????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 13 از 13






  1. Top | #11

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    68
    تشکر کرده
    0

    Re: تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

    ...توجه داريد كه آيه مورد بحث روى هم يك جار و مجرور است و يك جمله تمام نيست. متعلق اين جار و مجرور محذوف است. مفسرين در اينكه متعلق محذوف آن چيست نظرهاى گوناگون داده‏اند، از جمله، «استعين‏» (يارى مى‏طلبيم) - «ابتداء» (ابتدا مى‏كنم) و «اسم‏» (نشانه و علامت مى‏نهيم)...
    من به دوستان پیشنهاد می کنم که در مورد اینکه متعلق "بسم الله الرحمن الرحیم" چیست؟ بحث کنیم. چون موضوع مهمیه و شاید بتونیم از این طریق چیزهای زیادی یاد بگیریم و حتی معنای بعضی از احادیث رو بهتر بفهمیم و تفقه حدیثی مون بهتر بشه إن شاء الله.

  2. Top | #12

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    68
    تشکر کرده
    0

    Re: تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

    به نظر من یکی از متعلق های آیه "بسم الله الرحمن الرحیم"، "أستعین" است.

    بعضي از بزرگان مفسرين گفته*اند ممكن نيست «أستعين» باشد؛ چون مخالف است با حصری كه در «إياك نستعين» است. نظر بعضی از اعاظم مفسرين به اين جهت است كه اسم، غير از مسمّی است. و چون بالضروره اسم غير از مسمّی است، در سوره ی حمد، آنچه که آمده به عنوان تقديم «إياك» بر «نستعين»، نتيجه*اش اين است كه استعانت منحصر است به خدا؛ چون مخاطب در «إياك» ذات قدوس حق است، هم در عبادت، هم در استعانت؛ قهراً با حصر در آيه، استعانتِ به اسم منافات پيدا می كند.

    در جواب به این دسته از مفسران خواهیم گفت: که کلامشان نقض می شود به آیه: «يا أيها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلاة». همچنان كه در آن آيه، استعانت به صبر جائز است و صبر، غير خدا است. استعانت به اسم هم جائز می *شود، با اينكه غير خدا است.

    برای اثبات ادعای خود، یعنی اینکه "أستعین" یکی از متعلق های "بسم الله الرحمن الرحیم" است. 2 روایت می آوریم.

    يك روايت، روايتی است كه شيخ صدوق اعلی الله مقامه در التوحيد در صفحه*ی 232 از محمد بن قاسم جرجانی (رض) نقل می *كند. آن قسمت از روایت که مورد حاجت است را نقل می کنیم:

    «...فقولوا عند افتتاح كل أمر صغير أو عظيم بسم الله الرحمن الرحيم»؛ چه امر صغير باشد چه امر عظيم…
    روايت از نظر فقه الحديث، دلالتش تام است، «كل» از ادات عموم است. تنويع كرده مدخول «كل» را به صغير و عظيم كه قهراً امری از امور استثناء نمی *شود.

    بعد تفسير اين است:
    «أي أستعين علي هذا الأمر بالله الذي لا يحق العبادة لغيره، المغيث إذا استغيث، المجيب إذا دعي...».
    ترجمه: ...پس در نزد ابتداى هر كار كوچك يا بزرگى بگوئيد بسم الله الرحمن الرحیم يعنى يارى می جويم بر اين كار به خدائى كه عبادت درست نباشد از براى غير او، آنكه فرياد رسنده است هر گاه از او فريادرسى خواسته شود، و جواب دهنده هر گاه خوانده شود... (1)

    دلالت روايت بر اينكه متعلق، استعانت است، شبهه*ای ديگر در آن نيست، چون امام علی المرويّ در مقام بيان معنا و تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» است.

    این بحث إن شاء الله ادامه دارد...
    پاورقی:
    1. ترجمه التوحید، اسرار التوحید، صفحه 259، آقای اردکانی

  3. Top | #13

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    68
    تشکر کرده
    0

    Re: تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

    بحث در «باء» بسم الله بود. نتيجه اين شد كه ابتداء در قرآن بايد به «اسم الله» باشد و در كل امور، صغير يا كبير، هم ابتداء و هم استعانت «بسم الله» باشد.
    دليل اين مدعا، روایات و قرآن است. چون همه*ی مطالب، بايد مستند باشد به برهان. برهانی كه مراد ما است، اعم از برهان فلسفی است.
    در فلسفه، برهان «لم» است و دليل «انّ». و برهانی كه ما اطلاق می *كنيم، به معنای اعم است، «قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين» و برهان قرآن اين چنين است. برهان اين مدعا باز بايد اقوی البراهين باشد و اقوی البراهين و اشرفها و اعلاها، برهانی است كه باز متخذ از خود قرآن و روایات باشد.

    برهان اين امر كه ابتدا در كل امور و استعانت بايد به اسم او باشد، دو آيه در قرآن است، از جهت مقتضی و يك آيه در قرآن است، از جهت مانع.
    اما بالنسبه به مرحله ی اقتضاء: دو آيه در قرآن است. خود اين دو آيه بدون تأمل، دو كتاب بحث دارد، ولی ما در اثر ضيق مجال فقط به اشاره می *گذريم.
    خصوصيات آيه را باز بايد كسانی كه اهل نظر هستند، از وقتی شروع می *كنم، در هر كلمه دقت كنند.

    يك آيه در سوره*ی حج است. يك آيه در سوره*ی عنكبوت است. آيه*ای كه در سوره ی حج است، شروع می *شود به اين خطاب: مخاطب كيست؟ «ناس»، من يطلق عليه عنوان الناس، از اعلی تا ادنی (از عالی ترین تا پست ترین).
    «يا أيها الناس ضرب مثل فاستمعوا له…».
    اصلا در نحوه*ی بيان مندكّ می شود همه چيز، «يا أيها الناس ضرب مثل»، بعد «فاستمعوا له»، استماع كنيد. اين بيان خدا است! موسی بايد مستمع باشد، عيسی بايد مستمع باشد، از حضرت خاتم (صلی الله علیه وآله وسلّم) كه نقطه*ی اعلای وجود است، تا انزل افراد ناس، همه در اين آيه، به استماع امر شدند. پس مطلب چقدر مهم است!

    «إن الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا…». (آیه 73 سوره حج)

    آيات شأن نزول دارد. شأن نزول، خاص است، ولی منزَل عام است.
    «إن الذين تدعون من دون الله…»، كلمه*ی تعبدون نيست ـ*اينها را خوب دقت كنيدـ «تدعون» است. يكی از مصاديقش می *شود عبادت كه در مورد شأن نزول است. «من دون الله»، از خدا بگذر، بدون استثناء، كل من يدعی، «لن يخلقوا ذبابا»، لن نفی ابد است. «و لو اجتمعوا له…»؛ تمام قدرت مَن دون الله، اگر متمركز بشود، از خلق يك مگس عاجز است. در اينجا چه مباحثی است! اگر كسی فكر كند كه وقتی مگس می* نشيند، اين دو تا دست، مرتب، روی چشم كشيده می* شود، در خود اين اگر تأمل بشود، برهان «لن يخلقوا ذبابا» روشن می *شود. اين خلقت، آن هم از آن چشمها، از آن دستها، از آن رمزی كه در چشم اين ذباب است و از آن سرّی كه در آن دستها است، گرفته، تا آن بال*ها، در بال راست چه خبر است، در بال چپ باز چه خبر است، تا برسد به بقيه ی اعضاء. «من دون الله» قدرت بر خلق اين موجود ندارد.

    بعد، «و إن يسلبهم الذباب شيئا…»، باز «من دون الله». ضعف چقدر است! عدم اقتضاء در چه حد است! اين موجود به اين ضعيفی، باز اگر از آنها سلب كند شيئی را، شيئی را! تا می نشيند، نیش آن فرو می رود، می گيرد، تمام قدرت عالم عاجز است از اينكه از آن پس بگيرد!

    اين است قرآن! عمر هدر شد! نفهميديم اين چه كلامی است! و در هر جمله*ای چه دريايی است! آن وقت مهم اين است: اين همه لاف، در دنيا، همان كسی كه تهديد كند همه*ی كره*ی زمين را به قدرت اتمی كه در اختيار دارد، در مقابل نيش يك مگس عاجز است! می گيرد خونش را، با تمام لشكر و عسكر و قدرت، قدرتِ پس گرفتن از يك مگس را ندارد! و اين حكم همه است، بلا استثناء. اين است كه اگر كسی بيدار شد، آن وقت می فهمد هر چيز، هر كس، نه كس است، نه چيز است؛ «ألا كل شي‏ء ما خلا الله باطل»!
    آن وقت می *فهمد چرا آن گوهر، از آن دهان درآمد كه در هر امری، صغير يا كبير، استعانت كنيد «بسم الله الرحمن الرحيم». اين جور قرآن خودش مدعا را طرح می كند، خودش هم دليل می آورد، ولی مطلب به اينجا كه تمام نمی *شود، بعد «ضعف الطالب و المطلوب». در اين غوغایی است! «ضعف الطالب و المطلوب»! مگس می شود طالب، «من دون الله» می *شود مطلوب.

    اين است خداشناسی! اين است اسم خدا! اين است كه عمر گذشت و نفهميديم و نرسيديم! اين است كه آن وقت كسی كه بفهمد، می *فهمد امير المؤمنين كيست! آن كسی كه می گويد: فقط در عزت من همين بس كه من بنده*ی تو باشم! آن وقت می *فهمد كه علی كيست و اين گفته از چه مطالبی حكايت می *كند!

    بعد باز می *فرمايد: «ما قدروا الله حق قدره». همه برهان، همه محكم*ترين دليل كه مغز هر حكيمی كه به مخّ حكمت برسد، در هر كلمه وا می ماند، چه ارتباطی است! چه نظمی است در اين كلمات! افسوس كه مجال شرح نيست!
    بعد علت می آورد. معلول اول؛ علت آخر؛ «إن الله …»، «إن الله لقوی عزيز». وقتی قوت را از همه گرفت، عزت را از همه گرفت، ديگر باقی نگذاشت چيزی، دليلی هم آورد كه هر عقلی سر می *سپارد.
    بعد يك جمله فرمود: «و ما قدروا الله حق قدره» كه هر كسی را بی *چاره می* كند. بعد هم علت را ذكر كرد. پس كيست؟ يكی است كه او قوی است و او عزيز است. غير از او هر چه هست ضعف است و ذلت است. در مَن دون الله به جز ضعف و ذلت نيست. فقط منحصر است قوت در مقابل «ضعف الطالب و المطلوب» و عزت به او.

    بعد باز در دو جای قرآن اين قوت و عزت را بيان می *كند. يك جا می* فرمايد: « اَنَّ القوة لله جميعا». يك جا هم می فرمايد: «فإن العزة لله جميعا». در هر دو تا لفظ «جميع» است. باز چه سرّی است كه در يك جا بدون «فاء» است، « اَنَّ القوة لله جميعا»، در يك جا مصدَّر به «فا» است، «فإن العزة لله جميعا»؟

    اين يك مَثَل ـ*خوب دقت كرديد؟ـ در سوره حج.
    باز برويد در سوره عنكبوت، «مثل الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا…». آن يك مثل بود، اين يك مثل است. باز ربط هر دو مثل به هم چيست؟ اگر خدا خواست روشن می *شود. مَثل كسانی كه اتخاذ كرده*اند من دون الله وليّی. در آنجا «من دون الله» بود، در اينجا هم «من دون الله» است. آنجا دعا بود، اينجا ولايت است. همه*ی اينها اسراری دارد. «كمثل العنكبوت اتخذت بيتا…». آن متّخِذ تمثيل شده به عنكبوت. باز آن متّخَذ، اولياء، برای اين متخِذين تمثيل شده به بيت عنكبوت.
    اين است اعجاز قرآن! كی بود كه از جزيرة العرب پيدا شد! و چه روحی بود كه اين آيات بر او نازل شد! و چه خورشيدی بود كه از آن ظلمات طلوع كرد و به نور اين كتاب آفاق عقول را اين جور منوّر كرد!
    غوغايی كه در اين آيه است، اين است كه خود آن متخِذ به عنكبوت تمثيل شده، آن اوليائی كه من دون الله يتخذون، به بيت عنكبوت تمثيل شده. بعد هم باز اينجا علت آورده. آنجا علت، اينجا هم علت. «و إن أوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون». «لو» در قبال «إن»، در قبال «إذا» خصوصيتی دارد. معلوم می *شود مطلب اين قدر عميق است كه در خود تار عنكبوت علم بشر وا مانده.

    حالا ربط دو آيه به هم چيست، تا بعد معلوم بشود نقش «بسم الله» چيست؟ ربط دو آيه به هم، اين است كه آن ذبابی (مگس) كه ديدی به اين ذلت است، باز ذليل*تر از آن ذباب، آن قدرتی است كه خونش را آن مگس می گيرد و او قدرت پس گرفتن ندارد، باز همان ذباب اسير تار عنكبوت است.
    اين است اعجاز قرآن! همان مگس را ـ*خوب دقت كنيدـ خون آن سرآمد قدرت دنيا را می مكد، ذلت او را ثابت می كند. بعد ذلت خودش كی ظاهر می *شود؟ ذلت خودش آن وقتی ظاهر می *شود كه گرفتار تار عنكبوتی می *شود. آن وقت «لو كانوا يعلمون».

    كيست كه فهميد؟ كيست كه دانست؟ آن كسی فهميد كه اول افتخارش اين بود، دو افتخار داشت: افتخار اولی، افتخار دومی. افتخار اولش اين بود: «أنا عبد الله»؛ افتخار دومش اين بود: «و أخو رسول الله». او فقط فهميد و او هم آن چنان كه قدر ذات قدوس حق بود، منتها نه قدر او در مرتبه*ی الوهيت او، قدر او در مرتبه*ی عبوديت اين، آن قدر را به آن رسيد و انجام داد و گفت: «فزت ورب الكعبة» رفت و ورق را بست و تمام شد. اين بود سير مطلب.

    حالا، وقتی ضعف مقتضی اين است، اصلا چيزی نمانده، نه قوتی است، نه عزتی، نه قدرتی، نه علمی، نه حكمتی؛ لا شیء محض!

    منصور دوانيقی (لعنة الله علیه) يك سؤال كرد از امام ششم (علیه السلام). اين قضايا خيلی مهم است. امام بود، منصور هم بود. منصور دوانيقی… خوب، ما اينجا ديگر تاريخ كه نمی *گوييم، خودتان ببينيد، منصور كه بود و آن زمان هم، دائره*ی قدرت چه بود و جباريت او هم چه جور بود. هم چنان كه مجلس بر قرار شد، يك مگس آمد نشست روی دستش. از دست، عقبش زد، نشست روی صورتش. بعد سؤال كرد از امام ششم؛ گفت: خدا اين مگس را برای چه خلق كرده؟ وقتی بی *چاره شد، گفت: چرا خلقش كرده؟ يك جواب داد، آن جواب اين است: اين را خلق كرد تا جباران عالم را به همين ذليل كند.
    اين حد قدرت، اين حد عزت، پس ثَبَت كه نه قدرتی است، نه عزتی، نه حيثيتی، نه شيئيتی، همه برهانی شد. حالا، مدد از كجا بايد بيايد؟ مدد از آنجايي كه «اَنَّ القوة لله جميعا». از كجا بايد ذلت رفع بشد؟ از آنجا كه «فإن العزة لله جميعا».

    پس به حكم برهان، در هر كاری ابتداء، استعانت، از صغير، از كبير، «بسم الله الرحمن الرحيم».

    بحث ما تمام نشده. تا اینجا، اجمالا در حد مقتضی بحث شد. "مانع بحث" بماند برای بعد إن شاء الله ...


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •