سلام
آقا مصطفی یخده ترجمتون گنگه .
:oops: :oops: :oops:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
آقا مصطفی یخده ترجمتون گنگه .
:oops: :oops: :oops:
آقا منم همین رو میگم دیگه،این طبیب های عزیز هم مثل امام(ع) برا مریضا نسخه میپیچن،این کار به این خوبی کجاش ترسناکه؟...
من ترجمه ها رو از توی سی دی گنجینه روایات برمی دارم
قبول دارم بعضی جاها ترجمه ها گنگ
چی شد پس؟این علوم از ترسناکی در اومدن؟... :lol:
تا اونجا که من فهمیدم اگه دوا ودرمان از امام باشد صحیح است و در غیر این صورت مضر و زیان بخش(وترسناک :t)wisted: :evil: همانطور که در روایات آمده برای بسیاری از بیماری ها نیازی به دوا نیست وبا یک دعا آن بیماری برطرف میشود ویا با توسل به معصومین بیمارد های لاعلاج خوب میشود :shock: :o :D :P :lol:
من حرف عباس رو تکمیل کنم:
مهم تسلیم امام بودن است همانطور که خود علامه مجلسی گوید.
یعنی شیعه در تمامی شئون به امام مراجعه می کند و در تمامی امور تسلیم مطلق امام
است و این هدف از خلقت می باشد.
دوستان مراجعه به پزشک و استفاده از دارویه تجویزی چه منافاتی با اطاعت از امامان(ع)داره؟abbas یعنی تو تا خالا تو عمرت پیش دکتر نرفتی؟خیلی سادست... ;)
دوستان به کل بحث توجه کنند,بله من تا حالا دکتر زیاد رفتم ولی باید دید این دکتر رفتن چقدر منفعت داشته وچقدر ضرر مثلا من برای سر دردم پیش دکتر رفتم واون دکتر یک قرص برای من تجویز کرد در ابتدا خوب بود ولی بعد از مدتی اگر قرصو نمیخوردم سر درد میگرفتم(بدنم به اون قرص وابسته شده بود )که تا متوجه شدم دیگه اون قرص و مصرف نکردم(اسم قرص ارگتامین سی)وبا رفتن به حجامت (که پیامبر بسیار به آن سفارش کردند وحجامت را دوای تمام بیماری ها خوانند)سر درد خودم را خوب کردم :D :P :lol: 8-)
به نظر می یاد دوستان دارن معاندانه و لجوجانه بحث میکنن و دلیل قانع کننده برا طرف مقابل نمی یارن...
اگه شما میگید حجامت،منم n تا درد داشتم که با دارویه تجویزی خوب شدم... :P
لطفا همدیگر متهم نکنید هرکس بحث خودشو انجام بده و خوانندگان خودشان قضاوت می کنند چون دلایل و اشکالات همه مکتوب استنقل قول:
به نظر می یاد دوستان دارن معاندانه و لجوجانه بحث میکنن
همه پزشکان وکارشناسان میدانند اکثر داروهای شیمیایی در کنار منفعت هایی که دارند عوارض جانبی هم دارند.... 8-)
اما خیلی داروها هم هست که نه تنها ضرر ناداره بلکه برای خیلی چیزهای دیگه مفیده،مثلا قرص ZINK...
با توجه به روایاتی که آمده تجویز معصوم نه عوارض داره نه ضرر
همه اش منفعت است.اگه به این مسئله شک دارید بگویید روایاتش را بیاورم.
به این روایت دقت کنید:
قال ابوجعفر(ع):یمصون الثماد و یدعون نهر العظیم قیل له و من النهر العظیم؟قال:رسول الله(ص)....
امام باقر(ع)می فرمایند:مردم کف دور دهانشان رو می مکند ولی نهر عظیم رو رها می کنند.سوال شد که نهر عظیم چه کسی است فرمودند رسول خدا(ص)
اگر روایت نیاز به توضیح داره بگید.
فکر کمی کنم این روایت به ادعای شما ربطی نداشته با شه لطفا توضیح بدین
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین
به نظر من همه مطالب علم پزشکی، غلط نیست. ممکن است بعضی مطالب در پزشکی غلط باشه، ولی خیلی چیزها هم در پزشکی هست که درسته.(البته منظور من از پزشکی در اینجا، پزشکی بود که از غیر ناحیه امامان معصوم(ع) باشه). برای اینکه بی دلیل حرف نزده باشم، دلایل خودم رو در زیر بیان می کنم. به روایت زیر توجه کنید:
مرحوم طبرسی(ره) در کتاب شریف احتجاج، روایت کرده اند: ... زنديق پرسيد: بفرماييد اصل سحر و جادو چيست؟ و كار جادوگر با تمام عجايبى كه در باره اش آمده چگونه است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سحر و جادو چند گونه است: يك نوع آن مانند طبّ و پزشكى است، همان طور كه پزشكان براى هر دارويى درمانى قرار مى دهند، همين طور است علم جادو و سحر، با فريب براى هر سلامتى آفتى مى سازند، و براى هر درمان دردى، و براى هر معنى حيله اى. و نوع ديگر سحر عبارت است از: شعبده، تردستى، خوارق عادات و چشم بندى.
و نوع ديگر آن همان است كه دوستان شياطين از ايشان اخذ مى كنند.
زنديق پرسيد: از كجا شياطين علم سحر را ياد گرفته اند؟
فرمودند: از همان جا كه طبيبان طبّ را دريافتند، مقدارى با تجربه و قدرى با درمان. (احتجاج-ترجمه جعفرى،جلد2،صفحه215، «احتجاج امام صادق عليه السلام»«در انواع علوم دينى بر گروههايى زياد با مذاهب و عقائد مختلف»)
با توجه به این روایت، چون پایه و اساس علم پزشکی، تجربه و آزمایش هست، بنابراین پزشکان در طول تاریخ با انجام آزمایش های گوناگون و کسب تجربه های مختلف توانسته اند مقدار کمی از این علم را فرا بگیرند.
اما علم پزشکان کجا و علم ائمه اطهار(صلوات الله علیهم اجمعین) کجا. جداً ما چه می فهمیم که "خُزان علم الله" یعنی چه؟!
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفَ الْمَلاَّئِكَةِ وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَخُزّانَ الْعِلْمِ وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ وَاُصُولَ الْكَرَمِ وَقادَةَ الاْمَمِ وَاَوْلِياَّءَ النِّعَمِ وَعَناصِرَ الاْبْرارِ وَدَعاَّئِمَ الاْخْيارِ وَساسَةَ الْعِبادِ وَاَرْكانَ الْبِلادِ وَاَبْوابَ الاْيمانِ وَاُمَناَّءَ الرَّحْمنِ وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ وَصَفْوَةَالْمُرْسَلينَ وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ.
من فکر می کنم که جواب حامد رو امیر حسین داد
من هم منظورم همین بود که وقتی علم صحیح نزد اهل بیت است
چرا باید برای پزشکی سراغ دیگری رفت.مردم نهر عظیم که همان علم اهل بیت است
را رها کرده و در هلاکتند با توجه به آیه قرآن "فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون" ما اگر از اهل ذکر سوال نکنیم قطعا هلاک خواهیم شد.
اما یه مطلب مهمتر را مد نظر داشته باشید که ممکن در حال حاضر شما بگویید در علم
پزشکی مواردی هم هست که سود مند است اما این سودمندی را از روی تجربه و آزمایش
می گویید در صورتیکه گذشته زمان و پیشرفت علوم معمولا مضرات روشهای قبلی پزشکی را عیان می کنند.مثلا عکس رادیوگرافی رو قبلا نمی دانستند که می تواند سرطان زا باشد اما الان در معرض تشعشعات قرار گرفتن را منجر به سرطان می دانند.
یک مطلب دیگر رو هم توجه کنید که اگر در روایات روشهای درمان دردها رو که اهل بیت به آنها اشاره کردند بخوانیم متوجه می شویم که خیلی با روشهای درمان علم پزشکی فاصله دارد.یا بهتر بگم هم سنخ نیستند :!: :!: اگر مایل باشید می توانم چند نمونه بیاورم. مثلا در طب اهل بیت جراحی به عنوان روش درمان مطرح نیست :!: :!:
اگر به حدیثی که امیر حسین آورده دقت کنید متوجه می شود که بنیان های
علم پزشکی زیر سوال رفته است :!: :!: :!: :!:
پس شما و amir hossein یه لطفی کنید یه حدیث از معصوم(ع) درباره ی درمان ایدز بیارید که ما هم از نهر عظیم استفاده کرده باشیم...
اگه این علم پزشکی زیر سوال رفته نبود که معلوم نبود من و شما با کدوم مریضی مرده بودیم؟... :lol:
علامه مجلسی می گوید:
من گويم: در برخى وجه ديگرى آيد از اين رو كه ذكر برخى داروهاى بىتناسب براى آزمايش بوده تا مؤمن مخلص ايمان درست از وابسته و سست عقيده جدا شود، كه چون دسته يكم آن را بكار برند از آن سود برند نه از اثر طبعى آن بلكه از اثر ايمان بامام و يقين و خلوص در پيروى مانند درمان با تربت امام حسين عليه السّلام و تعويذها و دعاها، و مؤيد آنست كه ميدانيم جمعى از مخلصان شيعه طب و معالجه آنها روى دستور اخبار مرويه از أئمه اطهار عليهم السّلام بوده، و بپزشك رجوعى نداشتند، و تندرستر و درازعمرتر بودند از آنان كه به پزشكان مراجعه ميكردند.
مانند اينكه كسانى كه بساعتهاى خبرشناسان بىاعتنايند و بدانها مراجعه ندارند و اعتماد نكنند بلكه كار بخدا واگذارند، و از ساعت نحس و بلا و دشمن بآيات و ادعيه پناهند حالشان بهتر و ثروتمندتر و به آرزورسترند از آنان كه در خرد و درشت هر كارى بساعت نجوم و تقويم مراجعه دارند، و آن را پناه شر و آفات ميدانند چنانچه در باب نجوم گذشت و توكل بر حى قيوم بايد.
برای پیدا کردن راه دسترسی به نهر عظیم به مقدمه کتاب الغیبه شیخ طوسی و
مقدمه کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق می توانید مراجعه کنید.
من چون موضوع بحث این تاپیک نیست فقط ارجاع می دهم.
بهشت كافى-ترجمه روضه كافى 322
پرهيز، بهترين دارو
[409] عثمان احول مىگويد: از امام ابو الحسن عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود: هيچ دارويى نيست مگر آنكه دردى را به جنبش درمىآورد، و هيچ دارويى براى بدن بهتر از آن نيست كه آدمى امساك كند جز از آنچه بدن به آن نياز دارد.
از عباس ممنونم روایت قشنگی بود.
اما به این مطالب دقت کنید.
"یکی از پزشکان معروف یونان قدیم به نام بقراط که در فاصله سال های 460 تا 377
قبل از میلاد می زیست،عقیده داشت که رگ ها، هوا را در بدن جا به جا می کنند.بقراط نمی توانست درون بدن را مطالعه کند زیرا مردم معتقد بودند بریدن بدن مرده ها کار نادرستی است و نمی دانستند که پزشکان می توانند از این راه بر دانش خود بیافزایند
و جان بیماران را نجات دهند.بنابراین بقراط و پزشکان دیگر فقط بدن در حال کار کردن را مشاهده می کردند،یا آنکه بدن بعضی از جانوران را می شکافتند."
این عقاید تا سال 1500 که پزشکی به نام آندریس وسالیوس در ایتالیا آناتومی درس می داد مورد قبول بود اما وی با مطالعاتی که براساس مشاهده روی جسدها انجام داده بود کتابی منتشر کرد و این عقاید را زیر سوال برد.
حالا نکات:1-در سال های 1500 در ایتالیا جسد مردگان برای علم پزشکی تشریح می شد که این کار با مخالفت شدید کلیسا مواجه بود.
2-نظر اسلام درباره تشریح اجساد برای پیدا کردن علم پزشکی چیست؟
3-اگر مبنای علم پزشکی براساس تشریح اجساد باشد آیا این مبنا مبنای درستی است؟
ایتالیا سال های 1519-1452
داوینچی یعنی هنرمند عصر رسانس ایتالیا برای اندام شناسی(آناتومی)اهمیت خاصی قایل
بود و به کالبد شکافی انسان ها و حیوانات می پرداخت.لئوناردو می خواست دقیقا بفهمد که ماهیچه ها و اندام های داخلی چگونه کار می کنند تا بتواند اشکال انسانی و حیوانی را دقیق تر نقاشی کند.طرح های تفصیلی او به دانش اندام شناسی دوره رنسانس بسیار افزود.برای مثال،طرح او به نام جنین در رحم هرچند دارای برخی اشتباهات است چنان به واقعیت نزدیک است که هلن گراندر می گوید در آموزش پزشکی مدرن می تواند بکار رود.
به نظرم این حرفی که میزنید علم نیست،به نظرم علم به چیزی میگن که قانون مند باشه ولی این حرفی که شما میگید قانون نیست،یه جور اعتقاد داشتنه.مثلا اگه علامه با یه ذره تربت خودشونو درمان میکردن اگه یکی مثل من 10 کیلو تربت هم بخوره چیزیش نمیشه... :lol:
پس باید اول علم را تعریف کرد(هم از دیدگاه روایی وهم از دیدگاه دوستان دیگه)وبعد دید کدام درست است...(البته این معلومه...) :lol: 8-) :D
تعریف علم رو گفتم،حالا شما هم بگید،در ضمن اگه موضوع خنده دار بگید ما هم بخندیم؟؟؟... :?:
سلامآیه شریف قرآن میفرماید
ما ما تنطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی(((تو ای پیغمبر)بر هوی نطق نمیکنی و فقط ناطق وحیی).
روایت میفرماید که گوشت و خون تمام ما ائمه یکی است
زیارت جامعه و ان ارواحکم و طینتکم واحده(و روح و طینت شما یکی است)
به تعبیر دیگه هر اما معصوم زبان ناطق رسول الله صلی الله علیه واله است.
در کجا امامان ما علم را افضات الهی می دانند.روایتش را بیاورید.نقل قول:
حال آنکه امامان عزیز ما تعریفشان از علم ****تنها افاضات الهی ****است
قوانین حقیقی حاکم بر طبیعت را فقط خدا یا حجت خدا می داند.وگر نه بشر با معلومات
ناقص و اشتباه خود به هلاکت می رود.
اتفاقا روایات علم را هم اگر بیاورید به بحث کمک میکند.
ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج2، ص: 292
علم امام ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج2 293 علم امام عليه السلام بىپايان است ..... ص : 292
عليه السّلام بىپايان است
امام عليه السّلام: پيش از اينكه مرا نيابيد، بپرسيد «1» از «اصبغ بن نباته» روايت شده، وقتى امام على عليه السّلام بر كرسىّ خلافت ظاهرى تكيه زد، عمامه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بر سر نعلين او را به پا و شمشيرش را حمايل نموده، به مسجد رفت، و بر فراز منبر نشست، سپس انگشتانش را در هم كرد و بر روى شكمش قرار داد و فرمود: اى مردم: پيش از اين كه مرا از دست دهيد، بپرسيد، اينجا مركز علم و لعابى است، كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من داده و آن را پر كرده، چه پر كردنى؟ زيرا دانش اولين و آخرين در نزد من است، سوگند به خدا اگر كرسىاى بگذارند و بر آن بنشينم، اهل انجيل را با انجيل، و اهل تورات را با تورات و اهل زبور را با زبور فتوا مىدهم، تا جايى كه تورات و انجيل و زبور به زبان آيند و بگويند، على عليه السّلام راست گفت، و به آنچه خدا فرستاده، فتوا داد و اهل قرآن را به قرآنشان فتوا دهم، آنگاه بگويد: على عليه السّلام راست مىگويد، و به آنچه خدا در من نازل كرده، فتوا داده و اگر آيهاى در قرآن نبود (و مرا از گفتن نهى نمىكرد) شما را به آنچه مىباشد و هست و تا قيامت واقع خواهد شد، خبر مىدادم، و آن آيه اين است:
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ «2»: خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىكند و ام الكتاب نزد اوست.
سوگند به خدا اگر از هر آيهاى بپرسيد كه: در شب نازل شده يا در روز، مكى است يا مدنى؟ در سفر نازل شده يا در حضر، ناسخ است يا منسوخ،
آداب سفر در فرهنگ نيايش 31 علم چيست؟ ..... ص : 29
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 29
علم چيست؟
تاكنون تا حدودى دانستيم كه دانشهاى ما علم نيست چون حقيقتشناس نيست و گاهى اگر حقيقت را هم به آن عرضه كنند، نمىپذيرد و با اصول خود منطبق نمىيابد! «1» حال بايد پرسيد كه علم واقعى چيست؟ جواب اين سؤال و خصوصيّات علم واقعى را در قرآن و حديث باز خواهيم جست:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ «2» تنها و تنها عالمان از خدا مىترسند. علم خشيت آور است؛ يعنى هر كه علم دارد، خشيت دارد و از آن سو در ادعيه تصريح شده است كه هر كس خشيت ندارد، عالم نيست. «3» حال به دانشهاى بشرى بنگريم؛ فيزيك، شيمى، پزشكى و حتّى دانشهاى ما ورايى هيچ كدام به خودى خود خشيتآور نيستند. چه بسيارند دانشمندانى كه به كل منكر وجود خدايند! نيز كم نبودهاند امثال عمرو عاص كه از قرآن و حديث و ديگر دانشهاى معنوى سرمايهى دنيا اندوختهاند؛ يعنى دين به دنيا فروختهاند؛ يعنى خشيت نداشتهاند.
قال أمير المؤمنين عليه السّلام: «إنّ العرش خلقه اللَّه تعالى من أنوار أربعة: ... و نور أبيض منه ابيضّ البياض و هو العلم الّذي حمّله اللَّه الحملة و ذلك نور من عظمته، و بعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنين ...» «4»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 30
علم نور است؛ نورى كه خدا به كسانى مىبخشد. پس لزوما روشنگر است و عالم را به حقيقت مىرساند. اگر نور الهى هم به حقيقت راهبر نباشد، ديگر به كدام ملجأ بايد گريخت؟ «1» اين نور حتما راه نما و روشنايى بخش است.
ويژگى جهان خارج و واقعيّت بيرونى چيست؟ آشفتگى و تناقض در آن نيست و تمام اجزايش يك ديگر را تأييد مىكنند. هر چيزى كه از خدا سرچشمه مىگيرد اين چنين است. حقايق- اگر هم به ظاهر اجزايى جدا از هم باشند- قطعات يك دستگاهاند كه مجموعهاى منسجم را ترسيم مىكنند.
بار ديگر به آن چه كه داريم نظر مىكنيم؛ دانشهاى بشرى، خصوصا دانشهاى انتزاعى، سراسر آشفتگى و نقد و گاه نقض يك ديگر است. اصولا پيش رفت دانش به همين است: خلّاقيّت، حرف جديد زدن، به نظريّات قبلى افزودن و در بسيارى از موارد حرفهاى قبلى را رد كردن؛ البتّه دستهاى از كشفيّات و نظريّات جديد مؤيّد و شارح و بسط دهندهى دانش گذشتهاند؛ ولى آنهايى هم كه دانش ديروز را رد مىكنند، كم نيستند. اين اعتراف خود دانشمندان است كه:
پيشرفتها سريع است امّا علم كنونى ما روى نعش بسيارى از تئورىها و طرحها بر پا گرديده [است]. شايد فقط تعابير رياضى كائنات دوام يابد! «2» روش دانشوران ما همين نقد و نقضهاست و واضح است كه تكثّر آرا با يگانگى متفاوت است؛ لذا اين تكثّر به شناخت حقيقت واحد راهى ندارد؛ البتّه ممكن است كه در اين آشفته بازار حقيقت و علمى هم باشد؛ ولى ما نمىدانيم كه آن علم در كدام بخش است. امّا در آن سو علمى را داريم كه نور است و حقيقت را آن چنان كه هست، يعنى به شكل واحد، روشن مىكند. با توجّه به
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 31
اين دو نكته (خشيت آورى و واقع و واحد نمايى) مىتوان گفت كه دانش ما به واقع «علم» نيست.
آداب سفر در فرهنگ نيايش 33 علم چيست؟ ..... ص : 29
ويژگى ديگر علم آن است كه قدرت مىآورد. اين يك اصل عقلانى است كه هر چه علم بيش باشد، قدرت تسخير و اثرگذارى بيشتر مىشود. داستان آصف بن برخيا مشهور است. او كسى است كه (علمى از كتاب نزد اوست) «1» و با اين مقدار علم، تخت بلقيس را از سبأ به ملك سليمان عليه السّلام مىبرد؛ آن هم در كمتر از يك چشم بر هم زدن. نيز خود حضرت سليمان عليه السّلام- كه آصف از زير دستان اوست- باد را در تسخير خود دارد. علم او اين چنين است:
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً ... «2».
تسخير و قدرت او را هم ببينيم:
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ «3».
باد به فرمان او جا به جا مىشود؛ به هر كجا كه او مىخواهد، مىرود. «4» حالتى كه قابل قياس است با وضع ما و چارپايان كه آن هم تسخير ناميده شده است:
سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ «5».
خداوند چيزهاى ديگرى را هم مسخّر ما كرده است؛ يعنى على القاعده بايد بتوانيم آنها را تسخير كنيم «6»:
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 32
... وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ. «1» مىتوان گفت كه كشتى را، به امر خدا، تسخير كردهايم؛ به فرمان ما حركت مىكند. نيز رودها كه البتّه كمتر در اختيار ما هستند؛ انحراف از مسير بعضى از رودها و سد بستن بر بخشى از آب رود از مظاهر تسخير ماست. امّا ماه و خورشيد چه؟ روز و شب چه؟ در تسخير رود از ياد نبريم معجزهى حضرت موسى عليه السّلام را هنگام گذشتن از نيل و در مورد ماه و خورشيد به ياد بياوريم «شقّ القمر» «2» و «ردّ الشّمس» «3» را. قبول كنيم كه شناخت چند عنصر از جرم ماه و چند قدم راه پيمودن بر آن، معناى كاملى براى تسخير نيست. اگر هم به سراغ مثالهاى بزرگ آمدهايم به آن معنا نيست كه مسائل ريز و كوچك حل شده است و به عنوان نمونه مىتوانيم مورچه را مسخّر خود كنيم و مثلا با يك جملهى ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ «4» مورچهها را به درون سوراخشان بفرستيم. اين تسخيرها
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 33
«علم» مىخواهد كه ما نداريم و اگر داشتيم وضعمان چنين نبود. حال اثبات اين كه موجودات عالم فهم دارند و در مرحلهى بعد، اين كه كسانى زبان آنان را مىدانند، در بخش بعدى خواهد آمد.
8-) 8-)
abbas همه ی اینا که گفتی درست،ولی تو هیچ کدوم علم رو تعریف نکردی... :lol:
با مطالب بسیار قشنگی که عباس آورد بحث تا حدود زیادی روشن شد
شاید بهتر از این نمی شد بحث رو تا اینجا جمع بندی کرد.
بنظرم تا حدود زیادی علم تعریف شد.
من از عباس می خوام که اولا کتابی رو که آدرس دادن معرفی کنند
دوم بحث رو ادامه بدن
سلام
در باره این کتاب ها توضیح بدین که ما هم بشناسیمش
تعریف علم اگه بتونیم بکنیم که ما هم عالم می شیم علی الاطلاق
بهتره مختصات علم در بیاریم . و بعد عالم رو بشناسیم وقتی عالم حقیقی شناختیم هرچه او بگوید علم است و هر چه او نگوید علم نیست
اینطوریشو نشنیده بودم.خیلی قشنگ حامد گفته.نقل قول:
بهتره مختصات علم در بیاریم . و بعد عالم رو بشناسیم وقتی عالم حقیقی شناختیم هرچه او بگوید علم است و هر چه او نگوید علم نیست
اینکه اول عالم حقیقی رو بشناسیم بعد هر چی که اون بگه علم حساب می یاد و غیر
مطالبی رو که اون گفته علم نیست.
خوب اگه با آقا حامد موافق باشید پس اینطور بحث و ادامه میدهیم:
الخصال ج1 39 خصلتان إحداهما تنسي الذنوب و الأخرى تقسي القلوب ..... ص : 39
الناس اثنان عالم و متعلم
22 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ النَّاسُ اثْنَانِ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ وَ الْهَمَجُ فِي النَّارِ
از آقا حامد میخوام حدیث بالا رو ترجمه کنند 8-) 8-) :P
سلام
قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم
انما العلم نور یقذف الله فی قلب من یشا
آقا رسول الله ص میفرمایند
فقط علم نور الله تعالی در قلب هر که خواهد میگزارد
با 1 کم تسامح در لفظ میشه از علم به فیض الهی تعبیر کرد
البته تذکر آقا مصطفی درس بود
منظور من این بود که اگه الله تعالی اراده هدایت عبدی کند
به او شرح صدر عطا فرماید
عزیزان دقت فرمایید
که هدایت
بی علم بی معنی است
بالنتیجه
هر کس به علمی که دارد عمل کند(به نظر من هرکس در هر مرتبه که باشد بهره ای از علم دارد )
الله علم آنچه ندارد به او ارث دهد
مثلا من علم دارم که اگه کراهت دارم بمن دروغ بگن خودم دروغ نگم
اگه من با این علم عمل کنم
الله تعالی ععلم آنچه ندانم به من ارث میدهد(شاید استفاده از لفظ ارث به دلیل این است که از شیر مادر حلال تر است )
اما در مورد معرفی کتاب بالا که دوستان خواسته بودند:
نام كتاب: آداب سفر در فرهنگ نيايش
نويسنده: عبد العلى محمدى شاهرودى
موضوع: دعا
تاريخ وفات مؤلف: معاصر
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: نشر آفاق
مكان چاپ: تهران
سال چاپ: 1381 ش
نوبت چاپ: اول
اما در ادامه بحث:
آداب سفر در فرهنگ نيايش 34 علم چيست؟ ..... ص : 29
اشيا و جانداران قابل خطاباند «1» از مسلّمات آن است كه تمام موجودات تسبيح گوى حضرت حقّاند.
نظير اين آيه در قرآن كريم فراوان است:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ* ... «2» و حتّى فراتر از آن:
وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ «3».
ديگر آن كه در چند مورد خداوند اشيا و جمادات و حيوانات را مخاطب قرار داده و به آنها امر كرده است:
و قُلْنا: يا نارُ! كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ «4» وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا. يا جِبالُ! أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «5» يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ: هَلِ امْتَلَأْتِ؟ وَ تَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ «6»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 34
وَ قِيلَ: يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي ... «1».
نيز به زنبور عسل وحى مىشود:
وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ «2».
گفت و شنود حضرت سليمان عليه السّلام با جان دارانى چون مورچه و هدهد و كلّا پرندگان و فرمانروايى بر جنّ هم كه بىنياز از توضيح است. «3» نيز شهادت دادن اعضاى بدن در قيامت و گفت و گوى آدمى با اعضايش «4».
ياد آورى اين نكته هم ضرورى است كه گفت و شنود اشيا همانند ما نيست؛ مهمّ آن است كه مىگويند و مىشنوند؛ حال به كدام زبان؟ به زبانى كه خود مىدانند. چگونه مىشنوند؟ به شيوهى خود. ما چگونگى اينها و حتّى نفس انجام اين اعمال را نمىفهميم و خداوند حكيم هم در قرآن به اين درك نكردن ما اشاره فرموده است:
... وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ... «5».
از ياد نبريم كه ملاك در عالم، فهم ما آدميان نيست كه چگونگى و وجود و عدم اشيا با معيار ما قابل قياس و درك باشد. در اين جا هم مهم مفهوم گفتن و شنيدن است نه چگونگى آن.
آداب سفر در فرهنگ نيايش 39 كسانى هستند كه علم و قدرت دارند ..... ص : 35
كسانى هستند كه علم و قدرت دارند
دانستيم كه اشيا قابل خطاب و فرمانبرىاند. حال خواهيم ديد كه به گواهى قرآن كريم، جز خداوند متعال، كسان ديگرى هم هستند كه قدرت تسخير دارند؛ البتّه به اذن اللَّه. «1» به اين نمونهها توجّه كنيد:
در سورهى سبأ- چنان كه گذشت- خوانديم كه كوهها و پرندگان در حمد و تسبيح گويى با حضرت داود عليه السّلام هم نوا بودند و آهن در دست او نرم بود و اينك آياتى ديگر در بارهى او:
... وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ؛ إِنَّهُ أَوَّابٌ* إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ «2».
اينها نيز راجع به سليمان عليه السّلام است:
قالَ: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ* فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ* وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ* وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ* هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ «3».
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 36
نيز:
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ* يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ .... «1» حضرت ابراهيم عليه السّلام به چهار مرغ كشتهشدهى در هم كوفته فرمان مىراند:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى. قالَ: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ: بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي. قالَ: فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. «2» معجزات همگى اين گونهاند. عصا در دست كليم اللَّه مار مىشود و موجوداتى را مىبلعد و باز به شكل اوّل بر مىگردد. «3» با ضرب همان عصا دريا را مىشكافد «4» و باز همان عصا را به سنگى مىزند و 12 چشمه از آن مىجوشد. «5»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 37
اين عيسى بن مريم عليهما السّلام است كه مىگويد:
... أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ ... «1».
نيز به او خطاب مىشود كه:
... وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي ... «2».
جالب آن جاست كه اين تصرّفات در طبيعت مخصوص انبيا عليهم السّلام نيست؛ آصف بن برخيا- كه به استناد احاديث نبى نبوده است «3»- تخت بلقيس را از سبأ تا دربار سليمان عليه السّلام مىآورد در كمتر از يك چشم بر هم زدن. نيز مريم كبرى عليها السّلام به نخل خشكيده مىرسد و از آن رطب تازه مىخورد:
وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا «4».
حوزهى اختيارات جنّيان هم كه كاملا متفاوت با ماست و قابل قياس نيست. «5»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 38
در اخبار و روايات هم اين گونه حالات را فراوان داريم. اگر از ولايت تكوينى چهارده معصوم عليهم السّلام- كه همگى بر آن متّفقاند «1»- بگذريم، اصحاب خاصّ و بزرگان شيعه را هم خواهيم يافت كه قدرتهايى دارند.
اين حكايت مشهور است كه ابو ذر به نزد سلمان رفت در حالى كه ديگ غذايى بار گذاشته بود و آن ديگ دو بار افتاد؛ ولى هيچ غذايى بر زمين نريخت. «2» حال به اين مورد توجّه كنيد: روزى مقداد نزد سلمان رفت در حالى كه كنار سلمان ديگى بر روى دو پايه گذاشته شده بود و بدون هيزم و آتش حرارت مىديد. مقداد تعجّب كرد كه چرا ديگ بدون هيزم و آتش گرم مىشود. سلمان دو سنگ زير ديگ انداخت كه فورا شعلهور شدند. سلمان در پاسخ تعجّب بسيار مقداد، اين آيه را خواند: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ* «3». در اين هنگام ديگ
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 39
به جوش آمد. سلمان به مقداد گفت: جوشش ديگ را كمتر كن. مقداد وسيلهاى براى اين كار نيافت. سلمان خود دستش را داخل ديگ كرد و آن را چرخانيد.
ديگ از جوشش ايستاد. با دستش مقدارى غذا برداشت و با هم خوردند. مقداد بعدا داستان را براى نبىّ گرامى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بازگو كرد و پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:
«سلمان من يطيع اللَّه و رسوله و أمير المؤمنين فيطيعه كلّ شيء و لا يضرّه شيء».
«سلمان كسى است كه خدا و رسولش و امير المؤمنين عليهما السّلام را اطاعت مىكند. پس همه چيز او را اطاعت مىكنند و هيچ چيز زيانى به او نمىرساند.» تا آخر حكايت. «1» علم غيب اصحابى چون ميثم تمّار نيز زبان زد است