حامد
شنبه 28 مرداد 91, 05:49 بعد از ظهر
ابن ملجم و فرعون تبرئه شدند!!!!!
با ور کردنی نیست
شاید بتوان باور کرد که فرعون تبرئه شود اما ابن ملجم هرگز
ببینیید این مدعیان عرفان را که ابن ملجم را بی تقصیر می دانند
امام زمان شیعیان سلام اللّه علیه دشمن کفر و الحاد و نفاق بوده، و منتقم "خونِ خونِ خدا" (امیرالمومنین علیه السلام ) از کفرکیشان و خوارج و نواصب است؛ ولی پیر قونیه ـ مطابق با مکتب سایر جبری مسلکان اهل سنت ـ "ابنملجم"، شکافنده شریانهای مقدس خون خدا را، آلت حق مىشمارد، و بزرگ جنایت او را ـ که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است ـ غیر قابل طعن و ملامت مىداند!!
شگفتا! کار دروغپردازی و باطلسرایی او به آنجا رسیده است که به هواداری از خوارج و نواصب، در عالم خیالبافی و عداوت و دشمنی آشکار خویش با مظلومان معصوم، از زبان امیر عالم وجود، خطاب به "ابنملجم" مىسراید:
من همی گویم بر او جف القلم ز این قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو زانک این را من نمىدانم ز تو
آلت حقی تو، فاعل دست حق کی زنم بر آلتِ حق طعن و دق
لیک بىغم شو شفیع تو منم خواجه روحم نه مملوک تنم [1]
همو در دفاع از مکتب اهل جبر، و مخالفان خاندان عصمت مىگوید:
خلق حق افعال ما را موجد است فعل ما آثار خلق ایزد است
گفت آدم که ظلمنا نفسنا او ز فعل حق نبد غافل چو ما
در گنه او از ادب پنهانش کرد زان گنه بر خود زدن او بر بخورد
بعد توبه گفتش ای آدم نه من آفریدم در تو آن جرم و محن
نه که تقدیر و قضای من بد آن چون به وقت عذر کردی آن نهان
گفت ترسیدم ادب نگذاشتم گفت هم من پاس آنت داشتم [2]
"مولوى"، کفر و الحاد آشکار "فرعون" را مستقیما به خداوند متعال نسبت داده، و از زبان او مىسراید:
نه که قلب و قالبم در حکم اوست لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست سبز گردم چونکه گوید کشت باش زرد گردم چون که گوید زشت باش
لحظهای ماهم کند یک دم سیاه خود چه باشد غیر این کار اله
پیش چوگانهای حکم کن فکان مىدویم اندر مکان و لامکان
چونکه بىرنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بىرنگی رسی کان داشتی موسی و فرعون دارند آشتی [3]
و مىگوید:
اعتراض او را رسد بر فعل خود زانک در قهر است و در لطف او احد
اندر این شهر حوادث میر اوست در ممالک مالک تدبیر اوست
گر نفرمودی قصاصی بر جنات یا نگفتی فی القصاص آمد حیات
خود که را زهره بدی تا او ز خود بر اسیر حکم حق تیغی زند
زانک داند هر که چشمش را گشود کان کشنده سخره تقدیر بود
هر که را آن حکم بر سر آمدى بر سر فرزند هم تیغی زدی
رو بترس و طعنه کم زن بر بدان پیش دام حکم عجز خود بدان[4]
[1] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 3866
[2] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 1492
[3] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 2474
[4] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر پنجم، 3907
به نقل از :
http://rayatolmahdi.persianblog.ir/post/7/
با ور کردنی نیست
شاید بتوان باور کرد که فرعون تبرئه شود اما ابن ملجم هرگز
ببینیید این مدعیان عرفان را که ابن ملجم را بی تقصیر می دانند
امام زمان شیعیان سلام اللّه علیه دشمن کفر و الحاد و نفاق بوده، و منتقم "خونِ خونِ خدا" (امیرالمومنین علیه السلام ) از کفرکیشان و خوارج و نواصب است؛ ولی پیر قونیه ـ مطابق با مکتب سایر جبری مسلکان اهل سنت ـ "ابنملجم"، شکافنده شریانهای مقدس خون خدا را، آلت حق مىشمارد، و بزرگ جنایت او را ـ که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است ـ غیر قابل طعن و ملامت مىداند!!
شگفتا! کار دروغپردازی و باطلسرایی او به آنجا رسیده است که به هواداری از خوارج و نواصب، در عالم خیالبافی و عداوت و دشمنی آشکار خویش با مظلومان معصوم، از زبان امیر عالم وجود، خطاب به "ابنملجم" مىسراید:
من همی گویم بر او جف القلم ز این قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو زانک این را من نمىدانم ز تو
آلت حقی تو، فاعل دست حق کی زنم بر آلتِ حق طعن و دق
لیک بىغم شو شفیع تو منم خواجه روحم نه مملوک تنم [1]
همو در دفاع از مکتب اهل جبر، و مخالفان خاندان عصمت مىگوید:
خلق حق افعال ما را موجد است فعل ما آثار خلق ایزد است
گفت آدم که ظلمنا نفسنا او ز فعل حق نبد غافل چو ما
در گنه او از ادب پنهانش کرد زان گنه بر خود زدن او بر بخورد
بعد توبه گفتش ای آدم نه من آفریدم در تو آن جرم و محن
نه که تقدیر و قضای من بد آن چون به وقت عذر کردی آن نهان
گفت ترسیدم ادب نگذاشتم گفت هم من پاس آنت داشتم [2]
"مولوى"، کفر و الحاد آشکار "فرعون" را مستقیما به خداوند متعال نسبت داده، و از زبان او مىسراید:
نه که قلب و قالبم در حکم اوست لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست سبز گردم چونکه گوید کشت باش زرد گردم چون که گوید زشت باش
لحظهای ماهم کند یک دم سیاه خود چه باشد غیر این کار اله
پیش چوگانهای حکم کن فکان مىدویم اندر مکان و لامکان
چونکه بىرنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بىرنگی رسی کان داشتی موسی و فرعون دارند آشتی [3]
و مىگوید:
اعتراض او را رسد بر فعل خود زانک در قهر است و در لطف او احد
اندر این شهر حوادث میر اوست در ممالک مالک تدبیر اوست
گر نفرمودی قصاصی بر جنات یا نگفتی فی القصاص آمد حیات
خود که را زهره بدی تا او ز خود بر اسیر حکم حق تیغی زند
زانک داند هر که چشمش را گشود کان کشنده سخره تقدیر بود
هر که را آن حکم بر سر آمدى بر سر فرزند هم تیغی زدی
رو بترس و طعنه کم زن بر بدان پیش دام حکم عجز خود بدان[4]
[1] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 3866
[2] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 1492
[3] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 2474
[4] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر پنجم، 3907
به نقل از :
http://rayatolmahdi.persianblog.ir/post/7/