اميرالمومنين(ع) دارد، در بيداري مشاهده ميکند ( احتمال زياد خود ايشان بوده اند )که آن جناب در اين روز جد بزرگوارش امير المونين(ع) ر ابه اين نحو زيارت مي کرده است:
(السلام علي الشجرة النبوة و الدوحة الهاشمية المضيئة المثمرة بالنبوة المونقة بالامامة و علي ضجيعيک آدم و نوح عليهما السلام السلام عليک و علي اهل بيتک الطبين الطاهرين السلام عليک و علي الملائکة المحدقين بک و الحافين بقبرک يا مولاي، يا امير المونين هذا يوم الاحد و هو يومک و باسمک و انا ضيفک فيه و جارک فاضفني يا مولاي واجرني فانک کريم تحب الضيافة و المامور بالاجارة فافعل ما رغبت اليک فيه و رجوته منک بمنزلتک و آل بيتک عند الله و منزلتة عندکم و بحق ابن عمک رسول الله(ص).)

جناب سيد بن طاوس(ره)مي فرمايند : يک روز در محضر محمد بن جعفردهان به سوي به سوي مسحد سهله بيرون رفته بودم که محمد بن جعفر گفت: برويم به مسجد صعصعة بن صوحان چون آن مسجد مبارکي است و امير المومنين(ع) در آن نماز گزارده و ائمه هدي(ع) قدمهاي شريف خود را در آنجا گذاشته اند. سپس ميل کرديم به سوي آن مسجد و مشغول نماز در آن مسجد شديم، در بين نماز خواندن بوديم که مردي را ديديم که از شترش پايين آمد و ساقهاي شترش را عقال کرد آنگاه داخل مسجد شد و دو رکت نماز خواند و آن دو رکعت را بسيار طول داد، سپس دستهاي مبارکش را بلند کرد و اين دعا را خواند: اللهم يا ذا المن السابغة... سپس برخواست و سوار شترش شد و خواست برود که محمد بن جعفردهان به من گفت: آيا برنمي خيزي تا برويم نزد او و سوال کنيم که او کيست؟ برخواستيم و نزد او رفتيم به او گفتيم: شما را به خداوند قسم مي دهم به ما بفرما کي هستي؟ فرمود مرا کي پنداشتيد؟ محمد بن جعفردهان گفت: گمان کردم شما حضرت خضر مي باشيد.سپس رو به من کرد . گفت: تو هم چنين گمان کردي؟ گفتم: من هم گمان کردم که شما حضرت خضر هستيد؟ فرمود: والله من آن کسي هستم که «خضر» محتاج است به او و ديدن او، برگرديد منم امام زمان شما.
مرحوم سید بن طاووس می*فرماید: در یک سحرگاه در سرداب مطهر (منزل حضرت در سامرا) از حضرت صاحب الامر ارواحنافداه این مناجات را شنیدم که می فرمود: «اَللهُم اِنَّ شِیعَتَنا خُلقَت مِن شُعاعِ اَنوارِنا وَ بَقِیَةِ طِینَتِنا وَ قَد فَعَلوا ذُنوباً کَثیرَةً اِتِکالاً عَلی حُبِّنا وَ وِلایَتِنا فَاِن کانَت ذُنوبُهُم بَینَکَ وَ بَینَهُم فَاصفِح عَنهُم فَقَد رَضینا وَ مَا کانَ مِنها فِیما بَینَهُم فَاصلِح بَینَهُم وَ قاص بها عَن خُمسِنا وَ اَدخِلهُم الجَنَّةَ وَ زَحزِحهُم عَن النارِ وَ لا تَجمَع بَینَهُم و بَینَ اَعدائِنا فِی سَخَطِک». خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده*ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما کرده*اند، اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده*ای و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که حق ماست به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما.

مي گويند : جناب سيد(ره) در سال 641 وارد حله شد و اندكى پس از استقرار، در سه شنبه هفدهم جمادى الثانى همان سال همراه دوست وارسته اش سيد محمد بن محمد آورى به زيارت اميرمومنان على (ع ) شتافت .آنها نيمروز چهارشنبه به نجف گام نهادند و شب پنچشنبه نوزدهم جمادى الثانى زير باران عنايت علوى قرار گرفتند. محمد آورى سيماى روياى وصول رضى الدين را در رويا مشاهده كرد و بامداد خطاب به همسفرش چنين گفت (در رويا چنان ديدم كه لقمه اى در دست تو (سيد بن طاووس ) است و مى گويى از لقمه از دهان مولايم مهدى است . آنگاه قدرى از آن را به من دادى .))
خود سيد(ره) مي فرمايد :پگاه پنجشنبه چون هميشه به حريم نورانى مولايم على (ع ) وارد شدم در آن جايگاه رحمت پروردگار، توجه حضرت امير مومنان و انبوه مكاشفات و چنان مرا در برگفت كه نزديك بود بر زمنى فرو افتم . پاها و ديگر اندامم در ارتعاشى هولناك از كنترل بيرون شدند و من در آستانه مرگ و رهايى از خاك قرار گرفتم . در اين حالت فرامادى پروردگار به احسان خويش حقايق را بر من نماياند. در آن لحظه ها شدت بى خودى ام به اندازه اى بود كه چون محمد بن كنيه جمال از كنارم گذشته ، سلام كرد، توان نگريستن به او و ديگران نداشتم و او را نشناختم . پس از حالش پرسيدم ، او را به من شناساندند.

عبدعاصي:بنده بسيارحقيرتر از آن هستم كه بتوانم درباره اولياي الهي حرفي بزنم علي الخصوص حضرت سيد بن طاوس(ره) . اما مطلبي مهم : تشرفات خدمت ائمه هدي(ع) به طرق مختلف است كه گاهاً مكاشفات هستند وحتي اي مكاشفات ميتوانند نفساني هم باشند . يعني فرد سالك آنچه در ذهن مي پرورانده حالا به قوه قهريه تبديل به تمثلاتي شده است . اما در خصوص امثال حضرت سيد - سيد بحرالعلوم و بعضي عرفاي كامل (رضوان الله عليهم) تشرفات بصورت مشاهدات و جسم عنصري حضرت بوده است و اين ببسيار محدود و معدود است . جناب سيد از آن دسته علماي عامل بودند كه بغير از سيل مكاشفات و مشاهدات رحماني از جنبه علمي هم در حد اعلي بودند و علامه محسوب مي شدند . كتابهاي سيد بن طاوس(ره) مخصوصاً اقبال و مطالب اخلاقي كه به فرزندش نوشته براي امثال ما بسيار بسيار سودمند هستند . اذكار و اوراد مهج الدعوات بايد زير نظر استاد خبير باشد . مطلب درباره سيد (ره) و احوال ايشان زياد هست و بنده گلچين مي كنم . تشرفات به قدري زياد هست كه گويا ايشان ملازم دائمي حجت خدا (عج) بودند . ميرزا جواد ملكي (ره) با لقب " سيد المراقبين " از ايشان ياد مي كردند .

به روح همه زائرين امام صاحب الزمان(عج) علي الخصوص كامل مكمل سرسلسله عارفان واصل حضرت سيد بن طاوس (ره) الفاتحه مع الصلوات

منبع: http://mehrdadghan.blogfa.com/post-560.aspx