PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عهدهایی که شکسته ام...



tana
شنبه 13 مهر 92, 09:54 بعد از ظهر
به خود می پیچد باد از به یاد آوردن آن همه ناعهدی و من، پشت به ماه ایستاده تو را بر لبهایم زمزمه می کنم:"...و بیعه له فی عنقی...لا احول عنها...لا احول عنها..." در گلویم می شکنند واژه ها شبیه همه عهدهایی که شکسته امبه خودم می گویم کدام عهد؟یک کوفه بی وفایی را در خودم یدک می کشم و "بیعه له" می خوانم؟!!... به باد می نگرم...هنوز می پیچد، و خوب می بینم در ذهن آشفته اش قصه دستهایی که پیوند بین بستن و گسستن بودند...دستهایی که هنوز مُهر بیعتشان باقی، خنجرشان میهمان شده بود...پشت به ماه ایستاده ام اما، دستهایم خوب پیداست...و پیچش دوباره باد در بی وفایی دستانم......" و بیعه له..." ...کدام بیعت؟... کجاست "لا ازول ابدا..." ؟... در دستهایم چیزی به وسعت یک عشق، یک هزاره انتظار، تو را می طلبد...