????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5






موضوع: 2 شبهه

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    خرداد 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    63
    تشکر کرده
    0
    تشکر 1 در 1 پست

    2 شبهه

    - سعد بن عبد اللَّه گويد: گرفتار يك ناصبى مذهب شدم كه در منازعه عقيدتى بسيار سخت گير بود، بارى پس از اتمام مناظره به من گفت: واى بر تو و بر يارانت! شما گروه رافضيان زبان به طعن مهاجرين و انصار مى‏گشائيد و منكر محبّت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر ايشان هستيد، پس صدّيق كسى است كه بسبب سبقتش در اسلام فوق تمام صحابه است، مگر نمى‏دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تنها بدين خاطر با او به غار رفت كه آنچه بر خود هراس داشت بر او نيز همان داشت، و نيز براى آنكه مى‏دانست او خليفه امّتش خواهد شد، و با اين كار خواست همان طور كه جان خود را حفظ مى‏كند او را نيز محافظت فرمايد، تا مبادا اوضاع و احوال دين پس از او مختل شود و اسلام منتظم باشد، و اينكه علىّ عليه السّلام را در فراش خود گماشت براى اين بود كه نيك مى‏دانست اگر او كشته شود اوضاع دين مختل نمى‏شود، چرا كه در ميان صحابه جايگزين او موجود است، و به هر جهت توجّهى به قتل او نكرد.
    احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 564
    سعد گويد: من جوابهايى به اين كلام او دادم ولى مجابش نكرد.
    سپس گفت: اى گروه رافضيان شما معتقديد كه اوّلى و دوم از أهل نفاق بوده‏اند، و در اثبات آن استدلال به شب عقبه مى‏كنيد.
    سپس به من گفت: بگو ببينم آيا اسلام آن دو از سر طوع و رغبت بود يا كراهت و اجبار؟ من نيز از پاسخ بدان احتراز نموده و در دل گفتم: اگر بگويم از سر طوع و رغبت بوده مى‏گويد: در اين صورت ممكن نيست كه ايمان آن دو از سر نفاق بوده باشد، و اگر بگويم از سر اكراه و اجبار بوده، كه در آن زمان هنوز اسلام نيرو و قوّتى نگرفته بود كه اسلام آن دو از سر زور و اجبار بوده باشد، پس بدون هيچ پاسخى از نزد اين فرد مخاصم مراجعت نمودم در حالى كه از غصّه نزديك بود جگرم پاره پاره شود.
    گفتم: چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست؟,,سر به زیر افکند و گفت:خود کرده را تدبیر نیست
    اشکی به زیر مقدمش انداختم,رحمی کند ,,گفتا:که اشک بی ورع ,در رتبه ی تاثیر نیست
    گفتم:که دیگرگویی یا,افتاده ام از چشم تو ,, باغم نگاهم کرد و گفت:مهدی ز نوکر سیر نیست

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    70
    تشکر کرده
    0
    تشکر 1 در 1 پست

    Re: 2 شبهه

    اگه پیامبر می خواست جان اونه حفظ کنه تا اون خلیفه بشه اگه این استدلال هست پس باید کسانی که زودتر رفتن مدینه خلیفه باشند چون پیغمبر می خواست جون اون ها هم حفظ بشه

    بر فرض که گیم طوعا ایمان اوردن که مهم نیست بعدا مرتد شدند

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.04
    نوشته ها
    168
    تشکر کرده
    0

    Re: 2 شبهه

    نقل قول نوشته اصلی توسط طاها
    - سعد بن عبد اللَّه گويد: گرفتار يك ناصبى مذهب شدم كه در منازعه عقيدتى بسيار سخت گير بود، بارى پس از اتمام مناظره به من گفت: واى بر تو و بر يارانت! شما گروه رافضيان زبان به طعن مهاجرين و انصار مى‏گشائيد و منكر محبّت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر ايشان هستيد، پس صدّيق كسى است كه بسبب سبقتش در اسلام فوق تمام صحابه است، مگر نمى‏دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تنها بدين خاطر با او به غار رفت كه آنچه بر خود هراس داشت بر او نيز همان داشت، و نيز براى آنكه مى‏دانست او خليفه امّتش خواهد شد، و با اين كار خواست همان طور كه جان خود را حفظ مى‏كند او را نيز محافظت فرمايد، تا مبادا اوضاع و احوال دين پس از او مختل شود و اسلام منتظم باشد، و اينكه علىّ عليه السّلام را در فراش خود گماشت براى اين بود كه نيك مى‏دانست اگر او كشته شود اوضاع دين مختل نمى‏شود، چرا كه در ميان صحابه جايگزين او موجود است، و به هر جهت توجّهى به قتل او نكرد.(


    سلام
    اما اینجوری که این ناصبی علیه ما یستحق حرف میزنه
    بهتر بود اصلا از اول شیطان را معدوم میشد که دگر بنده ها را گمراه نکند
    اما اراده الله بر مجبور کردن بندگان به اطاعت تعلق نگرفته)
    احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 564
    سعد گويد: من جوابهايى به اين كلام او دادم ولى مجابش نكرد.
    سپس گفت: اى گروه رافضيان شما معتقديد كه اوّلى و دوم از أهل نفاق بوده‏اند، و در اثبات آن استدلال به شب عقبه مى‏كنيد.
    سپس به من گفت: بگو ببينم آيا اسلام آن دو از سر طوع و رغبت بود يا كراهت و اجبار؟ من نيز از پاسخ بدان احتراز نموده و در دل گفتم: اگر بگويم از سر طوع و رغبت بوده مى‏گويد: در اين صورت ممكن نيست كه ايمان آن دو از سر نفاق بوده باشد، و اگر بگويم از سر اكراه و اجبار بوده، كه در آن زمان هنوز اسلام نيرو و قوّتى نگرفته بود كه اسلام آن دو از سر زور و اجبار بوده باشد، پس بدون هيچ پاسخى از نزد اين فرد مخاصم مراجعت نمودم در حالى كه از غصّه نزديك بود جگرم پاره پاره شود.


    اسلام
    آندو کاملا ظاهری بوده و به طمع ریاست و جاه و مقام اظهار دین کردند
    چه آنکه احبار یهود و بزرگانشان
    علم به بعثت رسول الله صلی الله علیه واله داشتد
    هم چنین قدرت یافتن دین خدا


    تازه بر فرض قبول تمام موارد این ملعون ناصب از آنجا که این دو الی ما شا الله خرابکاری داشتن نمیتونن منتخب رسول الله ص
    باشن
    و الا اصل توحید معاد نبوت عدل و امامت از بیخ تعطیل میشه
    بغض مادر
    کفایت کفر و عدم اسلام آندو میکند
    ]قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

    شیعتنا جزء منا یسووهم ما یسوءنا و یسرهم ما یسرنا
    فمن اراد احدا منا فلیقصدهم فانهم الذی منه یوصل الینا.
    شیعیان ما جزئی از ما هستند ناراحتشان میکند آنچه ناراحتمان میکند و خوشحالشان میکند آنچه خوشحالمان میکند.

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    اسفند 1389
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    70
    تشکر کرده
    0
    تشکر 1 در 1 پست

    Re: 2 شبهه

    نقل قول نوشته اصلی توسط SABA
    و الا اصل توحید معاد نبوت عدل و امامت از بیخ تعطیل میشه
    بغض مادر
    کفایت کفر و عدم اسلام آندو میکند
    اینایی که نوشتی یعنی چی ؟؟؟
    خودت هم می فهمی ؟؟؟
    ربطش به جواب شبهه چیه؟؟؟

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    خرداد 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    63
    تشکر کرده
    0
    تشکر 1 در 1 پست

    Re: 2 شبهه

    احتجاج-ترجمه جعفرى ج‏2 577 «احتجاج حضرت حجت امام قائم، مهدى منتظر، صاحب الزمان»«- صلوات الله عليه و على آبائه الطاهرين » ..... ص : 563
    سپس مولايمان فرمود: اى سعد! هر كه- در مقام خصم تو- ادّعا كرد كه «رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با برگزيده اين امّت به غار رفت زيرا كه او همان گونه كه بر جان خود در هراس بود بر جان او نيز بيم داشت زيرا مى‏دانست كه او جانشين و خليفه او خواهد بود و قرار هم نبود با كسى غير از او پنهان و مخفى شود، و اينكه براى اين علىّ عليه السّلام را در فراش خود خواباند زيرا مى‏دانست خللى كه از قتل أبو بكر پيش مى‏آيد از كشته شدن او واقع نخواهد شد،
    زيرا فردى كه جانشين علىّ باشد در ميان صحابه موجود است»، چرا تو با اين كلام او را نقض نكردى كه: «مگر شما معتقد نيستيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «خلافت پس از من سى سال است» و اين سى سال؛ مدّت عمر خلفاى راشدين (أبو بكر، عمر، عثمان و علىّ) است، زيرا اينان بنا بر اعتقادتان خلفاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى‏باشند؟ زيرا گريزى جز گفتن آرى نداشت. و اگر مطلب اين باشد كه أبو بكر خليفه پس از او باشد بنا بر اين سه خليفه بعدى نيز خليفه امّت او هستند، پس براى چه تنها يك خليفه (أبو بكر) را به غار برد و آن سه را نبرد؟ پس بواسطه ترك آن سه و تخصيص أبو بكر به همراهى خود آنها را خوار ساخته، زيرا حقّ اين بود كه همان رفتارى كه با أبو بكر فرموده با ديگران نيز داشته باشد، با اين كردار حقوقشان را ناچيز شمرده و دلسوزى را بر ايشان ترك گفته پس از آنكه بر آن حضرت واجب بود بنا بر ترتيب خلافتشان بر آنان همان كند كه در باره أبو بكر انجام داد «1».
    و امّا پاسخ به مطلبى كه خصم تو گفت كه آيا اسلام آن دو با ميل و رغبت بوده يا زور و اجبار، چرا نگفتى اسلام آن دو از روى طمع بوده، زيرا آن دو با يهوديان مجالست داشتند و از پيشگوئيهاى تورات و كتابهاى گذشتگان از خروج محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و استيلاى او بر عرب و پايان كار او خبردار مى‏شدند، و ايشان پيشگويى كرده بودند كه محمّد بر عرب مسلّط مى‏شود همان گونه كه بخت‏نصّر بر بنى اسرائيل مسلّط شد جز آنكه محمّد ادّعاى نبوّت مى‏كند ولى او عارى از نبوّت بود. بنا بر اين وقتى امر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ظاهر و آشكار شد نزد وى شتافته و او را در شهادت لا إله إلّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه؛ يارى كردند به طمع آنكه چون امور او استقرار يافت و خيالش راحت شد و ولايتش استقامت گرفت هر كدام به حكومت شهرى برسند، ولى چون تيرشان به سنگ خورد با همگنان خود در شب عقبه ايستادند و به بالاى آن گردنه رفتند تا مركب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را پس از صعود به آنجا ساقط كنند تا آن حضرت هلاك گردد، ولى خداوند متعال آن حضرت را از كيد ايشان محفوظ داشت و آنان نتوانستند كارى از پيش ببرند، و حال آن دو همچون رفتار طلحه و زبير بود آن هنگام كه نزد علىّ عليه السّلام رسيدند و به طمع آنكه هر كدام به ولايت شهرى برسند
    با آن حضرت بيعت كردند، ولى چون تيرشان به سنگ خورد و از رسيدن به ولايت نوميد شدند بيعت او را شكسته و بر آن حضرت شورش كردند، تا عاقبت كارشان به همان جا ختم شد كه سرانجام هر عهدشكنى است. سپس مولايمان امام عسكرىّ عليه السّلام براى نماز خود برخاست و همراهش حضرت قائم عليه السّلام نيز بلند شد(جانها به فدایش)
    گفتم: چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست؟,,سر به زیر افکند و گفت:خود کرده را تدبیر نیست
    اشکی به زیر مقدمش انداختم,رحمی کند ,,گفتا:که اشک بی ورع ,در رتبه ی تاثیر نیست
    گفتم:که دیگرگویی یا,افتاده ام از چشم تو ,, باغم نگاهم کرد و گفت:مهدی ز نوکر سیر نیست


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •