حامد
شنبه 28 مرداد 91, 06:20 بعد از ظهر
مولوی و جسارت به حضرت امیرالمومنین علیه السلام
مولوی خلیفه ی دومی را که فریاد میزد: “تمامی مردمان از عمر داناترند، حتی زنان پردهنشین!” ـ “سایه خداوند” و “معلم علوم و معارف” مىداند، اما خزینه علم خداوند، و بابِ علم پیامبر صلوات اللّه علیهما و آلهما را تنها پهلوانی مىشمارد که (نعوذ بالله ) جاهل! و در معرض نفاق!! بوده، و محتاج راهنمایی عاقلان وپیران راه مىباشد!! او در اشعارش مىگوید:
گفت پیغمبر علـی را کای على* شیر حقى، پهلوان پر دلی*
لیک بر شیری مکن هم اعتمید* اندر آ در سایه نخل امید*
اندر آ در سایه آن عاقلى* کش نداند بُرد از ره ناقلی*
ظل او اندر زمین چون کوه قاف* روح او سیمرغ بس عالی طواف*
گر بگویم تا قیامت نعت او* هیچ آن را مقطع و غایت مجو*
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو* همچو موسی زیر حکم خضر رو*
صبر کن بر کار خضری بی نفاق* تا نگوید خضر رو هذا فراق*
چون گزیدی پیر نازکدل مباش* سست و ریزنده چو آب وگل مباش*
(مثنوى، تصحیح: استعلامى، محمد، دفتر یکم، ۲۹۷۲). همو نیز، وجودِ آن “ایمانِ مجسم” و “حقِ مطلق” را رهیافتِ هوا و هوس مىداند، و مىسراید:
چون خدو انداختی در روی من* نفس جنبید و تبه شد خوی من*
نیم بهر حق شد و نیمی هوا* شرک اندر کار حق نبود روا*
یعنی نعوذ بالله حضرت در آن لحظه شرک ورزیده اند!(خفی)
مولوی خلیفه ی دومی را که فریاد میزد: “تمامی مردمان از عمر داناترند، حتی زنان پردهنشین!” ـ “سایه خداوند” و “معلم علوم و معارف” مىداند، اما خزینه علم خداوند، و بابِ علم پیامبر صلوات اللّه علیهما و آلهما را تنها پهلوانی مىشمارد که (نعوذ بالله ) جاهل! و در معرض نفاق!! بوده، و محتاج راهنمایی عاقلان وپیران راه مىباشد!! او در اشعارش مىگوید:
گفت پیغمبر علـی را کای على* شیر حقى، پهلوان پر دلی*
لیک بر شیری مکن هم اعتمید* اندر آ در سایه نخل امید*
اندر آ در سایه آن عاقلى* کش نداند بُرد از ره ناقلی*
ظل او اندر زمین چون کوه قاف* روح او سیمرغ بس عالی طواف*
گر بگویم تا قیامت نعت او* هیچ آن را مقطع و غایت مجو*
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو* همچو موسی زیر حکم خضر رو*
صبر کن بر کار خضری بی نفاق* تا نگوید خضر رو هذا فراق*
چون گزیدی پیر نازکدل مباش* سست و ریزنده چو آب وگل مباش*
(مثنوى، تصحیح: استعلامى، محمد، دفتر یکم، ۲۹۷۲). همو نیز، وجودِ آن “ایمانِ مجسم” و “حقِ مطلق” را رهیافتِ هوا و هوس مىداند، و مىسراید:
چون خدو انداختی در روی من* نفس جنبید و تبه شد خوی من*
نیم بهر حق شد و نیمی هوا* شرک اندر کار حق نبود روا*
یعنی نعوذ بالله حضرت در آن لحظه شرک ورزیده اند!(خفی)