سلام
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
هر چی شعر برا امام حسین دارید اینجا رو کنید..
یااااااااااااااااا حسین
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
هر چی شعر برا امام حسین دارید اینجا رو کنید..
یااااااااااااااااا حسین
حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم رابه خون نشانده دل دودمان عالم راغم تو موهبت کبریاست در دل مننمیدهم به سرور بهشت این غم راغبار ماتم تو آبرو به من بخشیدبه عالمی ندهم این غبار ماتم رابه نیم قطره ی اشک محبتت ندهماگر دهند به دستم تمام عالم رابه یمن گریه برای تو روز محشر همخموش میکنم از اشک خود جهنم رااگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرمهزار بار بمیرم نبینم آن دم را
با غمت مي خرم آقا خوشيِ عالم را
و به عالم ندهم تا به ابد اين غم را
چشم بر راهِ تو و شامِ نُهُم هم آمد
قسمتم كرد خدا سينه زدن با هم را
ريشه ي بِيرقِتان عزتمان بخشيده
از سرم باز مكن سايه ي اين پرچم را
دَمِ من هست حسن بازدَمم هست حسين
تا نفس هست نگيريد ز من اين دَم را
نمكِ روضه مان را خودِ زينب بخشيد
شورِ ما زنده كند خِيلِ بني آدم را
علمِ رايت العباس بلندم كرده
مادرت داده به من اين سندِ محكم را
مادرم جانِ* مرا نذرِ عمو جانت كرد
حرمم بَر كه علاجي بكني دردم را
بشر را مرد یا زن آفریدند
به یمن چهارده تن آفریدند
مرا از روز اول هم حسین جان
برای گریه کردن آفریدند
عالم همه مست از گل رخسار حسین است
ذرات جهان در عجب از کار حسین است
دانی که چرا خانه حق گشته سیه*پوش
یعنی که خدای تو عزادار حسین است
شهر من ، کربلای ذاتم بود
گریه هایم همان فرا تم بود
جبرئیل تو بودم و فطروس
نیمه ی دیگری از صفاتم بود
عشقت غبار از دل غمبار میکشد
عکس ِ تورا به آینه یِ تار میکشد
ناله اگر بلند شود از سَر ِ جگر
حتماً طبیب را سویِ بیمار میکشد
جان و دل را به فدای تو کنم خوب تر است
خرج شبهای عزای تو کنم خوب تر است
شب طولانی یلداست حسین جان ، هر چه...
بیشتر گریه برای تو کنم خوب تر است
یا ابا عبدالله (ع)
هر شب میانِ هیئت تو فکر می کنم
آقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم
ما را شکسته طعنه ی طوفانِ روزگار
دارم به استقامتِ تو فکر می کنم
بویِ فراق میدهد این گریه هایِ من
ماتم گرفته شالِ سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش درگذر از این خطای من
بيچاره مادرش چه اميدي به آب بستبايد به آب بست جهان خراب رااز پير ما پير نگشته خضاب كردبايد حبيب ياد بگيرد خضاب را
پرده از روي ضريحت تا رفتسهم ما گشته پريشاني هاعرشيان در حرمت مبهوتنداز هنرمنديِ ايراني ها
پیراهن سیاه تو دارم به تن، حسین
روحی دمیده در تنم این پیرهن، حسین
با اشک و روضه شیر به من داده مادرم
تربت گذاشته پدرم در دهن، حسین
قلبی شکسته، دیده تر، سینه ای کبود
دارم نشان عشق تو را در بدن، حسین
از ماتم تو عاقبتم جان سپردن است
پس حک کنید بر لحدم عشق من، حسین
وقتی کنار جسم کفن پوشم آمدید
گریه کنید و ندبه که ای بی کفن، حسین
خورده گره به نام شما انتظار ما
عجل علی ظهورک یابن الحسن، حسین
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضت*ات مایه الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانه*ات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتب*ات راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
«لا اری الموت» تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیده ی دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
بر جبین «شفق» این لوحه گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز
دلا بزم حسین بن علی دعوت نمی خواهد
اگر خواهی بیا این آمدن منت نمی خواهد
به هنگام عزاداری ریا را دور کن از خود ،
که اینجا معرفت می خواهد و شهرت نمی خواهد
اگر خواهی که هیئت را کنی بازیچه دستت
حسین از مردمان بی خرد بیعت نمی خواهد
سینه ای مسرور می خواهم حسین
از مصیبت دور می خواهم حسین
با ضریح نو چه زیبا گشته ایبار دیگر سور می خواهم حسین
باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است ؟
باز این حدیث حادثه جانگذار چیست؟
باز این چه قصه ایست که با غصه توام است؟
این آه جانگزاست که در ملک دل به پاست
یا لشکر عزاست که در کشور غم است
آفاق پر ز شعله برق و خروش رعد
یا ناله پیاپى و آه دمادم است؟
چون چشمه چشم مادر گیتى ز طفل اشک
روى جهان چو موى پدر کشته درهم است
زین قصه سر به چاک گریبان کروبیان
در زیر بار غصه قد قدسیان خم است
گلزار دهر گشته خزان از سموم قهر
گویا ربیع ماتم و ماه محرم است
ماه تجلى مه خوبان بود به عشق
روز بروز جذبه جانباز عالم است
مشکوة نور و کوکب درى نشأتین
مصباح سالکان طریق وفا حسین
روضه میخواندم زگودال بلا ... یادش بخیراز هجوم تیرو تیغ ونیزه ها ... یادش بخیرروضه میخواندم که شمر بی حیا ... یادش بخیرگیسویت را میکشید و از قفا ... یادش بخیرروضه میخواندم به روی نی سرت را برده اندپیرهن ، عمامه و انگشترت را برده اند
اقایون بعضی از این اشعار رو میشه روضه یا حتی سینه زنی خواند
مداحان توجه داشته باشند..!
هیئت" بهشت خانه" سر سبز ایل ماستکه در کنار زمزمه رود نیل ماستاینجا دل شکسته حرم دارد و حسیناینجا کبوتر ِدل ما جبرییل ماست
این خیلی قشنگه بخوونید:
این روزها غم تو مرا می*کشد حسین
شب های ماتم تو مرا می*کشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا می*کشد حسین
از لحظه*ی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا می*کشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا می*کشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غم*های اعظم تو مرا می*کشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا می*کشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا می*کشد حسین
سالار سر بریده*ی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
بویِ فراق میدهد این گریه هایِ من
ماتم گرفته شالِ سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده امآقا ببخش درگذر از این خطای من
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
سر به زیر قدم توست بها میگیرد
پس چه بهتر سر ما نیز به پایی برسد
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم
به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
وقت تو وقت شریفی است ولی بین مسیر
منتظر می شوی اینقدر گدایی برسد
بعد از این وقت کرم پشت در خانه مرو
بگذار این دل ما هم به نوایی برسد
ما هنوزم که هنوز است سر کار تواییم
تا ببینیم که از تو چه عطایی برسد
طلب ماست نداریم همین ما را بس
اگر از مادر تو چند دعایی برسد
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد
این چه لطفی است به هر بی سر و پایی برسد
گریه کن های تو همسایه ی زهرا هستند
بگذارید فقط روز جزایی برسد
یا حسین است و یا ذکر شریف زینب
اگر از ما به صف حشر صدایی برسد
به پریشانی گیسوت قسم نزدیک است
که به ما هم خبر کرببلایی برسد
وقتش رسیده است،كه سلمان مان كنی
مجذوب چند آیه ی قرآن مان كنی
ما بت پرست كعبه ی عشقیم،یاحسین
قرآن ز نی بخوان كه مسلمان مان كنی
ما ذهن مان به درك مقامت نمی رسد
ای كاش مور ملك سلیمان مان كنی
قدری ز روی نیزه برای خدا بخند
تا آشنا به واژه ی عرفان مان كنی
با صوت جانگداز لب سنگ خورده ات
مانند زلف خویش،پریشان مان كنی
دنبال نیزه ی تو به هر سو دویده ایم
چیزی نمانده بی سروسامان مان كنی
مجنون تان شدیم وبه جای كویر ودشت
می خواستی كه مرد نیستان مان كنی
ما تشنه ایم،حضرت آقا نمی شود؟
مهمان چند قطره ی باران مان كنی
ما را گدای خانه ی خود كن،همین بس است
كی گفته ایم حاجی دكان مان كنی!؟
حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را
به خون نشانده دل دودمان آدم را
غم تو موهبت کبریاست در دل من
نمی دهم به به سرور بهشت این غم را
غبار ماتم تو آبرو به من بخشید
به عالمی ندهم این غبار ماتم را
به نیم قطره اشک محبتت ندهم
اگر نهند به دستم تمام عالم را
به یمن گریه برای تو روز محشر بین
خموش میکنم از اشک خود جهنم را
اگر رواست دمی بی تو بگذرد عمرم
هزار بار و بمیرم نبینم آن دم را
منو جدا شدن از کوی تو خدا نکند
خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند
این زیاده ولی قشنگه هر کی نخونه از کفش رفته:شب وصل است و تب دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازی شان اهل نظر حیران است
گوییا مشعله از بام فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
یا رب این بوی خوش از روضه ی جان می آید
یا نسیمی است کز آن سوی جهان می آید
یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟
عجب این همهمه از حور جنان می آید
یا رب این آب حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گوش تا گوش همه کرّ و فر دشمن پست
شاه بنشسته بر او حلقه ی یاران الست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
چار تکبیر زده یک سره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
وه از آن آیت رازی که در آن محفل بود
مفتی عقل در این مسئله لا یعقل بود
عشق می گفت به شرع آنچه بر او مشکل بود
خم می بود که خون در دل و پا در گل بود
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
این حسین است که عالم همه دیوانه ی اوست
او چو شمعی ست که جان ها همه پروانه ی اوست
شرف میکده از مستی پیمانه ی اوست
هر کجا خانه ی عشق است همه خانه ی اوست
حالیا خیمه گهش بزم گه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند
چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
که نمانده ست ره عشق مگر گامی چند
در بلاییم ولی عشق بلاگردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشب است آن که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
با من راه نشین باده ی مستانه زدند
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
یوسف فاطمه را ننگ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا عمل مذهب رندان بکنم
قطع این مرحله با ملک سلیمان بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
آنچه استاد ازل گفت بکن آن بکنم
عاقبت حانه ی ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند؟
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینه ی صدق غباری گیرند
صحنه ی مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در شب قدر نگفت از سر و سامان زینب
داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب
گفتی از یاد پریشانی طفلان زینب
داشت امشب همه گیسوی پریشان زینب
این چه خوابی ست که در خواب گه شیران است ؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدار خود آن خسرو شمشاد قدان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند
صبر از این بیش ندارم چه کنم ؟ تا کی و چند ؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه ی قند
دستی اندر خم زلفش که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
نفس همّت پاکان دو عالم با اوست
زخم شمشیر وسنان چیست که مرهم با اوست ؟
پس چه رازی ست که خنجر به گلو برّان است ؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد زینب گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانه ی آن اهرمنان
پرسد از پیکر صد چاک شه تشنه زبان
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
جگر رود فرات از دل او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده
نوش پیمانه ی خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از سر جان و جهان دست فشان برخیزم
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
من به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
این چه روح است و کرامت که در این یاران است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
اول عشق تو «لَن» بود نمیدانستم
آخرش هم «ابَداً» بود نمیدانستم
نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است
همه جا صحبت من بود نمیدانستم
چشم من خیس شد ، عاشق شدنم هم لو رفت
گریه بر من قَدِغن بود نمیدانستم
بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید
عشق ، بد نام شدن بود نمیدانستم
تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را
دل ما اهل «قَرَن» بود نمیدانستم
از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند
تشنگی طالع من بود نمیدانستم
مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم
در دلم میل چمن بود نمیدانستم
شامل مرحمت فاطمه گشتم من اگر
علتش سینه زدن بود نمیدانستم
هر کجا نام حسین آمد، باران بارید ...
... مادرش مطمئناً بود نمیدانستم
دست و پا میزد و گفتند همه تشنه لب است
نیزه ای بین دهن بود نمیدانستم
فاطمه زنده از آن کوچه اگر برگشته
علتش کار حسن بود نمیدانستم
اقای اشرفی بعضی از شعرایی که نوشتی رو من قبلش زده بوودم اول بخوون بعدا بنویس اونارم یا عوض کن یا حذف..!!
با تشکر از اشعار زیبای شما دوست گرامی.
ذکر دل اهل جنون ................................. حا سین یا نون
(حسین)
منو جدا شدن از کوی تو خدا نکند
خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند
واقعا این بیت شعر قابل توجه است ای کاش بعضی موقع ها برای امام حسین حر باشیم نه فقط مداح و سینه زن