mohammadhadi5
سه شنبه 03 اردیبهشت 92, 08:46 بعد از ظهر
شیخ صدوق از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمودنذ: ((هرکس خواهد حق تعالی براو آسان کند سکرات مرگ را پس باید که صله ارحام وخیشان کند وبه پدر و مادر خود نیکی واحسان نمایدپس هرگاه جنین کند خدا وند براو آسان کند دشواری های مرگ را وحیات خود فقر به اونرسد هرگز))
بحارالانوار.ج74.ص66.ح33 وروا یت شده که : حضدت رسول (ص) نازل شد نزد جوانی دروقت وفات او پس به اوفرمود: بگو لا اله الا الله پس بسته شد زبان آن جوان ونتوانست بگوییدوهرچه حضرت مکرر کرد. انتوانست بگوید پس حضرت فرمود: به آن زنی که نزدسرآن جوان بودکه: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد بله من مادر اومی با شم فرمود آیا تو خشمناکی بر او؟ گفت: بله والان شش سال هست که با اوتکلم ندارم حضرت فرمود: راضی شوازاو. آنزن گفت :((رضی الله عنه برضاک یارسول الله))وچون ین کلمه را.. که معشور برضا یت او ازبرپسرش بود گفت زبا نآن جوان بازشد حضرت به اوفرمود بگو لا اله الا الله گفت :لا اله اله الله حضرت فرمو چه میبینی ؟عرض کرد:میبینم مردی سیاه قبیح المنظرت بجا مه های چرک وبوگندیده وبد که نزد من آمد وگلو ونفس مراگرفته حضرت فرمود بگو: ((یا من بقبل الیسیرویغفو عن الکثیر اقبل منی الیسیر واعف غن الکثیر انک انت الغفور ارحیم)){وا ی کسی که عبادت وعمل کم را میپذیری واز معثیت زیاد میگذرد ..اطاعت ..کم را از من بپذیرواز..گناه.. زیادم در گذر همانا تو آمورزنده ومهربانی} آ جوان این کله را گفت. آن وقت حضرت فرمود چه میبینی ؟ گفت: میبینم مردی سفید رنگ نیکو صورت خوش بوبتجامعه های خوب نزدمن آمد وان سیاه پوش پشت کرد و رفت حضرت فرمود این کلمات رااعداکن اعداکرد حضرت فرمود چه می بینی؟ گفت: دیکر آن سیاه پوش رانمی بینم وان شخص سفید نزد من هست پس در آن حال جوان وفات کرد:arrow:
لعنت براولی ودومی
بحار الانوار.ج74.ص75.ح67
بحارالانوار.ج74.ص66.ح33 وروا یت شده که : حضدت رسول (ص) نازل شد نزد جوانی دروقت وفات او پس به اوفرمود: بگو لا اله الا الله پس بسته شد زبان آن جوان ونتوانست بگوییدوهرچه حضرت مکرر کرد. انتوانست بگوید پس حضرت فرمود: به آن زنی که نزدسرآن جوان بودکه: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد بله من مادر اومی با شم فرمود آیا تو خشمناکی بر او؟ گفت: بله والان شش سال هست که با اوتکلم ندارم حضرت فرمود: راضی شوازاو. آنزن گفت :((رضی الله عنه برضاک یارسول الله))وچون ین کلمه را.. که معشور برضا یت او ازبرپسرش بود گفت زبا نآن جوان بازشد حضرت به اوفرمود بگو لا اله الا الله گفت :لا اله اله الله حضرت فرمو چه میبینی ؟عرض کرد:میبینم مردی سیاه قبیح المنظرت بجا مه های چرک وبوگندیده وبد که نزد من آمد وگلو ونفس مراگرفته حضرت فرمود بگو: ((یا من بقبل الیسیرویغفو عن الکثیر اقبل منی الیسیر واعف غن الکثیر انک انت الغفور ارحیم)){وا ی کسی که عبادت وعمل کم را میپذیری واز معثیت زیاد میگذرد ..اطاعت ..کم را از من بپذیرواز..گناه.. زیادم در گذر همانا تو آمورزنده ومهربانی} آ جوان این کله را گفت. آن وقت حضرت فرمود چه میبینی ؟ گفت: میبینم مردی سفید رنگ نیکو صورت خوش بوبتجامعه های خوب نزدمن آمد وان سیاه پوش پشت کرد و رفت حضرت فرمود این کلمات رااعداکن اعداکرد حضرت فرمود چه می بینی؟ گفت: دیکر آن سیاه پوش رانمی بینم وان شخص سفید نزد من هست پس در آن حال جوان وفات کرد:arrow:
لعنت براولی ودومی
بحار الانوار.ج74.ص75.ح67