hamid reza
پنجشنبه 03 فروردین 91, 01:27 بعد از ظهر
توجه کنیید تمام انبیائ امدند تا با بت پرستی مبارزه کنند حتی به خاطر این مبارزه جان خودشان را به خطر انداختند
اما این دو به اصطلاح عارف چه می گویند؟؟؟
تفاوت مسلک این دو با امام زمان از کجا تا کجاست؟؟؟
: امام زمان شیعیان، و تنها امیدِ در پرده نهانِ حق جویان علیه السلام ، برافرازنده بیرق توحید، و نابود کننده کفر و ضلال و شرک و خودخدابینى، و از بنیان کَنَنده تصوف و عرفان و بازىهای ایشان با ظواهر ادیان است؛ ولی پیران تبریز و قونیه، مشید ارکان "وحدت وجود" و "خود خدابینى" و "جبر" و "تشبیه" و... بوده، همه چیز را عین ذات خدا مىدانند، و هر بتی را خدا، و هر گونه بتپرستی را عین خداپرستی مىشمارند. مولوی مىگوید:
منبسط بودیم یک جوهر همه بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایههای کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق[1]
و مىگوید:
کفر را حد است و اندازه بدان شیخ و نور شیخ را نبود کران
پیش بىحد هر چه محدود است لاست کل شىء غیر وجه اللّه فناست [2]
و مىگوید:
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار درآمد گه پیر و جوان شد
همو در دیوان شمس گوید:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گرصورت بی صورت معشوق ببینید هم خواجه وهم خانه و هم کعبه شمایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
روبند گشایید ز سر پرده اسرار پس خویش بدانید که سلطان نه گدایید [3]
و مىگوید:
آنان که طلبکار خدایید خدایید بیرون ز شما نیست شمایید شمایید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید وندر طلب گم نشده بهر چرایید
اسمید و حروفید و کلامید و کتابید جبریل امینید و رسولان سمایید
در خانه نشینید مگردید به هر سوى زیرا که شما خانه و هم خانه خدایید
ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش در عین بقایید و منزه ز فنایید
خواهید ببینید رخ اندر رخ معشوق زنگار ز آیینه به صیقل بزدایید
هر رمز که مولا بسراید به حقیقت مىدان که بدان رمز سزایید سزایید
شمس الحق تبریز چو سلطان جهان است آنها که طلبکار سخایید کجایید[4]
"شمس" هم انسانها را "اجزای وجود خداوند" دانسته، مىگوید:
پس دعوت انبیا برای همین است که ای بیگانه بصورت تو جزو منى، از من چرا بىخبرى؟ بیا ای جزو، از کل بىخبر مباش، و با من آشنا شو.[5]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 690
[2] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر دوم، 3335
[3] . دیوان شمس، غزلیات، 269، چاپ دوازدهم، 1377، انتشارات صفىعلىشاه
[4] . دیوان شمس، غزلیات، 269، چاپ دوازدهم، 1377، انتشارات صفىعلىشاه
[5] . شمس تبریزی، مقالات، 2 / 162، چاپ دوم، 1377، انتشارات خوارزمى
[6] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر سوم، 1401
[7] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر دوم، 3324
[8] . گولپینارلی، مولانا جلالالدین، 99، از مقالات، عماد، 348 ـ 347؛ مناقب العارفین: 2 / 617 ـ 616
[9] . همان، 110، از مقالات، عماد، 272
[10] . همان، 54 ـ 153
[11] . گولپینارلی، مولانا جلالالدین، 110
اما این دو به اصطلاح عارف چه می گویند؟؟؟
تفاوت مسلک این دو با امام زمان از کجا تا کجاست؟؟؟
: امام زمان شیعیان، و تنها امیدِ در پرده نهانِ حق جویان علیه السلام ، برافرازنده بیرق توحید، و نابود کننده کفر و ضلال و شرک و خودخدابینى، و از بنیان کَنَنده تصوف و عرفان و بازىهای ایشان با ظواهر ادیان است؛ ولی پیران تبریز و قونیه، مشید ارکان "وحدت وجود" و "خود خدابینى" و "جبر" و "تشبیه" و... بوده، همه چیز را عین ذات خدا مىدانند، و هر بتی را خدا، و هر گونه بتپرستی را عین خداپرستی مىشمارند. مولوی مىگوید:
منبسط بودیم یک جوهر همه بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایههای کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق[1]
و مىگوید:
کفر را حد است و اندازه بدان شیخ و نور شیخ را نبود کران
پیش بىحد هر چه محدود است لاست کل شىء غیر وجه اللّه فناست [2]
و مىگوید:
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار درآمد گه پیر و جوان شد
همو در دیوان شمس گوید:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گرصورت بی صورت معشوق ببینید هم خواجه وهم خانه و هم کعبه شمایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
روبند گشایید ز سر پرده اسرار پس خویش بدانید که سلطان نه گدایید [3]
و مىگوید:
آنان که طلبکار خدایید خدایید بیرون ز شما نیست شمایید شمایید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید وندر طلب گم نشده بهر چرایید
اسمید و حروفید و کلامید و کتابید جبریل امینید و رسولان سمایید
در خانه نشینید مگردید به هر سوى زیرا که شما خانه و هم خانه خدایید
ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش در عین بقایید و منزه ز فنایید
خواهید ببینید رخ اندر رخ معشوق زنگار ز آیینه به صیقل بزدایید
هر رمز که مولا بسراید به حقیقت مىدان که بدان رمز سزایید سزایید
شمس الحق تبریز چو سلطان جهان است آنها که طلبکار سخایید کجایید[4]
"شمس" هم انسانها را "اجزای وجود خداوند" دانسته، مىگوید:
پس دعوت انبیا برای همین است که ای بیگانه بصورت تو جزو منى، از من چرا بىخبرى؟ بیا ای جزو، از کل بىخبر مباش، و با من آشنا شو.[5]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، 690
[2] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر دوم، 3335
[3] . دیوان شمس، غزلیات، 269، چاپ دوازدهم، 1377، انتشارات صفىعلىشاه
[4] . دیوان شمس، غزلیات، 269، چاپ دوازدهم، 1377، انتشارات صفىعلىشاه
[5] . شمس تبریزی، مقالات، 2 / 162، چاپ دوم، 1377، انتشارات خوارزمى
[6] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر سوم، 1401
[7] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر دوم، 3324
[8] . گولپینارلی، مولانا جلالالدین، 99، از مقالات، عماد، 348 ـ 347؛ مناقب العارفین: 2 / 617 ـ 616
[9] . همان، 110، از مقالات، عماد، 272
[10] . همان، 54 ـ 153
[11] . گولپینارلی، مولانا جلالالدین، 110