سوال: چرا هنگامی که پیامبر در واپسین لحظات عمرخود قلم ودوات خواست تا چیزی بنویسد که بعد از آن امت هرگز گمراه نشود(ایتونی بدوات وبیاض لاکتب لکم کتابا لن تضلّو بعده ابدا)، عمر فریاد زد که این مرد را رها کنید همانا هذیان می گوید! و کتاب خدا برای ما کافی است (دعو الرّجل ان الرّجل لیهجر!حسبنا کتاب الله. (صحیح بخاری؛باب کتابه العلم من کتاب العلم؛جلد 1؛ص22 - مسند احمد؛ تحقیق احمد محمد شاکر؛ حدیث 2992 - طبقات ابن سعد؛ج2 ؛ص244 ؛چاپ بیروت)) .

اما هنگام وصیت ابوبکر به خلافت عمر در حالی که ابوبکر ابوبکر هنگام نوشتن وصیّت در اثر شدت بیمارى بیهوش گردید و پس از آنکه به‏هوش آمد دنباله وصیت را نوشت ، کسى به وى نگفت درد بر او غلبه کرده و یا هذیان مى‏گوید، و سخنش نافذ وصحیح است و هذیان نمی گوید؟( لما حضرت أبا بکر الصدیق الوفاة دعا عثمان بن عفان فأملى علیه عهده ، ثم أغمی على أبی بکر قبل أن یملی أحدا فکتب عثمان عمر بن الخطاب ، فأفاق أبو بکر فقال لعثمان کتبت أحدا ؟ فقال : ظننتک لما بک وخشیت الفرقة فکتبت عمر بن الخطاب فقال : یرحمک الله ، أما لو کتبت نفسک لکنت لها أهلا. کنز العمال ج 5 ص 678، تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر ج 39 ص 186 و ج 44 ص 248 راجع: تاریخ الطبرى 2 / 353 ط دار الکتب العلمیّة - بیروت، سیرة عمر لابن الجوزى: 37 وتاریخ ابن خلدون: 2 / 85.).