نوشته اصلی توسط
mohammad ashrafi
ا صورت پیوند جهان بود، على بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
آن قلعه گشایى كه در از قلعه خیبر
بركند به یك حمله و بگشود، على بود
آن گرد سر افراز، كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست، نیاسود، على بود
آن شیر دلاور، كه براى طمع نفس
برخوان جهان پنجه نیالود، على بود
این كفر نباشد، سخن كفر نه این است
تا هست على باشد و، تا بود، على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و كرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داود ، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هو ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملایك كه شد آدم، ز على ش
آدم چو یكى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد، كه خاك درش از قدر
بر كنگره عرش بیفزود ، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
«ان لحملك لحمى» بشنو تا كه بدانى
آن یار كه او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و ید بیضا و نبوت
در مصر به فرعون كه بنمود، على بود
چندان كه در آفاق نظر كردم و دیدم
از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود
آن نور خدایى كه بر او بود، على بود
آن شاه سرفراز، كه اندر شب معراج
با احمد مختار یكى بود، على بود
آن كاشف قرآنكهخدا در همه قرآن
كردش صفت عصمت و بستود، على بود
منسوب به مولانا جلال الدین مولوى
***************************
ما سوا ومحور مینا علسیت
شهسوار تاج کرمنا علیست
معنی والشمس نور روی اوست
معنی والیل مشکین موی اوست
دین حق با نام او کامل شده
هل اتی در شأن او نازل شده
چون خدا ایجاد غرب و شرق کرد
قبل از آن نور علی را خلق کرد
عشق با نام علی آغاز شد
با علی درهای رحمت باز شد
این حدیث دل بود تصنیف نیست
شیعه در محشر بلا تکلیف نیست
شیعه پایش در مسیر اولیاست
شیعه مولایش علی المرتضاست
هر کسی را اسم اعظم داده اند
بر لبش نام علی بنهاده اند
او به بیت الله رکن قائمه است
تاج احمد افتخار فاطمه است
عشق بر حجاج احرام ولاست
کعبه ی کعبه علی المرتضاست
نوح گر در بحر از طوفان برست
مرتضی بگرفت سکان را بدست
هست او هستی به عیسی داده است
او عصا بر دست موسی داده است
اوست هدهد را غزل خوان کرده است
او سلیمان را سلیمان کرده است
او به ابراهیم احسان کرده است
اوست اتش را گلستان کرده است
آن ملاحت که به یوسف داده اند
جان یوسف از علی بستانده اند
عشق او از دل تجلا می کند
یا علی گفتن گره وا می کند
تا علی سر رشته دار کار هاست
مکتب شیعه پر از عمار هاست
یا علی گفتن رموز انبیاست
یا علی گفتن شعار مصطفاست
یا علی گفتن مرام فاطمه است
مزد هر شیعه سلام فاطمه است
پیش او افتاده مرحب از نفس
بت شکستن کار حیدر هست وبس
پس سخن بی پرده گفتن بهتر است
چرخ تحت اقتدار حیدر است
تا علی فرمانده دهر است دهر
شیعه با ضد علی قهر است قهر
او نه تنها در زمین نام آور است
نام او در اسمانها حیدر است
سعی کن محشور گردی با علی
پس بگو (خوشزاد) یا هو یا علی
آنکه او فرمانروای محشر است
حیدر است و حیدر است وحیدر است
سید حسن خوشزاد
*******************
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند
قسم به ذات كبريا، ز يُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون ، مگر دگر چرا و چون
كه او كند هر آنچه را كه حكمت ، اقتضا كند
ز قدرت يداللّهى ، كسى ندارد آگهى
وسيله اش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان ، علىّ است يكّه قهرمان
نِگَر كه دست حقّ عيان ، قتال اءشقيا كند
به روى دوش مصطفى ، نهد چو پاى مرتضى
نگر به بت شكستنش ، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود
خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلايق است ضربتش
علىّ تواند اين عمل ، شفيع ما سوى كند
به پيشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار
ديون جمله بندگان ، تواند او اءدا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو
به منكر علىّ بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نيست مايلش ، جفا نموده با دلش
بگو دل مريض خود، به عشق او شفا كند
علىّ است آن كه تا سحر، سرشك ريزد از بصر
پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
علىّ اءنيس عاشقان ، علىّ پناه بى كسان
علىّ اميرمؤ منان ، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز علىّ
كه تا به حشر آدمى ، به كارش اقتداء كند
قسيم نار و جنّتش ، ترازوى محبّتش
كه مؤ منان خويش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا
گهى به جاى مصطفى ، كه جان خود فدا كند
علىّ است فرد و بى نظير، علىّ مجير و دستگير
كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانيش ، پر است زندگانيش
نگين پادشاهيش ، به سائلى عطا كند
امير كشور عرب ، ثناكنان ، دعا به لب
برد طعام نيمه شب ، عطا به بينوا كند
ز كوى شاه اولياء، كه مهر اوست كيميا
كجا روى بيا بيا، كه دردها دوا كند
حسان .
**********************
وصف علی(سعدی)
کس را چه زور و زهره که وصف علــی کند
جــــــبار در مــــــناقـب او گفت هل اتی
زور آزمـــــای قلــــعه ی خیـــبر که بـــند او
در یکـــدگر شکست بــــه بازوی لافتی
مردی که در مصاف زره زره پیش بسته بود
تا پیـش دشــمنان نکننـد پشـت بر عزا
شـــــیر خدا وصـــف در مــیدان و بحر جود
جان بخـش در نماز و جهان سوز در وقا
دیــــباچه ی مــــروت و دیــــوان مــــعرفت
لشکــــــرش فـــــتوت و ســـردار اتــقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دسـت و دامان معصوم مرتضی