راه خداشناسى
مسأله اقرار به وجود خداوند متعال براى خداپرستان اساسى‏ترين مسائل و مباحث در شمار است لذا نهايت كوشش و سعى خود را در تثبيت اساس اين مهم مصروف داشته‏اند. در اين مورد بين ايشان ادعاها و روش‏هاى گوناگون ظهور يافته به گونه‏اى كه برخى وجود خداوند را ظاهر و آشكار، و بى‏نياز از اقامه دليل و برهان و استدلال دانسته، و گروهى ديگر اثبات وجود بارى تعالى را از راه برهان محال انگاشته‏اند.
ديگرانى ادله و براهينى براى اثبات وجود خداوند جلت عظمته تدوين كرده‏اند كه برخى از ايشان هيچ ملاكى براى تمايز وجود خداوندى كه در پى اثبات وجود اويند از ماسواى او ارائه نداده‏اند، و برخى ديگر در اين مورد ملاكاتى را مناط حكم و تصديق خويش قرار داده‏اند ولى ملاكات بيان شده از طرف ايشان از ارائه واقعيت تهى بوده، و آن‏چنان كه بايد در راه اثبات ذاتى كه شايسته الوهيت و خالقيت باشد به فرجام نمى‏آيد.
بر اين اساس جوياى حقيقت معرفت و شناخت توحيد الهى فراروى خويش جز اين نمى‏بيند كه در اولين قدم ملاك خالقيت خالق، و مخلوقيت ماسواى او را به خوبى بشناسد تا بر اساس آن هرگز موجودى را كه آيت مخلوقيت بر جبين دارد معبود خود ندانسته، و ذات متعالى آفريدگار حقيقى خويش را با آفريده‏هاى او يا آفريده‏هاى اوهام و خيالات خود اشتباه نگرفته، و تنها به اينكه نام خدا يا آفريدگار يا واجب الوجود بر يافته خود نهاده است دل خوش ندارد.
اينجاست كه ما شالوده بحث خداشناسى را بر اين مى‏نهيم كه ملاك مخلوقيت موجوداتى كه آن‏ها را مى‏يابيم چه چيزى بوده و به كدامين دليل حكم به نيازمندى آن‏ها به خالق و آفريننده كرده، و وجود آنها را ازلى و مستغنى از وجود علت و آفريننده نمى‏دانيم؟! بديهى است اگر در اين باره به ملاكى واقعى و حقيقى دست يافتيم كه روشن‏كننده جهت مخلوقيت و نيازمندى اشيا باشد، ديگر نبايد آن ملاك در ذات خالقى كه او را مخلوق و نيازمند نمى‏دانيم وجود داشته باشد، چه اينكه در غير اين صورت با الفاظ و اسامى بى‏محتوا خود را دلگرم كرده‏ايم و اعتقاد ما به خداوند اساسى نخواهد داشت.