PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عبادت،سیره و مکارم اخلاق امام کاظم(ع)



mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:18 بعد از ظهر
محمّد بن جعفر عاصمی از پدر خود، از جدش نقل کرده، با عده ای از اصحاب به حج رفتیم و بعد از آن به طرف مدینه راه افتادیم و به دنبال جایی برای اتراق بودیم. ابا الحسن علیه السلام را دیدیم که سوار بر الاغ سبز رنگی بودند و پشت سر ایشان غذا می*آوردند. بین نخل*ها فرود آمدیم و ایشان نیز همان جا فرود آمد و طشت و آب و مشکی آوردند و ابتدا ایشان دست هایشان را شستند و طشت را از طرف راست گرداندند تا به نفر آخر رسید، بعد از طرف چپ شروع کردند تا همه دست*های خود را شستند و بعد غذا را آوردند. با نمک شروع کردند و سپس فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید. بعد سرکه خوردند و سپس کتف کباب شده ای آوردند و فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که رسول الله صلی الله علیه و آله به آن علاقه داشتند.
بعد سرکه و روغن زیتون آوردند، فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که فاطمه علیها السّلام به آن علاقه داشتند. بعد سکباج -. غذایی معروف که از سرکه و گوشت و زعفران تهیه می*شود. - آوردند، فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که امیرالمؤمنین علیه السّلام به آن علاقه داشتند.
سپس گوشت سرخ کرده با بادنجان آوردند، فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که حسن بن علی علیه السّلام به آن علاقه داشتند.
بعد ماست ترشی که در آن نان ترید شده بود آوردند، فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که حسین بن علی علیه السّلام به آن علاقه داشتند. سپس پنیری که با ادویه معطر شده بود آوردند، فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که محمّد بن علی علیهما السّلام به آن علاقه داشتند. بعد پیاله ای آوردند که در آن چیزی مانند عجه -. غذایی است که از تخم مرغ و آرد و روغن درست می*کنند. - بود و تخم مرغ داشت، فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که پدرم حضرت صادق علیه السلام به آن علاقه داشتند. بعد حلوایی آوردند و فرمودند: با نام خداوند بخشنده مهربان بخورید، این غذایی است که من به آن علاقه دارم. سفره را برچیدند، یکی از ما برخاست تا آن چه اطراف سفره ریخته بود را تمیز کند، امام علیه السلام فرمودند: این کار را در خانه*ها می*کنند که سقف دارد، ولی در چنین جایی برای پرندگان و چهارپایانی است که دنبال غذا می*گردند.
بعد خلال دندان آوردند، فرمودند: خلال صحیح آن است که زبان را در دهان بگردانی و هر چه یافتی را فرو ببری و هر چه بیرون نیامد را با خلال خارج کنی و بیرون اندازی. طشت و آب آوردند؛ اول از طرف چپ شروع کردند تا به خود ایشان رسید و دست خود را شستند، سپس کسانی که طرف راست ایشان بودند شستند تا به نفر آخر رسید. بعد فرمود: ای عاصم! چطور به هم دیگر می*رسید به یک دیگر نیکی می*کنید؟ او عرض کرد: به بهترین وجهی که مردم ممکن است. فرمودند: آیا این طور است که اگر یکی از شما هنگام تنگ دستی بیاید و او را پیدا نکند، بگوید کیسه پول او را بیاورند و مهر کیسه را بشکند و هر چه لازم داشت بردارد و کسی به او چیزی نگوید؟ عرض کرد: نه. فرمودند: پس شما آن طور که من دوست دارم، هنگام تنگدستی و فقر به هم رسیدگی نمی کنید. -. مکارم الأخلاق: ۱۶۵
بحارالانوار جلد۴۸ صفحه۱۱۹

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:20 بعد از ظهر
للنعمانی أَحْمَدُ بْنُ سُلَیْمَانَ بْنِ هَوْذَةَ عَنِ النَّهَاوَنْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَرَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ ثَلَاثُ سِنِینَ وَ مَعَهُ عَنَاقٌ مِنْ هَذِهِ الْمَکِّیَّةِ وَ هُوَ آخِذٌ بِخِطَامِهَا وَ هُوَ یَقُولُ لَهَا اسْجُدِی فَلَا تَفْعَلُ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ غُلَامٌ لَهُ صَغِیرٌ یَا سَیِّدِی قُلْ لَهَا تَمُوتُ فَقَالَ مُوسَی علیه السلام وَیْحَکَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ
غیبت نعمانی: معاویة بن وهب نقل کرده، به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم و ابا الحسن موسی علیه السلام را که در آن وقت سه سال داشتند را دیدم که بزغاله ای مکی به همراه دارند و مهار آن را گرفته و می*گویند: سجده کن و او این کار را نمی کرد. تا سه بار همین را فرمودند و بزغاله سجده نکرد، یکی از غلامان کوچک ایشان عرض کرد: آقای من! به او بگویید: بمیر! موسی علیه السلام فرمودند: وای بر تو! من زنده کنم و بمیرانم!؟ خدا زنده می*کند و می*میراند. -. غیبت نعمانی: ۱۷۹ -
----------
📗غیبة النعمانیّ ص ۱۷۹.
📘بحارالانوار ج۴۸ ص۱۱۷

یا علی💖

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:22 بعد از ظهر
[الکافی] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُعَتِّبٍ قَالَ: کَانَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام یَأْمُرُنَا إِذَا أَدْرَکَتِ الثَّمَرَةُ أَنْ نُخْرِجَهَا فَنَبِیعَهَا وَ نَشْتَرِیَ مَعَ الْمُسْلِمِینَ یَوْماً بِیَوْمٍ [۳] .
📘کافی: معتب نقل کرده، وقتی میوه*ها می*رسیدند، ابا الحسن علیه السّلام دستور می*دادند آن*ها را بچینیم و بفروشیم و آن مقدار که خود نیاز داریم به همراه سایر مردم روزانه از بازار بخریم.
📚بحارالانوار جلد۴۸ صفحه۱۱۷
----------
[۳]: ۳. نفس المصدر ج ۵ ص ۱۶۶.

یا حیدر مدد🙌

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:24 بعد از ظهر
الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: بَعَثَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام غُلَاماً یَشْتَرِی لَهُ بَیْضاً فَأَخَذَ الْغُلَامُ بَیْضَةً أَوْ بَیْضَتَیْنِ فَقَامَرَ بِهَا فَلَمَّا أَتَی بِهِ أَکَلَهُ فَقَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ إِنَّ فِیهِ مِنَ الْقِمَارِ قَالَ فَدَعَا بِطَشْتٍ فَتَقَیَّأَ فَقَاءَهُ [۲] .
کافی: عبدالحمید بن سعید نقل کرده، ابا الحسن علیه السّلام غلامی را فرستادند تا برای ایشان تخم مرغ بخرد، غلام با یکی دو تا از تخم مرغ*ها قمار کرد، وقتی آنها را آورد و ایشان آن*ها را خوردند، یکی از غلامان عرض کرد: آقا در میان این تخم مرغ ها، قمار هم وجود دارد، امام علیه السّلام طشتی خواست و آن چه خورده بودند را قی کردند.
----------
📘 الکافی ج ۵ ص ۱۲۳.
📚 بحارالانوار جلد۴۸ ص ۱۱۷

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:27 بعد از ظهر
[الکافی] عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَ غَیْرِهِ عَنْ عِیسَی شَلَقَانَ قَالَ: کُنْتُ قَاعِداً فَمَرَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام وَ مَعَهُ بَهِیمَةٌ قَالَ فَقُلْتُ یَا غُلَامُ مَا تَرَی مَا یَصْنَعُ أَبُوکَ یَأْمُرُنَا بِالشَّیْ ءِ ثُمَّ یَنْهَانَا عَنْهُ أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلَّی أَبَا الْخَطَّابِ ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ مِنْهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام وَ هُوَ غُلَامٌ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِیمَانِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لَا زَوَالَ لَهُ
وَ خَلَقَ خَلْقاً بَیْنَ ذَلِکَ أَعَارَهُمُ اللَّهُ الْإِیمَانَ یُسَمَّوْنَ الْمُعَارَیْنَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ کَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِیرَ الْإِیمَانَ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَخْبَرْتُهُ مَا قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ مَا قَالَ لِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّةٍ [۴] .
📘کافی: عیسی شلقان نقل کرده، نشسته بودم که ابا الحسن موسی علیه السّلام در حالی که چارپایی همراهشان بود از مقابلم رد شدند، عرض کردم: ای پسر! نمی بینی پدرت چه می*کند؟ اول امری به ما می*کند و بعد ما را از آن نهی می*کند، به ما امر کرد با ابوالخطاب دوستی بورزیم و سپس امر کرد او را لعنت کنیم و از او تبری بجوییم. ابا الحسن علیه السلام که در آن زمان نوجوانی بودند فرمودند: خداوند عده ای را برای ایمان آفریده همیشه بر ایمان خود باقی می*مانند و عده ای را نیز برای کفر آفریده که همیشه بر کفر خود باقی می*مانند و عده ای دیگر بین این دو آفریده که ایمان را به آن*ها عاریه داده است که به آن*ها معارین می*گویند و هر وقت بخواهد ایمان را از آن*ها می*گیرد، ابوالخطاب از کسانی است که ایمانشان عاریه بود. به محضر امام صادق علیه السّلام رسیدم و آن چه به ابا الحسن علیه السّلام گفته بودم و آن چه ایشان به من فرمود را برایشان نقل کردم، حضرت فرمودند: او از ریشه نبوت است.
----------
[۴]: ۴. المصدر السابق ج ۲ ص ۴۱۸.
بحارالانوار ج۴۸ ص۱۱۶
یا علی مدد😭💖

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:30 بعد از ظهر
[الکافی] عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ قَالَ: کُنْتُ أَسِیرُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی بَعْضِ أَطْرَافِ الْمَدِینَةِ إِذْ ثَنَی رِجْلَهُ عَنْ دَابَّتِهِ فَخَرَّ سَاجِداً فَأَطَالَ وَ أَطَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ رَکِبَ دَابَّتَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ أَطَلْتَ السُّجُودَ فَقَالَ إِنَّنِی ذَکَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَیَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی [۳] .
کافی: هشام بن احمر نقل کرده، با ابا الحسن علیه السّلام در اطراف مدینه حرکت می*کردیم که ناگهان ایشان از مرکب خویش پایین آمدند و به سجده افتادند و مدتی زیادی طول دادند، سپس سرشان را برداشتند و سوار مرکبشان شدند. عرض کردم: فدایتان شوم! سجده ای طولانی کردید!؟ فرمودند: به یاد یکی از نعمت*هایی که خدا بر من عنایت کرده افتادم، خوش داشتم که پروردگارم را شکر کنم. -. همان: ۹۸ -
----------
[۳]: ۳. نفس المصدر ج ۲ ص ۹۸.
📚بحارالانوار ج۴۸ ص۱۱۶
یا علی مدد💖

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:33 بعد از ظهر
[الکافی] الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام فِی السَّنَةِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا لَکَ ذَبَحْتَ کَبْشاً وَ نَحَرَ فُلَانٌ بَدَنَةً فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ نُوحاً علیه السلام کَانَ فِی السَّفِینَةِ وَ کَانَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ کَانَتِ السَّفِینَةُ مَأْمُورَةً فَطَافَ بِالْبَیْتِ وَ هُوَ طَوَافُ النِّسَاءِ وَ خَلَّی سَبِیلَهَا نُوحٌ علیه السلام فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ
إِلَی الْجِبَالِ أَنِّی وَاضِعٌ سَفِینَةَ نُوحٍ عَبْدِی عَلَی جَبَلٍ مِنْکُنَّ فَتَطَاوَلَتْ وَ شَمَخَتْ وَ تَوَاضَعَ الْجُودِیُّ وَ هُوَ جَبَلٌ عِنْدَکُمْ فَضَرَبَتِ السَّفِینَةُ بِجُؤْجُؤِهَا [۱] الْجَبَلَ قَالَ فَقَالَ نُوحٌ عِنْدَ ذَلِکَ یَا مَاوِی أَتْقِنْ وَ هُوَ بِالسُّرْیَانِیَّةِ رَبِّ أَصْلِحْ قَالَ فَظَنَنْتُ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَرَّضَ بِنَفْسِهِ [۲] .
📚کافی: ابابصیر نقل کرده، در همان سالی که حضرت صادق علیه السّلام از دنیا رفته بودند، به محضر ابا الحسن موسی علیه السّلام رسیدم و عرض کردم: فدایتان شوم! چه شد که شما یک قوچ قربانی کردید و فلانی یک شتر قربانی کرد؟ فرمودند: ای ابامحمد! نوح علیه السلام در کشتی بود و آن چه خدا می*خواست هم در کشتی وجود داشت، کشتی مأمور بود، خانه کعبه را طواف کرد که همین طواف نساء است، نوح علیه السلام مهار کشتی را رها کرد، خداوند عزّ و جلّ به کوه*ها وحی کرد که من کشتی بنده*ام نوح را روی یکی از شما قرار می*دهم، کوه*ها بر خود بالیدند و کبر نمودند، اما کوه جودی که یکی از کوه*های سرزمین شماست، تواضع و فروتنی کرد. کشتی با سینه در روی آن کوه نشست. در آن زمان بود که نوح گفت: «یا ماوی اتقن» که به زبان سریانی یعنی خدایا به صلاح کن! طوری این را گفتتند که گمان کردم ابا الحسن علیه السّلام از طرف خودشان می*گویند. -. همان ۲: ۱۲۴ -
----------
[۱]: ۱. الجؤجؤ: من الطائر و السفینة، الصدر، جمع جآجئ.

[۲]: ۲. 📘الکافی ج ۲ ص ۱۲۴.
بحارالانوار ج۴۸ ص۱۱۶/۱۱۵

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:35 بعد از ظهر
[الکافی] الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنِ الْجَامُورَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَعْمَلُ فِی أَرْضٍ لَهُ قَدِ اسْتَنْقَعَتْ قَدَمَاهُ فِی الْعَرَقِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیْنَ الرِّجَالُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ قَدْ عَمِلَ بِالْیَدِ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی فِی أَرْضِهِ وَ مِنْ أَبِی فَقُلْتُ وَ مَنْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ آبَائِی کُلُّهُمْ کَانُوا قَدْ عَمِلُوا بِأَیْدِیهِمْ وَ هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ الصَّالِحِینَ [۴] .
📗 "کافی: علی بن ابی حمزه نقل کرده، ابا الحسن علیه السّلام را دیدم که در زمین خود مشغول کار بودند و پاهایشان در عرق فرو رفته بود، عرض کردم: فدایتان شوم! کارگرها کجا هستند؟ فرمودند: ای علی! کسانی که از من و پدرم بهتر بوده اند نیز با دست خود کار کرده اند. عرض کردم: چه کسانی؟ فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السّلام و همه پدران من با دست خود کار کرده اند، کار کردن شیوه پیامبران و مرسلین و اوصیاء و صالحین است. -. همان ۵: ۷۵ -
----------
[۴]: ۴. نفس المصدر ج ۵ ص ۷۵.
📚بحارالانوارج۴۸ ص۱۱۵
پروردگارا به حق امام کاظم علیه السلام ظهور حجتت، سرور و آقای ما، مولای ما ،صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نزدیک و نزدیک تر بگردان😭💖

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:38 بعد از ظهر
[الکافی] الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ مُعَتِّبٍ قَالَ: کَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام فِی حَائِطٍ لَهُ یَصْرِمُ [۲]
فَنَظَرْتُ إِلَی غُلَامٍ لَهُ قَدْ أَخَذَ کَارَةً مِنْ تَمْرٍ فَرَمَی بِهَا وَرَاءَ الْحَائِطِ فَأَتَیْتُهُ فَأَخَذْتُهُ وَ ذَهَبْتُ بِهِ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی وَجَدْتُ هَذَا وَ هَذِهِ الْکَارَةَ فَقَالَ لِلْغُلَامِ فُلَانُ قَالَ لَبَّیْکَ قَالَ أَ تَجُوعُ قَالَ لَا یَا سَیِّدِی قَالَ فَتَعْرَی قَالَ لَا یَا سَیِّدِی قَالَ فَلِأَیِّ شَیْ ءٍ أَخَذْتَ هَذِهِ قَالَ اشْتَهَیْتُ ذَلِکَ قَالَ اذْهَبْ فَهِیَ لَکَ وَ قَالَ خَلُّوا عَنْهُ [۳] .
💖📗اصول کافی: معتب نقل کرده، ابا الحسن موسی علیه السّلام در باغشان مشغول قطع کردن شاخه*های درختان بود، دیدم که یکی از غلامان ایشان خوشه ی خرمایی برداشت و پشت دیوار باغ انداخت، پیش او رفتم و خوشه خرما را برداشتم و او را به حضور ایشان بردم و عرض کردم: فدایتان شوم! من این غلام را با این خوشه خرما دیدم، به غلام فرمودند: فلانی! عرض کرد: لبیک! فرمودند: گرسنه هستی؟ عرض کرد: نه آقای من. فرمودند: برهنه هستی؟ عرض کرد: نه آقای من. فرمودند: پس چرا این خوشه خرما را برداشتی؟ عرض کرد: هوس چنین کاری کردم. فرمودند: برو، مال تو باشد و فرمودند: رهایش کنید.
----------
[۲]: ۲. الصرم: هو القطع البائن، و صرم فلان النخل و الشجر جزه.
📘 الکافی ج ۲ ص ۱۰۸.
📚بحارالانوار جلد۴۸ ص۱۱۵
یا الله🙌💖

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:41 بعد از ظهر
[الکافی] عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یُونُسَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فِی حَدِیثِ بُرَیْهٍ: أَنَّهُ لَمَّا جَاءَ مَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَلَقِیَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهما السلام فَحَکَی لَهُ هِشَامٌ الْحِکَایَةَ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ لِبُرَیْهٍ یَا بُرَیْهُ کَیْفَ عِلْمُکَ بِکِتَابِکَ قَالَ أَنَا بِهِ عَالِمٌ ثُمَّ قَالَ کَیْفَ ثِقَتُکَ بِتَأْوِیلِهِ قَالَ مَا أَوْثَقَنِی بِعِلْمِی فِیهِ قَالَ فَابْتَدَأَ أَبُو الْحَسَنِ یَقْرَأُ الْإِنْجِیلَ فَقَالَ بُرَیْهٌ إِیَّاکَ کُنْتُ أَطْلُبُ مُنْذُ خَمْسِینَ سَنَةً أَوْ مِثْلَکَ قَالَ فَقَالَ فَآمَنَ بُرَیْهٌ وَ حَسُنَ إِیمَانُهُ وَ آمَنَتِ الْمَرْأَةُ الَّتِی کَانَتْ مَعَهُ.
فَدَخَلَ هِشَامٌ وَ بُرَیْهٌ وَ الْمَرْأَةُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَحَکَی لَهُ هِشَامٌ الْکَلَامَ الَّذِی جَرَی بَیْنَ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام وَ بَیْنَ بُرَیْهٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [۳]
فَقَالَ بُرَیْهٌ أَنَّی لَکُمُ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ کُتُبُ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ هِیَ عِنْدَنَا وِرَاثَةً مِنْ عِنْدِهِمْ نَقْرَأُهَا کَمَا قَرَءُوهَا وَ نَقُولُهَا کَمَا قَالُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یَجْعَلُ حُجَّةً فِی أَرْضِهِ یُسْأَلُ عَنْ شَیْ ءٍ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی [۱] .
📘اصول کافی: هشام بن حکم نقل کرده، در جریان حدیث بریة، وقتی با بریة به حضور امام صادق علیه السلام رسیدیم، ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام را دیدم و ماجرا را برای ایشان حکایت کردم. وقتی نقل من تمام شد، ابا الحسن علیه السلام به بریة فرمودند: ای بریة! چقدر کتاب خودتان را می*دانی؟ گفت: من عالم به آن هستم. بعد فرمودند: چقدر به تأویل آن مطمئنی؟ همان مقدار که به علمم نسبت به آن اطمینان دارم. ابا الحسن علیه السلام شروع به خواندن انجیل کردند. بریة گفت: من پنجاه سال است که دنبال شما یا کسی مثل شما می*گردم. بریة ایمان آورد و مؤمن خوبی شد، زنی که همراه او بود نیز ایمان آورد.
هشام و بریة و ان زن به حضور امام صادق علیه السلام رسیدند و هشام گفتگویی که بین ابا الحسن موسی علیه السلام و بریة اتفاق افتاده بود را برای ایشان شرح داد، امام صادق علیه السلام فرمودند: «ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» -. آل عمران / ۳۴ - {فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست}.
بریة عرض کرد: شما چطور از تورات و انجیل و کتاب*های انبیاء خبر دارید؟ حضرت فرمودند: آن*ها به ما ارث رسیده است، ما آن*ها را همان طور می*خوانیم که آن*ها می*خواندند و همان طور می*گوییم که آن*ها می*گفتند. خداوند در زمین حجتی قرار نمی دهد که چیزی بپرسند و بگوید نمی دانم. -. کافی ۱: ۲۷۷ -
----------
[۳]: ۳. سورة آل عمران الآیة: ۳۴.
📙 الکافی ج ۱ ص ۲۲۷ و فی هامش المصدر بریهة.
📚بحارالانوار جلد۴۸ ص ۱۱۵

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:42 بعد از ظهر
[الکافی] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَفَعَهُ قَالَ: خَرَجَ أَبُو حَنِیفَةَ مِنْ عِنْدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی علیهما السلام قَائِمٌ وَ هُوَ غُلَامٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو حَنِیفَةَ یَا غُلَامُ أَیْنَ یَضَعُ الْغَرِیبُ بِبَلَدِکُمْ فَقَالَ اجْتَنِبْ أَفْنِیَةَ الْمَسَاجِدِ وَ شُطُوطَ الْأَنْهَارِ وَ مَسَاقِطَ الثِّمَارِ وَ مَنَازِلَ النُّزَّالِ وَ لَا تَسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ بِغَائِطٍ وَ لَا بَوْلٍ وَ ارْفَعْ ثَوْبَکَ وَ ضَعْ حَیْثُ شِئْتَ [۱] .
📚کافی: روزی ابوحنیفه از محضر امام صادق علیه السلام خارج می*شد که دید حضرت ابا الحسن موسی علیه السلام را که در آن وقت نوجوانی بودند ایستاده اند؛ به ایشان گفت: ای جوان! اگر کسی در شهر شما غریب باشد، در کجا قضای حاجت کند؟ ایشان فرمودند: از اطراف مسجدها و جوی*ها درختان میوه دار و کاروان سراها پرهیز کن و در هنگام بول و غائط رو به قبله نباش، بعد لباست را بالا بزن و هر جا خواستی کارت را بکن. -. همان: ۱۶ -
----------
📙 الکافی ج ۳ ص ۱۶.
یا علی🥺💖

mahdi11
دوشنبه 18 اسفند 99, 05:44 بعد از ظهر
[الکافی] عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ وَ الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْکُوفِیِّ قَالَ: تَزَوَّجَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا جَارِیَةً مُعْصِراً لَمْ تَطْمَثْ فَلَمَّا افْتَضَّهَا سَالَ الدَّمُ فَمَکَثَ سَائِلًا لَا
یَنْقَطِعُ نَحْواً مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ قَالَ فَأَرَوْهَا الْقَوَابِلَ وَ مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ یُبْصِرُ ذَلِکَ مِنَ النِّسَاءِ فَاخْتَلَفْنَ فَقَالَ بَعْضٌ هَذَا مِنْ دَمِ الْحَیْضِ وَ قَالَ بَعْضٌ هُوَ مِنْ دَمِ الْعُذْرَةِ [۳] فَسَأَلُوا عَنْ ذَلِکَ فُقَهَاءَهُمْ مِثْلَ أَبِی حَنِیفَةَ وَ غَیْرِهِ مِنْ فُقَهَائِهِمْ فَقَالُوا هَذَا شَیْ ءٌ قَدْ أَشْکَلَ وَ الصَّلَاةُ فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ فَلْتَتَوَضَّأْ وَ لْتُصَلِّ وَ لْیُمْسِکْ عَنْهَا زَوْجُهَا حَتَّی تَرَی الْبَیَاضَ فَإِنْ کَانَ دَمَ الْحَیْضِ لَمْ تَضُرَّهَا الصَّلَاةُ وَ إِنْ کَانَ دَمَ الْعُذْرَةِ کَانَتْ قَدْ أَدَّتِ الْفَرِیضَةَ فَفَعَلَتِ الْجَارِیَةُ ذَلِکَ وَ حَجَجْتُ فِی تِلْکَ السَّنَةِ فَلَمَّا صِرْنَا بِمِنًی بَعَثْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لَنَا مَسْأَلَةً قَدْ ضِقْنَا بِهَا ذَرْعاً فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَأْذَنَ لِی فَآتِیَکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا فَبَعَثَ إِلَیَّ إِذَا هَدَأَتِ الرِّجْلُ وَ انْقَطَعَ الطَّرِیقُ فَأَقْبِلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ خَلَفٌ فَرَعَیْتُ اللَّیْلَ حَتَّی إِذَا رَأَیْتُ النَّاسَ قَدْ قَلَّ اخْتِلَافُهُمْ بِمِنًی تَوَجَّهْتُ إِلَی مِضْرَبِهِ [۴]
فَلَمَّا کُنْتُ قَرِیباً إِذَا أَنَا بِأَسْوَدَ قَاعِدٍ عَلَی الطَّرِیقِ فَقَالَ مَنِ الرَّجُلُ فَقُلْتُ رَجُلٌ مِنَ الْحَاجِّ فَقَالَ مَا اسْمُکَ قُلْتُ خَلَفُ بْنُ حَمَّادٍ فَقَالَ ادْخُلْ بِغَیْرِ إِذْنٍ فَقَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَقْعُدَ هَاهُنَا فَإِذَا أَتَیْتَ أَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلْتُ فَسَلَّمْتُ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی فِرَاشِهِ وَحْدَهُ مَا فِی الْفُسْطَاطِ غَیْرُهُ فَلَمَّا صِرْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ سَأَلَنِی وَ سَأَلْتُهُ عَنْ حَالِهِ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیکَ تَزَوَّجَ جَارِیَةً مُعْصِراً لَمْ تَطْمَثْ فَلَمَّا افْتَضَّهَا فَافْتَرَعَهَا سَالَ الدَّمُ فَمَکَثَ سَائِلًا لَا یَنْقَطِعُ نَحْواً مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ وَ إِنَّ الْقَوَابِلَ اخْتَلَفْنَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ بَعْضُهُنَّ دَمُ الْحَیْضِ وَ قَالَ بَعْضُهُنَّ دَمُ الْعُذْرَةِ فَمَا یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تَصْنَعَ قَالَ فَلْتَتَّقِ اللَّهَ فَإِنْ کَانَ مِنْ دَمِ الْحَیْضِ فَلْتُمْسِکْ عَنِ الصَّلَاةِ حَتَّی تَرَی الطُّهْرَ وَ لْیُمْسِکْ عَنْهَا بَعْلُهَا وَ إِنْ کَانَ مِنَ الْعُذْرَةِ فَلْتَتَّقِ اللَّهَ وَ لْتَتَوَضَّأْ وَ لْتُصَلِّ وَ یَأْتِیهَا بَعْلُهَا إِنْ أَحَبَّ ذَلِکَ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ لَهُمْ أَنْ یَعْلَمُوا مِمَّا هِیَ حَتَّی یَفْعَلُوا مَا یَنْبَغِی قَالَ فَالْتَفَتَ یَمِیناً وَ شِمَالًا فِی الْفُسْطَاطِ مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ کَلَامَهُ أَحَدٌ قَالَ ثُمَّ نَهَدَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا خَلَفُ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تُذِیعُوهُ وَ لَا تُعَلِّمُوا هَذَا الْخَلْقَ أُصُولَ دِینِ اللَّهِ بَلِ ارْضَوْا لَهُمْ مَا رَضِیَ اللَّهُ لَهُمْ مِنْ ضَلَالٍ قَالَ ثُمَّ عَقَدَ بِیَدِهِ الْیُسْرَی تِسْعِینَ ثُمَّ قَالَ تَسْتَدْخِلُ الْقُطْنَةَ ثُمَّ تَدَعُهَا مَلِیّاً ثُمَّ تُخْرِجُهَا إِخْرَاجاً رَفِیقاً فَإِنْ کَانَ الدَّمُ مُطَوَّقاً فِی الْقُطْنَةِ فَهُوَ مِنَ الْعُذْرَةِ وَ إِنْ کَانَ مُسْتَنْقِعاً فِی الْقُطْنَةِ فَهُوَ مِنَ الْحَیْضِ قَالَ خَلَفٌ فَاسْتَخَفَّنِی الْفَرَحُ فَبَکَیْتُ فَلَمَّا سَکَنَ بُکَائِی فَقَالَ مَا أَبْکَاکَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَنْ کَانَ یُحْسِنُ هَذَا غَیْرُکَ قَالَ فَرَفَعَ یَدَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی مَا أُخْبِرُکَ إِلَّا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ [۱] .
📘 "کافی: خلف بن حماد کوفی نقل کرده، یکی از اصحاب با دخترک بالغی که هنوز حیض نشده بود ازدواج کرد؛ وقتی با او نزدیکی کرد، خون جاری شد و همین طور می*آمد و تا حدود ده روز قطع نشد، گفت او را به قابله*ها و زنانی که وارد هستند نشان دهید، زن*ها نظرات مختلفی داشتند؛ بعضی می*گفتند خون حیض است و بعضی می*گفتند خون بکارت است.
این مسأله را از فقهای خود مثل ابوحنیفه و دیگران سؤال کردند؛ جواب دادند: خالی از اشکال نیست، نماز فریضه ای واجب است باید وضو بگیرد و نمازش را بخواند و شوهرش باید تا پاک شدن، از نزدیکی با او خودداری کند. اگر خون حیض باشد، نمازش ضرری ندارد و اگر خون بکارت باشد، او فریضه اش را به جا آورده است. دخترک همین کار را کرد.
خلف بن حماد نقل کرده، من در همان سال به حج رفتم، وقتی وارد منی شدیم، برای ابا الحسن بموسی بن جعفر علیه السّلام پیغام فرستادم و عرض کردم: مسأله ایست که برای ما خیلی مشکل شده است، اگر صلاح می*بینید، اجازه دهید به محضر شما برسم و در مورد آن از شما سؤال کنم. ایشان پیغام فرستادند که: وقتی رفت و آمد آرام شد و خلوت شد، پیش من بیا إن شاء اللَّه. صبر کردم تا شب شد و وقتی دیدم رفت و آمد مردم در منی کم شد، به سمت خیمه ایشان رفتم.
نزدیک خیمه که رسیدم، غلام سیاهی را دیدم که بر سر راه نشسته است، گفت: آقا که باشند؟ گفتم: یکی از حاجیان. گفت: اسمت چیست؟ گفتم: خلف بن حماد. گفت: می*توانی بدون اذن وارد شوی، ایشان به من امر کرده اند که اینجا بنشینم و هر وقت آمدی به تو اجازه ورود بدهم. داخل رفتم و بر ایشان سلام کردم و جواب سلام مرا دادند. تنها روی تشک نشسته بودند و در خیمه جز ایشان شخص دیگری نبود. وقتی مقابلشان نشستم، حال مرا پرسیدند و من نیز حالشان را پرسیدم.
به ایشان عرض کردم: یکی از دوست داران شما با دخترکی بالغ که هنوز حائض نشده بود ازدواج کرد، پس از نزدیکی کردن، خون از دختر آمد و همین طور می*آمد و در حدود ده روز قطع نشد. زن*های قابله اختلاف نظر داشتند؛ بعضی می*گفتند: خون حیض است و بعضی می*گفتند: خون بکارت است. این زن چه باید بکند؟
فرمودند: باید تقوا پیشه کند؛ اگر خون حیض باشد، نماز نخواند تا پاک شود و همسرش نیز باید از نزدیکی با او خودداری کند. اگر خون بکارت باشد، باز باید تقوا پیشه کند و وضو بگیرد و نمازش را بخواند شوهرش هم اگر خواست می*تواند با اونزدیکی کند. به ایشان عرض کردم: آقا از کجا تشخیص دهند که چه خونی است که بعد به این دستورات عمل کنند؟
حضرت نگاهی به چپ و راست خیمه کردند که مبادا کسی سخنشان را بشنود و سپس برخاستند و نزدیک من آمدند و فرمودند: ای خلف! این از اسرار خداست، آن را فاش نکنید و به این مردم اصول دین خدا را نیاموزید، بگذارید آن*ها در ضلالتی که خدا برایشان پسندیده باقی بمانند. سپس با دست چپشان یک نود نقش بستند و بعد فرمودند: پنبه را این چنین داخل فرج می*گذارد و کمی صبر می*کند، بعد آن را به آرامی خارج می*نماید؛ اگر خون دور پنبه را فرا گرفته بود، خون بکارت است و اگر خون در عمق پنبه رفته بود خون حیض است. خلف می*گوید: از این جواب چنان شاد شدم که به گریه افتادم، وقتی گریه*ام آرام شد، ایشان فرمودند: چرا گریه می*کنی؟ عرض کردم: فدایتان شوم! چه کسی جز شما می*تواند چنین جوابی بدهد؟ دستشان را به طرف آسمان بلند کردند و فرمودند: به خدا قسم این توضیح از جانب رسول الله صلی الله علیه و آله، از جبرئیل، از طرف خود خداوند عزّ و جلّ بود. -. همان ۳: ۹۲ -
----------
[۳]: ۳. العذرة: بالضم، البکارة.

[۴]: ۴. المضرب: بکسر المیم، الخیمة العظیمة، جمع مضارب.


📚 الکافی ج ۳ ص ۹۲.
بحارالانوار ج۴۸ ص۱۱۲

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 12:09 بعد از ظهر
💫 *ای شیعیان امامتان جان خودش راسپر بلای شماقرار داد!!!!!*
✔️ *قربان مهربانی امام موسی کاظم علیه السلام*‼️


✍عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى عليه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِى نَفْسِى أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِى.

على بن ابراهيم از محمد بن عيسى از بعضى از اصحاب ما از امام موسى‏ كاظم عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: به راستى خداوند عزّوجلّ بر شيعیان خشم و غضب كرد و مرا مخيّر گردانید يا خود فدا شوم يا شيعیان به خدا سوگند من با دادن جانم آن ها را حفظ كردم.


📚الکافی،ج۱،بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام يَعْلَمُونَ مَتَي يَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا يَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِيَارٍ مِنْهُمْ، ح۵

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 12:10 بعد از ظهر
https://8pic.ir/uploads/IMG-20210309-WA0002.jpg (https://8pic.ir/)

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 12:11 بعد از ظهر
https://8pic.ir/uploads/IMG-20210309-WA0003.jpg (https://8pic.ir/)

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 03:12 بعد از ظهر
👌علت «کاظم» لقب گرفتن حضرت موسی بن جعفر علیه*السلام

▪️کُنْیَتُهُ علیه السلام أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ وَ أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی وَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ وَ أَبُو عَلِیٍّ وَ یُعْرَفُ بِالْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ زَیْنِ الْمُجْتَهِدِینَ وَ الْوَفِیِّ وَ الصَّابِرِ وَ الْأَمِینِ وَ الزَّاهِرِ وَ سُمِّیَ بِذَلِکَ لِأَنَّهُ زَهَرَ بِأَخْلَاقِهِ الشَّرِیفَةِ وَ کَرَمِهِ الْمُضِی ءِ التَّامِّ وَ سُمِّیَ الْکَاظِمَ لِمَا کَظَمَهُ مِنَ الْغَیْظِ وَ غَضِّ بَصَرِهِ عَمَّا فَعَلَهُ الظَّالِمُونَ بِهِ حَتَّی مَضَی قَتِیلًا فِی حَبْسِهِمْ وَ الْکَاظِمُ الْمُمْتَلِی خَوْفاً وَ حُزْناً وَ مِنْهُ کَظَمَ قِرْبَتَهُ إِذَا شَدَّ رَأْسَهَا وَ الْکَاظِمَةُ الْبِئْرُ الضَّیِّقَةُ وَ السِّقَایَةُ الْمَمْلُوَّةُ وَ کَانَ علیه السلام أَزْهَرَ إِلَّا فِی الْقَیْظِ لِحَرَارَةِ مِزَاجِهِ رَبِعٌ تَمَامٌ خَضِرٌ حَالِکٌ کَثُّ اللِّحْیَةِ.

▪️عَنْ رَبِیعِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: کَانَ وَ اللَّهِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ مِنَ الْمُتَوَسِّمِینَ یَعْلَمُ مَنْ یَقِفُ عَلَیْهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ یَجْحَدُ الْإِمَامَ بَعْدَهُ إِمَامَتَهُ فَکَانَ یَکْظِمُ غَیْظَهُ عَلَیْهِمْ وَ لَا یُبْدِی لَهُمْ مَا یَعْرِفُهُ مِنْهُمْ فَسُمِّیَ الْکَاظِمَ لِذَلِکَ.

🔸کنیه ایشان اباالحسن اول و اباالحسن ماضی و اباابراهیم و اباعلی بود و با القاب عبد صالح، نفس زکیه، زین المجتهدین، وفی، صابر، امین و زاهر شناخته می*شدند. لقب زاهر را از آن جهت یافتند که اخلاق پسندیده و بخشش فراوان ایشان درخشان بود. لقب کاظم نیز به جهت آن بود که از ستم*هایی که ظالمین در حق ایشان می*نمودند، کظم غیظ و چشم پوشی می*کردند. تا این که در زندان آن کشته شدند. کاظم به کسی می*گویند که خوف و اندوه او را فرا گرفته باشد، همچنین می*گویند: کظم قربته که یعنی سر مشکش را محکم کرد، چاه کاظمه به چاهی می*گویند که سرش تنگ باشد و افراد زیادی برای آب برداشتن بر آن تجمع کرده باشند. امام موسی کاظم علیه السلام صورت درخشانی داشتند مگر در تابستان ها؛ زیرا مزاج ایشان حرارتی بود. قامتی متوسط، صورتی سبزه و سیاه، و محاسنی پرپشت داشتند.

🔸ربیع بن عبدالرحمن گفته است: به خدا قسم، موسی بن جعفر علیه السّلام از بزرگ مردانی بودند که می*دانستند چه کسی بعد از فوتشان در ایشان توقف خواهند کرد و امامت امام بعد از ایشان را انکار می*کنند. ولی این خشم خویش را در برابر آن*ها فرو می*خوردند و آن چه از دل آن*ها می*دانستند اظهار نمی کردند. از همین جهت کاظم لقب گرفتند.

📚 علل الشرایع: ۲۳۵
📚 معانی الأخبار: ۶۵
📚 عیون أخبارالرّضا: ۱، ۱۱۲
📚 مناقب إبن شهر آشوب: ۳، ۴۳۷

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 03:13 بعد از ظهر
👌خردمند کسی است که ...

▪️إِنَّ الْعَاقِلَ الَّذِی لَا یَشْغَلُ الْحَلَالُ شُکْرَهُ وَ لَا یَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ

🔸امام موسی کاظم علیه*السلام می فرمایند: راستی خردمند کسی است که حلال از شکرش باز ندارد و حرام بر صبرش چیره نشود.

📚بحارالانوار: ج۱ ، ص۱۳۷

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 03:35 بعد از ظهر
◾الْمُعَذَّبِ فى قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطاميرِ، ذِى السّاقِ الْمَرضوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنازَةِ الْمُنادى عَلَيْها بِذُلِّ الاِسْتِخْفاف.


امام كاظم عليه السلام:

انتظارُ الفَرَجِ مِن الفَرَجِ.
انتظار فرج، جزء فرج است.

📚الغيبة للطوسي: ۴۵۹ / ۴۷۱.

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 03:36 بعد از ظهر
▪️ عَنْ مُوسَی بنِ جعفرٍ علیه السّلام قالَ:

إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَی الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللهِ بِنَفْسِی .

🌿 امام موسی کاظم سلام الله علیه فرمود:
خداوند متعال بر شیعیان غضب کرد ، پس مرا مخیّر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم ، بخدا قسم من با دادن جان خودم ایشان را حفظ کردم .

📚 کافی ۱ / ۲۶۰ ، حدیث ۵ .


اهل بیت علیهم السلام اینگونه شیعیان را حفظ کرده اند، ما برای آنها چه کرده ایم؟

mahdi11
سه شنبه 19 اسفند 99, 03:36 بعد از ظهر
🔍 خریدن جانِ علی بن یقطین

[اعلام الوری]، [مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد] محمّد بن فضل نقل کرده، در بین اصحاب اختلاف روایت بود که مسح پاها در وضوء، از سر انگشتان تا برآمدگی پا است، یا از برآمدگی پا تا سر انگشتان است. علی بن یقطین نامه ای به ابا الحسن موسی علیه السّلام نوشت که اصحاب ما در مورد مسح پا اختلاف دارند، اگر صلاح بدانید و برای من نامه ای با خط خود در این مورد بنویسید تا طبق آن عمل کنم، إن شاء الله این کار را خواهم کرد. ابا الحسن علیه السّلام در جواب نوشتند: اختلافی که بین اصحاب درباره وضو گفتی را متوجه شدم، آن چه در این مورد به تو امر می*کنم این است که: سه مرتبه مضمضه کنی و سه مرتبه استنشاق نمایی و سه بار صورت خود را بشویی و آب را به لابلای محاسن خود برسانی و تمام سرت را مسح کنی و روی گوش*ها و داخل دو گوشت مسح کنی و پاهایت را تا سه مرتبه تا برآمدگی آن بشویی و بر خلاف این عمل نکنی.
وقتی نامه به علی بن یقطین رسید، از مضمون آن تعجب کرد، زیرا بر خلاف فتوای تمام علمای شیعه بود. با خود گفت: مولایم خود بهتر می*داند چه فرموده است و من امر ایشان را اطاعت می*کنم. از آن پس وضوی خود را طبق این دستور می*گرفت و به جهت اطاعت از دستور ابا الحسن علیه السلام بر خلاف همه شعیان عمل می*نمود. پیش هارون الرشید از علی بن یقطین سعایت کردند که او رافضی است و در مذهب مخالف شماست.
هارون به یکی از خواص خود گفت: خیلی در مورد علی بن یقطین حرف می*زنند و او را متهم به مخالفت با ما و تمایل به تشیع می*کنند. اگر چه من در خدمتش به ما کوتاهی نمی بینم و بارها نیز امتحانش نموده*ام و چیزی که شاهد بر این اتهام باشد ندیده ام. دوست دارم طوری که خودش متوجه نشود، یک آزمایش دیگر بکنم، زیرا اگر متوجه شود، تقیه خواهد کرد.
آن شخص گفت: ای امیرالمؤمنین! شیعیان در وضو با اهل سنت اختلاف دارند و وضوی آن*ها سبکتر است و پاها را نمی شویند؛ ای امیرالمؤمنین! طوری که متوجه نشود از وضویش او را امتحان کن. گفت: آری، با این راه وضعش معلوم می*شود. مدتی تصمیم خود را به تأخیر انداخت. یک روز به قدری کار به او سپرد که تا وقت نماز مشغول بود و در خانه اش ماند. علی بن یقطین در یک اتاق مخصوص تنها وضو می*گرفت و نماز می*خواند. وقت نماز که شد، هارون از پشت دیوار اطاق طوری که علی بن یقطین او را نمی دید به او نگاه می*کرد. او برای وضو آب خواست؛ سه مرتبه مضمضه نمود و سه مرتبه استنشاق و سه بار صورتش را شست و لابلای محاسن خود نیز آب رسانید و دستش را تا آرنج سه مرتبه شست و سر و گوش خود را مسح کرد و دو پای خود را شست. هارون تمام کارهای او را زیر نظر داشت.
وقتی دید که او چنین وضو می*گیرد، نتوانست خود را نگهدارد، خود را به او نشان داد و گفت: ای عی بن یقطین! دروغ گفتند آنهائی که می*گفتند تو شیعه هستی، بعد از این جریان وضعیت او پیش هارون اصلاح شد. در این زمان نامه ای بدون درخواست قبلی از ابا الحسن علیه السلام رسید که: ای علی بن یقطین! از این به بعد طوری وضو بگیر که خداوند دستور داده است؛ یک بار صورتت را از روی وجوب و بار دوم برای شستن بیشتر بشوی و در مورد دستانت از آرنج هم همین طور عمل کن و قسمت جلو سرت و روی دو پایت را نیز با باقی مانده رطوبت وضو مسح کن. آنچه بر تو بیم داشتم از بین رفت. و السلام.

📚 بحارالانوار، جلد۴۸، ص ۳۸

mahdi11
چهارشنبه 20 اسفند 99, 02:52 قبل از ظهر
💥 تکلم امام کاظم علیه السلام به فارسی و ذکر علائمی که موجب شناخت حجت خداوند می*شود

⚡️ ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:

✍ ۷- احمد بن مهران عن محمد بن علي عن ابي بصير قال: قلت لابي الحسن عليه السلام جعلت فداك بم يعرف الامام قال فقال بخصال اما اولها فانه بشيء قد تقدم من ابيه فيه باشارة اليه لتكون عليهم حجة و يسال فيجيب و ان سكت عنه ابتدا و يخبر بما في غد و يكلم الناس بكل لسان ثم قال لي يا ابا محمد اعطيك علامة قبل ان تقوم فلم البث ان دخل علينا رجل من اهل خراسان فكلمه الخراساني بالعربية فاجابه ابو الحسن عليه السلام بالفارسية فقال له الخراساني و الله جعلت فداك ما منعني ان اكلمك بالخراسانية غير اني ظننت انك لا تحسنها فقال سبحان الله اذا كنت لا احسن اجيبك فما فضلي عليك ثم قال لي يا ابا محمد ان الامام لا يخفى عليه كلام احد من الناس و لا طير و لا بهيمة و لا شيء فيه الروح فمن لم يكن هذه الخصال فيه فليس هو بامام .

⚡️ ابو بصیر گفت: به امام کاظم علیه السلام عرضه داشتم: قربانت شوم امام به چه خصالی شناخته می*شود؟ حضرت فرمود: به چندین خصلت اما اولین آن*ها به نصی که پدرش در مورد امامتش فرموده است و هنگامی که از او سوال شود پاسخ را می*داند و حتی اگر سکوت شود او ابتدای به پاسخ می*نماید و از اتفاقات آینده خبر می*دهد و به تمامی زبان*ها با مردم سخن می*گوید. سپس حضرت فرمود: ای ابا محمد به تو نشانه*ای می*دهم قبل از اینکه برخیزی. پس مردی از خراسان وارد شد و با حضرت به عربی تکلم نمود، حضرت جوابش را به فارسی داد مرد خراسانی تعجب کرد و گفت: به خدا قسم جز به این دلیل که گمان می*کردم فارسی نمی*دانید به عربی صحبت نکردم. حضرت فرمود: سبحان الله اگر نتوانم فارسی صحبت کنم پس چه فضلی بر تو دارم که موجب شود حجت خدا بر تو باشم؟ سپس حضرت به ابا بصیر فرمود: زبان احدی از مردم و پرندگان و چهارپایان و هر چیز که روح دارد بر امام مخفی نمی*ماند، پس هر کس این خصال را نداشت امام نیست.

📚 الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۲۸۵، حدیث ۷، چاپ دار الکتب الاسلامیة

mahdi11
چهارشنبه 20 اسفند 99, 05:21 بعد از ظهر
👌معجزه ای از حضرت امام کاظم جل شانه...

▪️العیّاشی: عن سلیمان بن عبداللَّه قال: کنت عند أبی الحسن موسی علیه السلام قاعداً فاُتی بامرأة قد صار وجهها قفاها، فوضع یده الیمنی فی جبینها ویده الیسری من خلف ذلک، ثمّ عصر وجهها عن الیمین، ثمّ قال: «إنَّ اللَّهَ لایُغَیِّر ما بِقَوْم حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِم» فرجع وجهها.
فقال: احذری أن تفعلی کما فعلت، قالوا: یابن رسول اللَّه وما فعلت؟ فقال: ذلک مستور إلّا أن تتکلّم به، فسألوها فقالت: کانت لی ضرّة فقمت اُصلّی فظننت أ نّ زوجی معها فالتفتّ إلیها فرأیتها قاعدة ولیس هو معها، فرجع وجهها علی ما کان.

🔸عيّاشى رحمه الله از سليمان بن عبداللَّه نقل مى كند كه گفت: در خدمت حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام بودم زنى را آوردند كه صورتش به پشت برگشته بود.
امام عليه السلام دست راست خود را بر پيشانى او و دست چپ را پشت آن گذاشت سپس صورت او را از طرف راست فشار داد و اين آيه را تلاوت فرمود:
«خداوند احوال طايفه اى را تغيير نمى دهد تا آنكه آنها وضع خود را تغيير دهند».
پس به عنايت حضرت صورت به حال اوّل برگشت، آنگاه به او فرمودند: مبادا دوباره كارى كه كردى انجام دهى. حاضرين عرض كردند: اى فرزند رسول خدا! او چه كرده بود؟
فرمودند: گناه او پوشيده شده و من از آن پرده برنمى دارم مگر اينكه خودش بخواهد بازگو كند. آنها از خود آن زن پرسيدند، و او جواب داد: شوهرم زن ديگرى داشت، روزى برخاستم نماز بخوانم با خود گمان كردم كه الآن شوهرم با او است. به دنبال اين فكر به تفحّص پرداختم و وقتى سركشى كردم هوو را ديدم كه تنها نشسته و شوهرم با او نيست، بر اثر اين سركشىِ بيجا صورتم آنگونه گرديد.

📚آیه ذکر شده:از سوره رعد، آيه ۱۱
📚تفسير عيّاشى: ۲۰۵/۲ ح ۱۸
📚بحار الأنوار: ۵۶/۶ ح۳
📚تفسير برهان: ۲۸۴/۲ ح۳
📚المستدرك: ۴۰۸/۵ ح۲

mahdi11
چهارشنبه 20 اسفند 99, 05:22 بعد از ظهر
👌پرسیدن مسائل دینی

▪️عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ السَّائِیِّ قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ وَ هُوَ فِی السِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ یَا عَلِیُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِینِکَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِینِکَ عَنْ غَیْرِ شِیعَتِنَا فَإِنَّکَ إِنْ تَعَدَّیْتَهُمْ أَخَذْتَ دِینَکَ عَنِ الْخَائِنِینَ الَّذِینَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اؤْتُمِنُوا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِیَ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِی وَ لَعْنَةُ شِیعَتِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

🔸ابن سوید سائی می*گوید: امام موسی کاظم علیه السلام از زندان به من نامه نوشت: مسائل دینی خود را از غیر شیعیان ما مپرس، در غیر این صورت، دین خود را از خیانت گران به خدا و رسول گرفته ای؛ چه این که کتاب خدا نزد آنان امانت بود و آنان امین بودند ولی آن را تحریف و تبدیل نمودند، پس لعنت خدا، رسول، فرشتگان، پدران گرامی و نیکوکار من، لعنت من و شیعه من تا روز قیامت بر آنان باد.

📚بحارالانوار: ج۲،ص۸۲،ح۲

mahdi11
چهارشنبه 20 اسفند 99, 05:22 بعد از ظهر
👌دشمن خدا را بگیر...

▪️فی المناقب: ابن الولید، عن الصفّار وسعد معاً، عن ابن عیسی، عن الحسن، عن أخیه، عن أبیه علیّ بن یقطین قال: استدعی الرشید رجلاً یُبطل به أمر أبی الحسن موسی علیه السلام ویقطعه ویخجله فی المجلس فانتدب له رجل معزم فلمّا اُحضرت المائدة عمل ناموساً علی الخبز، فکان کلّما رام خادم أبی الحسن علیه السلام تناول رغیف من الخبز طار من بین یدیه واستفزّ هارون الفرح والضحک لذلک، فلم یلبث أبوالحسن علیه السلام أن رفع رأسه إلی أسد مصوَّر علی بعض الستور فقال له: یا أسد اللَّه خذ عدوّ اللَّه. قال: فوثبت تلک الصورة کأعظم ما یکون من السباع، فافترست ذلک المعزم فخرّ هارون وندماؤه علی وجوههم مغشیّاً علیهم، وطارت عقولهم خوفاً من هول ما رأوه، فلمّا أفاقوا من ذلک بعد حین، قال هارون لأبی الحسن علیه السلام: أسألک بحقّی علیک لمّا: سألت الصورة أن تردّ الرجل. فقال علیه السلام: إن کانت عصا موسی ردّت ما ابتلعته من حبال القوم وعصیّهم، فإنّ هذه الصورة تردّ ما ابتلعته من هذا الرجل، فکان ذلک أعمل الأشیاء فی إفاقة نفسه.

🔸ابن شهراشوب در كتاب «مناقب» از علىّ بن يقطين نقل كرده است كه گفت: هارون لعنت الله علیه مردى را طلب كرد كه امر حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را باطل كند و آن حضرت را ساكت نمايد و در ميان مجلس شرمنده سازد.
آنگاه مجلسى را تشكيل داد و افسونگرى براى او آماده كردند، سفره كه گسترانيدند، آن شخص حيله اى بر نان بكار برد بطوريكه وقتى خادم حضرت مى خواست نان بردارد بالا مى پريد، و هارون لعنت الله علیه با اين عمل اظهار خوشحالى و سرور مى كرد و مى خنديد. حضرت امام كاظم عليه السلام كه اين صحنه را مشاهده كرد سر بلند كرد و به عكس شيرى كه بر پرده اى كشيده شده بود اشاره نمود و فرمودند: اى شير خدا! دشمن خدا را بگير.
به محض صدور اين فرمان، آن صورت به شكل شيرى بسيار قوى ظاهر گرديد و آن مرد افسونگر را دريد، هارون لعنت الله علیه و نديمان او غش كردند و با صورت بر زمين افتادند و از وحشت و هراسى كه به آنها دست داد عقل از سر آنها پريد، و چون بعد از مدّتى بهوش آمدند هارون لعنت الله علیه به حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام عرض كرد: از تو درخواست مى كنم بحقّ من بر تو از اين صورت درخواست كنى كه اين مرد را برگرداند. امام عليه السلام فرمودند: اگر عصاى موسى آن ريسمان هاى ساحران را كه بلعيد برگردانيده بود اين صورت هم اين مردى را كه بلعيده برمى گرداند.

📚مناقب ابن شهراشوب: ۲۹۹/۴
📚بحار الأنوار: ۴۱/۴۸ ح ۱۷
📚عيون اخبار الرضا عليه السلام: ۷۸/۱ ح۱
📚امالى صدوق: ۲۱۲ ح ۲۰ مجلس ۲۹