بر دل یاقوت با خط طلا بنوشته اند
شیعیان حاجی شدند چون دور حیدر گشته اند
هر که با حیدر نباشد مطمئنا کافر است
اهل سنت دور کعبه از ازل ول گشته اند
نمایش نسخه قابل چاپ
بر دل یاقوت با خط طلا بنوشته اند
شیعیان حاجی شدند چون دور حیدر گشته اند
هر که با حیدر نباشد مطمئنا کافر است
اهل سنت دور کعبه از ازل ول گشته اند
شد لعن خلیفه کار هر شب و روزم
با بغض خلیفه کی به آتش سوزم
گر حضرت زهرا بپذیرد ز کرم
خادم به حریم حضرت فیروزم
عبادت بي ولايت حقه بازيست
اساس مسجدش بت خانه سازيست
چرا سني نمي خواهد بداند
وضوي بي ولايت آب بازيست
گـر وصـل خـواهـد دلبرم مـن بیخ هجـران بشـکنم ……………………………… هجران چـو میـفرمایـدم حاشـا که فـرمان بشکنم
مـن خدمـت جانـــان کنــم آنـرا کـه گـویـد آن کنــم ……………………………… چیـزی دگــر خـواهد چـو دل در کام دل آن بشـکنم
بر نفـس دون غـالـب شدم چون من به تـائید خـدا ……………………………… هم شوق او کاسد کنم هم ساق شیطان بشکنم
ز آب حـیـات حـــق، چــون یـافــتـم مـن زنــــــدگـی ……………………………… ایـن مـرگ مــردم خـوار را چـنگال و دنـدان بشـکنم
تــن مینــمـایـد جــاودان سـر در نـیــارم هــم بـجـان ……………………………… جان و سـر و تن هر سـه را در راه جانــان بشـکنـم
در لفظــها معنـی کنـم گـم گشتــــه هـا پیــدا کنـم ……………………………… تـا صـورت صـورت پرســت از راه پـنــهان بشـــکنــم
زهــاد را عـارف کنـــم عبــــاد را واقـــف کنــــــم ……………………………… تا بــت ازیــن بیــرون کشـم تا توبـهٔ آن بشـکنم
رنــدان جانســت این جهان بروی هـــوا قفل دهــان ……………………………… بازوی خــیبــر گیــر کـو تا قـفــل و زنــدان بشـــکنـم
با تیــغ مـــهر مرتـضـی گــردن زنم بــــــوبــــــکر را ……………………………… هـم سر بــبرم از عـمر هــم پای عثـمان بشــکنم
از آب مــن گردان بـود مـن نان گـردون کــی خــــورم ……………………………… چـون جـوی من دریا شـود گردون گـردون بشــــکنم
مـــهر ار نــگردد گـــرد من داغ کـــسوفـش بر نــــهم …………………………… کــرمه نســازد گوشـه*اش چون گوشـهٔ نان بشـکنم
بـــهرام اگــر تیــرم زنــــد با زهــــره*اش زهـــره درم ……………………………… هـــم تاج برجیس افـــکنم هم تخت کـیوان بشکنم
خاک ار شود بر من گــران چون گرد بر بادش دهم ……………………………… بیــــخ عنـــاصر بر کنــم ارکــــان ارکــــان بشـکنــم
ای فیـض تا کی شور و شر بر خویشتن زن این بتر ……………………………… تا چـــند گوئــی بیـهده این بشــکنم آن بشـــــکنم
شعر از فیض کاشانی
اول به عمر شاه نجاست لعنت
دوم به ابوبکر به صراحت لعنت
از لعنت حق نباشد عثمان محروم
بر هر که بود ضد ولایت لعنت لعنت ...
اینو فکر کنم گذاشته بودم ها لطفا پستها ی قبلی هم بخونید
ولی این یکی جدیده
صاحب بن عباد یکی از شاعران اهلبیت در یک غزلی بیتی را سروده است که من اون رو براتون میارم
ولو ان بعضی مال عن آل احمد
لشاهدت بعضی قد تبرء من بعضی
ترجمه:چو عضوی از اندام های من از آل احمد روی گرداند می نگرم که اعضای دیگر بدنم از آن بیزاری می جویند
یه کم نا مفهومه ترجمش
داغه داغه
ای انچو رخت همچو نخ گونی بود............................................ ..........ماتحت تو از دادوستد خونی بود
ای اهل ولا به اهل سنت گویید........................................ ................ای بیخردان رهبرتان کونی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بی چتر نجات هوا پریدن ممنوع
می لب نزده جامه دریدن ممنوع
با خط طلا بر در جنت حک شد
بی لعن عمر ورود اکیدا ممنوع
=======================================
درها همه گر به روي من بسته شود
گر چهره ز اشک ديده ام شسته شود
از بهر نجات از همه درد و الم
لعنم به عمر زياد و پيوسته شود