سلام دوستان میخواهم باکمک شما اشعار برائت رابرای سایتمون بذارم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان میخواهم باکمک شما اشعار برائت رابرای سایتمون بذارم
با هر طپشی که در دل آگاه است
یک لعنت بر عمر عدو الله است
حب علی و بغض عمر راه نجات
لعنت به عمر به آل حیدر صلوات
غدیری ام ، سقیفه ای نیستم
در پی هر خلیفه ای نیستم
خورده گره بند دلم باعلی
غیر علی با دگری نیستم
مست تولای خم حیدرم
غافل از او هیچ دمی نیستم
رهبر من پور ابیطالب است
پیرو هر بی پدری نیستم
لعن به روح پدر دومی
شکر خدا من عمری نیستم...
لعن چیست؟
لعن ما باشد جواب لعن ها پاسخ زخم زبان و طعن ها
لعن اعلان برائت از عدوست بغض تاریخ است که، اندر گلوست
لعن شد مولای ما هشتاد سال حال می گوئید ای شیعه منال
لعنتی که بر لبان شیعه است جلوۀ رنج نهان شیعه است
لعن یعنی آتشی در سینه ها دفتر ابراز بغض و کینه ها
لعن شرح اعتراض ما بود چون شعار مرگ بر اعدا بود
لعن یعنی مرگ بر کفر و نفاق آن که در امت فکند این انشقاق
لعن یعنی یک عبادت یک دعا بر علیه دشمن دین خدا
لعن رسمی عاطفی دینی بود کاشف از نوعی جهان بینی بود
لعن یک اصل است نزد شیعیان می کند اصل تبری را بیان
لعن یعنی فاطمی هستیم ما با علی عهد وفا بستیم ما
لعن یعنی ما سپاه حیدریم گوش بر فرمان چو مالک اشتریم
عمر ای خبیث ملعون تو چه دشمنی خدا را
که به درد سر فکندی ز ستم تو ما سوی را
به غدیر خم تو بیعت به ولی حق نمودی
ز چه رو شکستی آخر همه بیعت و وفا را
شده از تو شاد و خندان شده راضی از تو شیطان
چو بری به سوی دوزخ تو جمیع اشقیا را
به جز از عمر که گوید به غلام خویش قنفذ
که بزن به تازیان هتو عزیز کبریا را
دل سنگ این ستم گر که ندیده آب رحمت
به مثل اشد قسوه ز ز هزار سنگ خارا
به جز از او که سر برهنه بکشد به مسجد آرا
به هزار مکر و حیله شه ملک لا فتی را
ز خیا نتش به مولا ز جنایتش به زهرا
بنمود غرق در خون دل پاک انبیا را
به جز از آن شقی ملحد که گشد در سقیفه
به روی تمام مردم در بدعت و جفا را
تو اگر نظر نمایی به یقین کنی قضاوت
که به پا نموده آنجا جریان کربلا را
ز سگ درنده بدتر بود این عمر که پرپر
بنمود او ز آتش گل باغ مصطفی را
ز صفات زشت شیطان آگر آگهی بخواهی
به رخ عمر نظر کن که از اوست آشکارا
تو که طالب نجاتی بر مرتضی علی رو
که رهاندت ز دوزخ بچساندت بقا را
عمر اى خبيـث ملحد چه تـو دشمنى خدا را
كه به ما سـوى فكنـدى هـمه فتـنه و بـلا را
دل اگر خدا شناسى تو مخـوان وِرا مسلمـان
كه نـكرد او پرستـش به خـدا قسـم خـدا را
بـه خـدا كـه در دو عالـم اثـر از صـفا نمانـد
چو كسى گرفته باشد ره و رسم اين دغـا را
به جز از عمر كه گويد به على وقت مـردن
كـه دخـول نار بهتر ز عـروض عار ما را
به جز از عمر كه دارد به جهان چنين تهـوّر
كـه بـســوزد از عـداوت در خـانـه خــدا را
بــرو اى بـلنـد هـمـت مــسپـار دسـت بـيـعــت
به كسى كه هـتك حرمــت بنمود مصطفى را
بقرش نمى توان گفت بشرش چه سان توان خواند
مـتـحـيــّرم چـه نـامــــــم ســــگ زاده زنــــا را
تو سرودى از تبــّرى سخنــى نفـيـس و غــرّا
صـلـه از خـدات بايـد بـه بهشــت شهــريــارا
عمر اى خبيـث ملحد چه تـو دشمنى خدا را
كه به ما سـوى فكنـدى هـمه فتـنه و بـلا را
دل اگر خدا شناسى تو مخـوان وِرا مسلمـان
كه نـكرد او پرستـش به خـدا قسـم خـدا را
بـه خـدا كـه در دو عالـم اثـر از صـفا نمانـد
چو كسى گرفته باشد ره و رسم اين دغـا را
به جز از عمر كه گويد به على وقت مـردن
كـه دخـول نار بهتر ز عـروض عار ما را
به جز از عمر كه دارد به جهان چنين تهـوّر
كـه بـســوزد از عـداوت در خـانـه خــدا را
بــرو اى بـلنـد هـمـت مــسپـار دسـت بـيـعــت
به كسى كه هـتك حرمــت بنمود مصطفى را
بقرش نمى توان گفت بشرش چه سان توان خواند
مـتـحـيــّرم چـه نـامــــــم ســــگ زاده زنــــا را
تو سرودى از تبــّرى سخنــى نفـيـس و غــرّا
صـلـه از خـدات بايـد بـه بهشــت شهــريــارا
فرمود رضا بغض عمر راه کمال است
زیرا که عمر دشمن حی متعال است
تا مهر برائت نخورد برگ عبوری
رفتن به بهشتی که خداگفته محال است
اول به عمر شاه نجاست لعنت
دوم به ابوبکر به صراحت لعنت
از لعنت حق نباشد عثمان محروم
بر هر که بود ضد ولایت لعنت لعنت ...
هر کس به ولایت علی شک دارد
در سینه دلی ز عشق منفک دارد
آهسته به گوش او بگو چیزی نیست
دامان عفاف مادرت لک دارد.
درها همه گر به روی من بسته شود@@@گر چهره ز اشک دیده ام شسته شود\\
از بهر نجات از همه درد و الم@@@لعنم به عمر زیاد و پیوسته شود
هر کس که بگوید که تبری ضرر است
او را نه ز دین و نه ز ایمان خبر است
فرزنــد علــی اگر تبــری نکند
ازنسل علی نیست زنسل عمر است
جمعه یعنی لعن بوبکر لعین
غاصب حق امیرالمومنین(ع)
جمعه یعنی لعن بی حد و عدد
بر عمر ان دشمن دین احد
اللهم العن الجبت و الطاغوت
سر حلقه ی بدعت و جفا را لعنت
لا مذهبیون بی وفا را لعنت
از ما به ابوبکر و عمر هم عثمان(علیه العنه)
مجموعه ی خصم مرتضی(ع) را لعنت
از كوچيكي لعن عمر كارمه@@
برادري با سني ها عارمه@@
با اين تبريايي كه مي كنم@@
دعاي خير فاطمه يارمه@@
گـر وصـل خـواهـد دلبرم مـن بیخ هجـران بشـکنم ……………………………… هجران چـو میـفرمایـدم حاشـا که فـرمان بشکنم
مـن خدمـت جانـــان کنــم آنـرا کـه گـویـد آن کنــم ……………………………… چیـزی دگــر خـواهد چـو دل در کام دل آن بشـکنم
بر نفـس دون غـالـب شدم چون من به تـائید خـدا ……………………………… هم شوق او کاسد کنم هم ساق شیطان بشکنم
ز آب حـیـات حـــق، چــون یـافــتـم مـن زنــــــدگـی ……………………………… ایـن مـرگ مــردم خـوار را چـنگال و دنـدان بشـکنم
تــن مینــمـایـد جــاودان سـر در نـیــارم هــم بـجـان ……………………………… جان و سـر و تن هر سـه را در راه جانــان بشـکنـم
در لفظــها معنـی کنـم گـم گشتــــه هـا پیــدا کنـم ……………………………… تـا صـورت صـورت پرســت از راه پـنــهان بشـــکنــم
زهــاد را عـارف کنـــم عبــــاد را واقـــف کنــــــم ……………………………… تا بــت ازیــن بیــرون کشـم تا توبـهٔ آن بشـکنم
رنــدان جانســت این جهان بروی هـــوا قفل دهــان ……………………………… بازوی خــیبــر گیــر کـو تا قـفــل و زنــدان بشـــکنـم
با تیــغ مـــهر مرتـضـی گــردن زنم بــــــوبــــــکر را ……………………………… هـم سر بــبرم از عـمر هــم پای عثـمان بشــکنم
از آب مــن گردان بـود مـن نان گـردون کــی خــــورم ……………………………… چـون جـوی من دریا شـود گردون گـردون بشــــکنم
مـــهر ار نــگردد گـــرد من داغ کـــسوفـش بر نــــهم …………………………… کــرمه نســازد گوشـه*اش چون گوشـهٔ نان بشـکنم
بـــهرام اگــر تیــرم زنــــد با زهــــره*اش زهـــره درم ……………………………… هـــم تاج برجیس افـــکنم هم تخت کـیوان بشکنم
خاک ار شود بر من گــران چون گرد بر بادش دهم ……………………………… بیــــخ عنـــاصر بر کنــم ارکــــان ارکــــان بشـکنــم
ای فیـض تا کی شور و شر بر خویشتن زن این بتر ……………………………… تا چـــند گوئــی بیـهده این بشــکنم آن بشـــــکنم
شعر از فیض کاشانی
آنكس كه عمر را ياره
از حب عمر سرشاره
از شاه نجف بي زاره
كيه كيه كيه ملعونه
هر كس به عمر غمخواره
با عمري ها همكاره
از لعن عمر بي زاره
كيه كيه كيه ملعونه
از كوچيكي لعن عمر كارمه
برادري با سني ها عارمه
با اين تبريايي كه مي كنم
دعاي خير فاطمه يارمه
این شعر مال اون مصلحایی!! است که میگن اقا لعن نکن هر باشه مسلمون بوده دیگه:
ای که گویی بر عمـــر و آل او لعنت نکن
چون که شایدحق تعالی کرده باشد رحمتش
آنچه با آل علـی کرد او اگـر بخشـد خدای
هم ببخشاید تو را گر کرده باشی لعنتش
لعنت به عـدو که روح تقوی را کشت
ایمـان و کمال و عشق و معنــا را کشت
باز آ و بگیر انتقامی سنگین
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت
آی تسخیــری که خصم حیدری
فاش میگویـم عمــر ر ا یاوری
کشته تیــغ ابولولو شـوی
کز سعــودی ها تو وهابـی تری
درها همه گر به روی من بسته شود
گر چهره ز اشک دیده ام شسته شود
از بهر نجات از همه درد و الم
لعنم به عمر زیاد و پیوسته شود
امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند : ....خداوند تبارک و تعالی موجودی نجس تر از سگ نیافریده است و دشمن ما خانواده از سگ نیز نجس تر است (وسائل الشیعه جلد ۱صفحه ۱۵۹ باب۱۱ حدیث۵)شاعری به نام ابو علی اصفهانی اینو به شعر اورده :
دیگران را گر عداوت زین وآن باشد بدل در دل ما شیعیان بغض عمر تنهاستی
بزدلی گفتای استــر مذهبک گفتم به او سالک بولولوام نی از کسم پرواستی
یاد ارم یک حدیثی کز امام صـادق است دشمن ما خانواده انجس از سگهاستی
بدون لعن عمر
دنيا برام جهنمه
هر چي ميگم لعن عمر
دلم ميگه بازم كمه
همه شب تا سحر لعن عمر شده ذكر لبم
هر كجا مي روم مفتخرم كه حيدري مذهبم
بگو لعن عمر كوري چشم همه سني ها
بگو لعن عمر مرهم قلب حسن مجتبا
.......
هر كجا شادي فاطمه است با دو صد شور و شعف مي روم
به خدا با همين لعن عمر سوي ايوان نجف مي روم
بگو لعن عمر محسن شش ماهه دعايت كند
بگو لعن عمر حضرت عباس عنايت كند
ل من بي قرار به قرار برا لعن عمر
دل من لحظه اي آروم نداره برا لعن عمر
بگو لعن عمر تا دل خسته بشه غرق صفا
بگو لعن عمر عيدي بگيري ز شه كربلا
از امر خدا و احمد نيك سرشت
بر سر در باغ خلد جبريل نوشت
بر خصم علي ورود اكيدا ممنوع
چون ويژه ي شيعه علي است بهشت
هر کس که بجز علی امامش باشد
باطل همه صوم و صلاتش باشد
هر کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
نان و نمک علی حرامش باشد
عمر ای نکبت بی دین تو چه آفتی خدا را
که زهم جدا نمودی علی و خلق خدا رو
نه بشر توانمت خواند نه حشم توانمت گفت
متحیرم چه نامم سگ زاده زنا را
علی روح نبی خیر الانام است
گلی روئیده در بیت الحرام است
الا ای سنیان چشمانتان کور
علی مرتضی اول امام است
علي فرمانده ميدان عشق است
اساس و پايه و بنيان عشق است
به كوري دو چشم اهل سنت
امير المومنين سلطان عشق است
بر دل یاقوت با خط طلا بنوشته اند
شیعیان حاجی شدند چون دور حیدر گشته اند
هر که با حیدر نباشد مطمئنا کافر است
اهل سنت دور کعبه از ازل ول گشته اند
شد لعن خلیفه کار هر شب و روزم
با بغض خلیفه کی به آتش سوزم
گر حضرت زهرا بپذیرد ز کرم
خادم به حریم حضرت فیروزم
عبادت بي ولايت حقه بازيست
اساس مسجدش بت خانه سازيست
چرا سني نمي خواهد بداند
وضوي بي ولايت آب بازيست
گـر وصـل خـواهـد دلبرم مـن بیخ هجـران بشـکنم ……………………………… هجران چـو میـفرمایـدم حاشـا که فـرمان بشکنم
مـن خدمـت جانـــان کنــم آنـرا کـه گـویـد آن کنــم ……………………………… چیـزی دگــر خـواهد چـو دل در کام دل آن بشـکنم
بر نفـس دون غـالـب شدم چون من به تـائید خـدا ……………………………… هم شوق او کاسد کنم هم ساق شیطان بشکنم
ز آب حـیـات حـــق، چــون یـافــتـم مـن زنــــــدگـی ……………………………… ایـن مـرگ مــردم خـوار را چـنگال و دنـدان بشـکنم
تــن مینــمـایـد جــاودان سـر در نـیــارم هــم بـجـان ……………………………… جان و سـر و تن هر سـه را در راه جانــان بشـکنـم
در لفظــها معنـی کنـم گـم گشتــــه هـا پیــدا کنـم ……………………………… تـا صـورت صـورت پرســت از راه پـنــهان بشـــکنــم
زهــاد را عـارف کنـــم عبــــاد را واقـــف کنــــــم ……………………………… تا بــت ازیــن بیــرون کشـم تا توبـهٔ آن بشـکنم
رنــدان جانســت این جهان بروی هـــوا قفل دهــان ……………………………… بازوی خــیبــر گیــر کـو تا قـفــل و زنــدان بشـــکنـم
با تیــغ مـــهر مرتـضـی گــردن زنم بــــــوبــــــکر را ……………………………… هـم سر بــبرم از عـمر هــم پای عثـمان بشــکنم
از آب مــن گردان بـود مـن نان گـردون کــی خــــورم ……………………………… چـون جـوی من دریا شـود گردون گـردون بشــــکنم
مـــهر ار نــگردد گـــرد من داغ کـــسوفـش بر نــــهم …………………………… کــرمه نســازد گوشـه*اش چون گوشـهٔ نان بشـکنم
بـــهرام اگــر تیــرم زنــــد با زهــــره*اش زهـــره درم ……………………………… هـــم تاج برجیس افـــکنم هم تخت کـیوان بشکنم
خاک ار شود بر من گــران چون گرد بر بادش دهم ……………………………… بیــــخ عنـــاصر بر کنــم ارکــــان ارکــــان بشـکنــم
ای فیـض تا کی شور و شر بر خویشتن زن این بتر ……………………………… تا چـــند گوئــی بیـهده این بشــکنم آن بشـــــکنم
شعر از فیض کاشانی
اول به عمر شاه نجاست لعنت
دوم به ابوبکر به صراحت لعنت
از لعنت حق نباشد عثمان محروم
بر هر که بود ضد ولایت لعنت لعنت ...
اینو فکر کنم گذاشته بودم ها لطفا پستها ی قبلی هم بخونید
ولی این یکی جدیده
صاحب بن عباد یکی از شاعران اهلبیت در یک غزلی بیتی را سروده است که من اون رو براتون میارم
ولو ان بعضی مال عن آل احمد
لشاهدت بعضی قد تبرء من بعضی
ترجمه:چو عضوی از اندام های من از آل احمد روی گرداند می نگرم که اعضای دیگر بدنم از آن بیزاری می جویند
یه کم نا مفهومه ترجمش
داغه داغه
ای انچو رخت همچو نخ گونی بود............................................ ..........ماتحت تو از دادوستد خونی بود
ای اهل ولا به اهل سنت گویید........................................ ................ای بیخردان رهبرتان کونی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بی چتر نجات هوا پریدن ممنوع
می لب نزده جامه دریدن ممنوع
با خط طلا بر در جنت حک شد
بی لعن عمر ورود اکیدا ممنوع
=======================================
درها همه گر به روي من بسته شود
گر چهره ز اشک ديده ام شسته شود
از بهر نجات از همه درد و الم
لعنم به عمر زياد و پيوسته شود