حامد
چهارشنبه 16 فروردین 91, 09:04 بعد از ظهر
اللهم العن قاتلیک یافاطمه -خداوند قاتلان حضرت زهرا را لعنت کند
ابلیس از غدیر تا سقیفه
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد كه ابلیس و رؤساى اصحابش هنگام منصوب كردن امیرالمؤمنین مرا به امر خداوند در روز غدیرخم حاضر بودند.
آن حضرت به مردم خبر داد كه من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیارترم، و به ایشان دستور داد كه حاضران به غایبان برسانند.
(در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او كردند و گفتند: «این امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شدهاند، و دیگر تو و ما را بر اینان راهى نیست. چرا كه پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین (1) و محزون رفت.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقیفهى بنىساعده با ابوبكر بیعت مىكنند بعد از آنكه با حق ما و دلیل ما استدلال كنند. سپس به مسجد مىآیند و اولین كسى كه بر منبر من با او بیعت خواهد كرد ابلیس است كه به صورت پیرمرد سالخوردهى پیشانى پینه بسته چنین و چنان خواهد گفت.
سپس خارج مىشود و اصحاب و شیاطین و ابلیسهایش را جمع مىكند. آنان به سجده مىافتند و مىگویند: «اى آقاى ما، اى بزرگ ما، تو بودى كه آدم را از بهشت بیرون كردى»! (ابلیس) مىگوید: «كدام امت پس از پیامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان كردهاید كه من بر اینان سلطه و راهى ندارم؟ كار مرا چگونه دیدید هنگامى كه آنچه خداوند و پیامبرش دربارهى اطاعت او دستور داده بودند ترك كردند». و این همان قول خداوند تعالى است كه «و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه فاتبعوه الا فریقا من المؤمنین» (2)، «ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنین او را متابعت كردند».
ایجاد شیعه و سنى
هواخواهان و پیروان على علیهالسلام نظر به مقام و منزلتى كه آن حضرت پیش پیغمبر اكرم (ص) و صحابه و مسلمانان داشت، مسلم مىداشتند كه خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیامبر (ص) از آن على علیهالسلام مىباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز ، جز حوادثى كه در روزهاى بیمارى پیامبر (ص) به ظهور پیوست، نظر آنان را تأیید مىكرد.
ولى برخلاف انتظار آنان درست، در حالى كه پیامبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهلبیت و عدهاى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند كه خبر یافتند، عدهاى دیگر كه بعدا اكثریت را بردند، با كمال عجله و بىآنكه با اهلبیت و خویشاوندان پیامبر اكرم (ص) و هوادارانشان، مشورت كنند و حتى كمترین اطلاعى بدهند، از پیش خود، در قیافه خیرخواهى براى مسلمانان در محلى به نام سقیفه خلیفه معین نمودند و على علیهالسلام و یارانش را در برابر كارى انجام یافته قرار دادهاند.
على علیهالسلام و هواداران او مانند، عباس- زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیامبر (ص) و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد برآمده به خلافت انتخابى و كارگردانان آن، اعتراض نموده، اجتماعاتى نیز كردند، ولى پاسخ شنیدند كه صلاح مسلمانان در همین بود.
این انتقاد و اعتراف بود كه اقلیتى را از اكثریت جدا كرد و پیروان على علیهالسلام را به همین نام (شیعه على علیهالسلام) به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضاى سیاست وقت مراقب بود كه اقلیت نامرده به این نام معروف نشود و جامعه به دو دستهى اقلیت و اكثریت منقسم نگردد، بلكه خلافت را اجماعى مىشمردند و معترض را متخلف از جماعت مسلمانان مىنامیدند و گاهى با تعبیرات زشت دیگر یاد مىكردند.
استحاله فرهنگى
آنچه براى همه مسلم است و به حدیث متواتر ثابت شده پس از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله باید حاكم بر سرنوشت سیاسى مؤمنین و جامعه اسلامى على بن ابىطالب علیهالسلام باشد.
ولى جریانهاى نهان و آشكار و دوست و دشمن با تشكیل سقیفه، یكى از تاریكترین دورانهاى صدر اسلام را رقم زد، دورهاى كه موجب شد حضور امام معصوم در صحنه جامعه و در امور سیاسى و اقتصادى و نظامى دچار محدودیت و در نهایت ظاهرى و بىتاثیر گردد و این حاصل شوم سقیفه بود كه در یك كلام مىتوان گفت دیانت از سیاست تفكیك شد و یك ارتداد اجتماعى پیش آمد و همین نقطه شروع یك دگرگونى و ارتجاع فرهنگى و به عبارتى استحاله فرهنگى و بازگرداندن مردم از اهداف و خواستههاى خدائى پیامبر بزرگوار اسلام بود. حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبهها و بیانات خود به تعدادى از عوامل این استحاله فرهنگى اشاره مىكند.
در كتاب تحلیل حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام در یك جمعبندى كه با استفاده از خطبههاى فاطمه زهرا علیهاالسلام صورت گرفته به این عوامل اشاره مىشود.
1- فانى حرتم بعدالبیان. (سرگردانى و اضطراب)
2- ظهرت فیكم حسكة النفاق. (نفاق و دوروئى)
3- الا تقاتلون قوما نكثوا ایمانهم. (سكوت و بىتفاوتى)
4- و نكصتم بعد الاقدام. (پیمانشكنى)
5- تفرون من القتال. (ترك جهاد و مبارزه)
6- فقبحا لفلول الحد. (ترس و زبونى)
7- و انتم فى رفاهیة من العیش. (تنبلى و تنآسائى (رفاهزدگى»
8- و ما الذى نقموا من ابىالحسن. (ترك حمایت از رهبر معصوم (و انزواى رهبرى»
9- ما هذه الغمیزة فى حقى. (از دست دادن روح شهادت طلبى)
10- و اشركتم بعد الایمان. (روى آوردن به شرك و كفر) (3)
11- افحكم الجاهلیة یبغون؟ (بىوفائى)
پی نوشت
1_«ب»: مأیوس.
2ـ سورهى سبا: آیه ى 20.
3_تحلیل حوادث ناكوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام/ محمد دشتى/ ص 52
به نقل از :
http://zibaziba1.mihanblog.com/post/49
ابلیس از غدیر تا سقیفه
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد كه ابلیس و رؤساى اصحابش هنگام منصوب كردن امیرالمؤمنین مرا به امر خداوند در روز غدیرخم حاضر بودند.
آن حضرت به مردم خبر داد كه من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیارترم، و به ایشان دستور داد كه حاضران به غایبان برسانند.
(در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او كردند و گفتند: «این امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شدهاند، و دیگر تو و ما را بر اینان راهى نیست. چرا كه پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین (1) و محزون رفت.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقیفهى بنىساعده با ابوبكر بیعت مىكنند بعد از آنكه با حق ما و دلیل ما استدلال كنند. سپس به مسجد مىآیند و اولین كسى كه بر منبر من با او بیعت خواهد كرد ابلیس است كه به صورت پیرمرد سالخوردهى پیشانى پینه بسته چنین و چنان خواهد گفت.
سپس خارج مىشود و اصحاب و شیاطین و ابلیسهایش را جمع مىكند. آنان به سجده مىافتند و مىگویند: «اى آقاى ما، اى بزرگ ما، تو بودى كه آدم را از بهشت بیرون كردى»! (ابلیس) مىگوید: «كدام امت پس از پیامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان كردهاید كه من بر اینان سلطه و راهى ندارم؟ كار مرا چگونه دیدید هنگامى كه آنچه خداوند و پیامبرش دربارهى اطاعت او دستور داده بودند ترك كردند». و این همان قول خداوند تعالى است كه «و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه فاتبعوه الا فریقا من المؤمنین» (2)، «ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنین او را متابعت كردند».
ایجاد شیعه و سنى
هواخواهان و پیروان على علیهالسلام نظر به مقام و منزلتى كه آن حضرت پیش پیغمبر اكرم (ص) و صحابه و مسلمانان داشت، مسلم مىداشتند كه خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیامبر (ص) از آن على علیهالسلام مىباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز ، جز حوادثى كه در روزهاى بیمارى پیامبر (ص) به ظهور پیوست، نظر آنان را تأیید مىكرد.
ولى برخلاف انتظار آنان درست، در حالى كه پیامبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهلبیت و عدهاى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند كه خبر یافتند، عدهاى دیگر كه بعدا اكثریت را بردند، با كمال عجله و بىآنكه با اهلبیت و خویشاوندان پیامبر اكرم (ص) و هوادارانشان، مشورت كنند و حتى كمترین اطلاعى بدهند، از پیش خود، در قیافه خیرخواهى براى مسلمانان در محلى به نام سقیفه خلیفه معین نمودند و على علیهالسلام و یارانش را در برابر كارى انجام یافته قرار دادهاند.
على علیهالسلام و هواداران او مانند، عباس- زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیامبر (ص) و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد برآمده به خلافت انتخابى و كارگردانان آن، اعتراض نموده، اجتماعاتى نیز كردند، ولى پاسخ شنیدند كه صلاح مسلمانان در همین بود.
این انتقاد و اعتراف بود كه اقلیتى را از اكثریت جدا كرد و پیروان على علیهالسلام را به همین نام (شیعه على علیهالسلام) به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضاى سیاست وقت مراقب بود كه اقلیت نامرده به این نام معروف نشود و جامعه به دو دستهى اقلیت و اكثریت منقسم نگردد، بلكه خلافت را اجماعى مىشمردند و معترض را متخلف از جماعت مسلمانان مىنامیدند و گاهى با تعبیرات زشت دیگر یاد مىكردند.
استحاله فرهنگى
آنچه براى همه مسلم است و به حدیث متواتر ثابت شده پس از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله باید حاكم بر سرنوشت سیاسى مؤمنین و جامعه اسلامى على بن ابىطالب علیهالسلام باشد.
ولى جریانهاى نهان و آشكار و دوست و دشمن با تشكیل سقیفه، یكى از تاریكترین دورانهاى صدر اسلام را رقم زد، دورهاى كه موجب شد حضور امام معصوم در صحنه جامعه و در امور سیاسى و اقتصادى و نظامى دچار محدودیت و در نهایت ظاهرى و بىتاثیر گردد و این حاصل شوم سقیفه بود كه در یك كلام مىتوان گفت دیانت از سیاست تفكیك شد و یك ارتداد اجتماعى پیش آمد و همین نقطه شروع یك دگرگونى و ارتجاع فرهنگى و به عبارتى استحاله فرهنگى و بازگرداندن مردم از اهداف و خواستههاى خدائى پیامبر بزرگوار اسلام بود. حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبهها و بیانات خود به تعدادى از عوامل این استحاله فرهنگى اشاره مىكند.
در كتاب تحلیل حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام در یك جمعبندى كه با استفاده از خطبههاى فاطمه زهرا علیهاالسلام صورت گرفته به این عوامل اشاره مىشود.
1- فانى حرتم بعدالبیان. (سرگردانى و اضطراب)
2- ظهرت فیكم حسكة النفاق. (نفاق و دوروئى)
3- الا تقاتلون قوما نكثوا ایمانهم. (سكوت و بىتفاوتى)
4- و نكصتم بعد الاقدام. (پیمانشكنى)
5- تفرون من القتال. (ترك جهاد و مبارزه)
6- فقبحا لفلول الحد. (ترس و زبونى)
7- و انتم فى رفاهیة من العیش. (تنبلى و تنآسائى (رفاهزدگى»
8- و ما الذى نقموا من ابىالحسن. (ترك حمایت از رهبر معصوم (و انزواى رهبرى»
9- ما هذه الغمیزة فى حقى. (از دست دادن روح شهادت طلبى)
10- و اشركتم بعد الایمان. (روى آوردن به شرك و كفر) (3)
11- افحكم الجاهلیة یبغون؟ (بىوفائى)
پی نوشت
1_«ب»: مأیوس.
2ـ سورهى سبا: آیه ى 20.
3_تحلیل حوادث ناكوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام/ محمد دشتى/ ص 52
به نقل از :
http://zibaziba1.mihanblog.com/post/49