PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حسرت تو...



tana
چهارشنبه 17 مهر 92, 09:56 بعد از ظهر
آه مکّه، ای سرزمین وحی الهی، دوباره خیل عاشقانت رهسپار خانه دوست شده اند و من ماندم و حسرت تو...

سلام بر کعبه ات ، مطاف فرشتگان کبریایی؛ سلام بر سعی و صفایت ، سلام بر مشعرت؛ خاستگاه شعور؛ سلام بر عرفاتت ؛ عرصه عرفان ناب اسلام...آه ای مدینه، ای مدفن عصاره هستی؛ سلام بر بقیعت ، قبرستان کهکشان‏های خفته در خاک...سلام بر آن مزار بی نشانت...و سلام بر تو ای صاحب الزمان...ای روح حقیقی حج...ای عصاره ی ایمان...ای عزیز گمشده ی دوران... نشانی ات را به قاصدکان رهپویت سپرده ام که ره امید بازشناسند و این انتظار را برای منتظران به حضور شکوفا کنند...تعجیل در فرج امام عزیزمان صلوات

tana
چهارشنبه 17 مهر 92, 09:56 بعد از ظهر
بنا به برخى روایات، حضرت حجّت روحی و ارواحنا له الفداه، همه ساله در مراسم شركت مى كند، هر چند به صورتى ناشناس كه مردم عادى متوجّه آن نمى شوند.امام صادق*(علیه السلام) فرمود: “یفقد الناس إمامهم؛ یشهد الموسم فیراهم ولا*یرونه”۱/همچنین نایب خاص امام زمان*(سلام*الله*علیه)، محمد*بن عثمان عَمْری*(رضوان*الله*تعالی*عل ه) می*گوید:«والله إن صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کل سنة، یری الناس ویعرفهم ویرونه ولا*یعرفونه»« به خداوند قسم که حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هر سال در حج حضور دارند مردم را می بیند ، اما مردم او را نمی بیند ونمی شناسند...1.کافی، ج ۱، ص ۳۳۷*ـ۳۳۸/2.من لا یحضر، ج ۲، ص ۵۲۰

tana
چهارشنبه 17 مهر 92, 09:58 بعد از ظهر
نقل است که عالِمی بنام عبدالله ابن مبارک که در سفر حج در پای خانه کعبه بخواب رفته بود در خواب دو ملائکه را دید که از آسمان فرود آمده و شروع به صحبت کردند.یکی از فرشته ها از دیگری پرسید میدانی امسال چند نفر به منظور حج مشرّف شده**اند؟ دیگری جواب داد حدود ششصدهزار.عبدالله ابن مبارک هم آن سال به منظور حج به مکه سفر کرده بود.فرشته اوّلی پرسید چند نفر حجشان مورد قبول قرار گرفت؟دوّمی جواب داد: هیچکدام.عبدالله پریشان حال با خود فکر میکرد این همه جمعیّت با این همه رنج و مشقّت از کوهها و جنگلها و اقیانوسها به قصد حج عبور کردند و با این همه مخارج آمدند به حج...چطور ممکن هست که خداوند باعث این همه اتلاف وقت و سرمایه شود؟خداوند اسراف را بر ما حرام نمود... پس چطور چنین اجازه**ای می**د**هد؟در همین حال شنید که فرشته دوم گفت: در دمشق یک پینه دوز پیر هست بنام علی بن الموفق که نتوانست به حج بیاید ولی خداوند بخاطر نیّت او ثواب حج بر او عنایت فرمود. نه تنها ثواب یک حج... بلکه بخاطر این یک نفر به بقیّه حجّاج هم این ثواب عنایت کرد.وقتی عبدالله از خواب برخاست تصمیم گرفت به دمشق رفته و پینه دوز را پیدا کرده تا داستان خواب خود را برایش شرح دهد و بگوید که نیت حج او چه وزن سنگینی را به سر منزل رسانید.

tana
چهارشنبه 17 مهر 92, 10:02 بعد از ظهر
چون به دمشق رسید در جستجوی پینه دوز از مردم شهر نشان می**پرسید. او را به منزل محقّری راهنمائی نمودند. پس از اذن دخول و معّرفی خویش، مرد پینه دوز به هیجان آمد که عالِم مشهوری چون عبدالله ابن مبارک با او چکار دارد؟چون عبدالله از او سئوال کرد که آیا نیّت سفر حج کرده بود، پیر مرد جواب داد برای سی سال به آرزوی چنین سفری دینار ذخیره میکردم تا بالاخره امسال اندوختهء کافی برای سفر داشتم، ولی قسمت نشد که من نیّتم را به مرحله انجام رسانم.عبدالله در تب کنجکاوی می**سوخت که چطور ثواب حج به این شخص که هرگز سفرش از مرحله نیّت فراتر نرفت عطا شد و از صدقه سر او، حج از ششصد هزار نفر زائر دیگر نیز پذیرفته شد.همینطور که با پینه دوز صحبت میکرد، عبدالله حس کرد که صفائی در دل پینه دوز پیر وجود دارد.در دیدگاه خداوند، عظمت مؤمن به مال و منال او نیست، بلکه به رفتار و کردار نیک وی و همچنین به صافی قلب اوست.عبدالله دوباره از پیرمرد سئوال کرد چرا به حج نرفتی؟ و پینه دوز که ظاهراً نمی**خواست دلیلش را بیان کند گفت: خداوند قسمت نفرمود.

tana
چهارشنبه 17 مهر 92, 10:03 بعد از ظهر
چون عبدالله اصرار ورزید، پینه دوز جواب داد: برای دیدار و خداحافظی به منزل همسایه رفته بودم. از مطبخ بوی کباب میآمد.... گرچه گرسنه نبودم، ولی فکر کردم مرا برای صرف غذا دعوت میکنند. اما حس کردم که دوست همسایه مضطرب بود و مغشوش و قصد دعوت مرا نداشت. بعد از قدری تردید همسایه گفت:عذر میخواهم که نمیتوانم شما را برای صرف شام دعوت کنم و در ادامه گفت:ما سه روزی بود که در گرسنگی بسر میبردیم، تا اینکه من دیگر تاب و تحمّل دیدن درد گرسنگی در فرزندانم را نداشتم. از منزل در جستجوی غذا بیرون رفتم و در حال گشت لاشه الاغی مرده را دیدم. مقداری از گوشتش را بریده و از همسرم خواستم که قدری غذا برای بچّه ها آماده کند. بر ما این غذا در این حالت اضطرار حلال است ولی بر شما حلال نیست. بخاطر همین ما از دعوت شما معذوریم، ما را عفو کنید.پینه دوز در حالیکه اشک از چشمانش روان بود ادامه داد که چون چنین شنیدم، به خانه بازگشته و اندوختهء سه هزار دیناری خود را که با گرسنگی و زجر بعد از سالها برای سفر حج پس انداز کرده بودم برای همسایه برده و به او دادم، زیرا حس کردم کمک به همسایه در این وضعیّت از سفر حج من در این دوران سختی مهم تر بود.
عبدالله ابن مبارک که از شنیدن این ماجرا سخت متاثّر شده بود، با هیجان زیاد داستان خواب خود را برای پینه دوز تعریف کرد.