PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم



mostafahem
پنجشنبه 13 مرداد 90, 02:44 بعد از ظهر
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ تَفْسِيرِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- قَالَ الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّينُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِيمُ مَجْدُ اللَّهِ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ الْمِيمُ مُلْكُ اللَّهِ وَ اللَّهُ إِلَهُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ الرَّحْمَنُ بِجَمِيعِ خَلْقِهِ وَ الرَّحِيمُ بِالْمُؤْمِنِينَ خَاصَّة
ابن سنان گويد: از امام صادق (ع) تفسير «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را پرسيدم، فرمود:
باء بهاء (روشنى) خدا و سين سناء (رفعت) خداست و ميم مجد (بزرگوارى) خداست و بعضى روايت كرده‏اند كه ميم ملك (سلطنت) خداست و اللَّه معبود هر چيزيست، رحمان مهربان است بتمام خلقش، رحيم مهربانست بخصوص مؤمنين.

ehsan_8665
شنبه 15 مرداد 90, 05:03 قبل از ظهر
تفسير جامع، ج‏1، ص: 90
در تهذيب بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ باسم اعظم خدا نزديكتر است از سياهى چشم بسفيدى آن.
ابن بابويه بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود هر كس بخواهد خداوند او را از زبانه‏هاى آتش جهنم نجات دهد قرائت كند بِسْمِ اللَّهِ را كه نوزده حرف است و خداوند هر حرفى را در مقابل يكى از زبانه‏ها قرار داده است.
و نيز بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه فرمود وقتى معلم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بياموزد خداوند در نامه عمل طفل و پدر و مادر او و معلم بيزارى از جهنم بنويسد.
و در تفسير امام فرمود حضرت صادق عليه السّلام فرموده اگر شيعيان مادر شروع به كارهاى خود گفتن بِسْمِ اللَّهِ را ترك نمايند خداوند آنها را بمكروهى مبتلا نمايد تا متنبه شده و شكر و ثناى او را بجا آورند.
و فرمود روزى عبد اللّه بن يحيى بر امير المؤمنين عليه السّلام داخل شد و جلوى آن حضرت كرسى گذاشته بودند به عبد اللّه امر فرمودند كه روى آن كرسى بنشيند هنوز بر كرسى قرار نگرفته بود كه بسختى بزمين افتاده استخوان سرش شكست و خون جارى شد و از شدت درد متألم گرديد حضرت آب طلبيده و او را پاكيزه نمود و دست مبارك بر سرش كشيد چنان شد كه اصلا اتفاقى روى نداده بود فرمودند ستايش ميكنم خداى را كه ابتلاآت دنيا را موجب خلاصى و نجات از گناه شيعيان ما قرار داده تا عبادات و طاعات آنها سالم مانده و مستحق ثواب شوند عبد اللّه گفت يا امير المؤمنين آيا كيفر و جزاى گناهان ما فقط در دنيا داده ميشود فرمودند بلى مگر فرمايش پيغمبر را كه ميفرمودند دنيا زندان مؤمنان و بهشت كفار است نشنيدى خداوند شيعيان ما را با ابتلا و محنت دادن آنان از لوث گناه پاك فرمايد و خداوند در سوره شورى مى‏فرمايد وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ يعنى آنچه از رنج و مصيبت بشما ميرسد همه از نتيجه اعمال زشت خود شماست در صورتى كه خدا بسيارى از اعمال زشت شما را عفو ميكند كه در روز قيامت ثواب عبادات شما زياد باشد و دشمنان ما در همين دنيا جزاى عبادات خود را دريابند، چه عبادات آنها چون داراى خلوص نيست وزن و قيمتى ندارد و زمانى كه در قيامت وارد شوند گناهانشان را بر آنها وادارند و بعلت بغض و عداوتى كه بآل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داشته‏اند آنانرا در آتش جهنم بيفكنند.
عبد اللّه گفت يا امير المؤمنين فهميدم لكن ميخواهم گناهى كه در اين مجلس نمودم بدانم تا ديگر مرتكب آن نشوم فرمودند وقتى خواستى بنشينى از گفتن بِسْمِ اللَّهِ خوددارى نمودى آيا نميدانى كه پيغمبر فرموده هر كارى كه خواستى انجام دهى بنام خدا آغاز كن عرض كرد يا امير المؤمنين هرگز ترك نخواهم نمود.
تفسير بِسْمِ اللَّهِ‏
عبد اللّه عرض كرد يا امير المؤمنين تفسير بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «1» چيست فرمود هرگاه بنده بخواهد قرائت كند يا كارى انجام دهد بگويد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يعنى باين اسم خدا اين عمل را انجام ميدهم پس كارى را كه با ذكر اين جمله شروع ميكنيد مبارك باشد.

arm.ami
شنبه 15 مرداد 90, 03:02 بعد از ظهر
تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم‏»
كتاب: آشنايى با قرآن جلد دوم صفحه 76
نويسنده: استادشهيد مرتضى مطهرى
بسم الله الرحمن الرحيم

در قرآن مكتوب از همان آغاز كه قرآن به كتابت درآمده است در اول هر سوره‏اى باستثناى - سوره برائت -بسم الله الرحمن الرحيم است; يعنى سوره با بسم الله آغاز مى‏شود. ولى دير زمانى است كه بين شيعه و سنى بر سر اينكه آيا اين آيه جزء هر سوره است‏يا نه، اختلاف عظيمى وجود دارد. اهل تسنن آن را جزء هيچ سوره‏اى نمى‏دانند و شروع هر سوره را با بسم‏الله از قبيل شروع هر كار ديگر با بسم‏الله مى‏شمارند كه بسم‏الله جزء آن كار نيست; بلكه در عمل گاهى سوره‏ها را بدون بسم‏الله آغاز مى‏كنند. در نماز حمد و يا هر سوره‏اى را كه احيانا بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسم‏الله مى‏خوانند.

شيعه به پيروى از ائمه اطهار عليهم السلام بشدت با اين مسئله مخالفت دارند، تا آنجا كه ائمه اطهار فرموده‏اند خداى بكشد كسانى را كه بزرگترين آيه از آيات قرآن را از قرآن حذف كرده‏اند. اگر بسم الله را از اول سوره‏ها برداريم ديگر اين آيه را ما در قرآن نداريم جز در سوره نمل كه آنهم در ضمن نقل قولى است كه قرآن از ملكه سبا مى‏كند، كه هنگاميكه نامه سليمان را قرائت كرد گفت: انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم. اين نامه را سليمان است و اين‏گونه آغاز مى‏گردد: بسم الله ... الى آخر

در هر حال شيعه آن را مسلم جزء قرآن مى‏داند، نه اينكه آن را جداى از قرآن محسوب مى‏كند و مانند آنكه در آغاز هر امرى، بسم الله را مى‏افزايد، و در قرائت قرآن هم اين آيه را از خارج بر آن اضافه كند. (1)

آغاز كارها به نام خدا
توجه داريد كه آيه مورد بحث روى هم يك جار و مجرور است و يك جمله تمام نيست. متعلق اين جار و مجرور محذوف است. مفسرين در اينكه متعلق محذوف آن چيست نظرهاى گوناگون داده‏اند، از جمله، «استعين‏» (يارى مى‏طلبيم) - «ابتداء» (ابتدا مى‏كنم) و «اسم‏» (نشانه و علامت مى‏نهيم)، كه احتمال اخير قوى‏تر بنظر مى‏رسد.

در نام‏گذارى‏ها، هدفها و انگيزه‏ها مختلف است، گاهى شخص مؤسسه‏اى را بنام فردى نام مى‏گذارد، بمنظور هدفى مادى كه مى‏تواند در سايه اين نام بآن غرض نائل گردد. و يا چنانكه معمول است مولود جديد را بنام شخصى كه در گذشته مورد علاقه بوده مى‏نامند و مى‏خواهند با اين نامگذارى شخص مورد نظر، حياتى جديد يافته و به بقاء اين نام زنده بماند.

ولى اينكه به بشر دستور داده شده است كه كارهايش را بنام خدا بنامد، روى چه انگيزه‏اى مى‏تواند باشد؟ براى اين است كه كارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پيدا كند و بنام او بركت‏يابد.

انسان كه احساس فطرى از خداوند دارد و او را به عنوان يك موجود قدوس و منبع خيرات مى‏شناسد، وقتى كارش را بنام او ناميد معنايش اين استكه در سايه قدس و شرافت و كرامت او، اين عمل نيز مقدس گردد.

و چون آغاز كردن به نام كسى مفهومش اين استكه او را موجودى قدوس و منزه از جميع نقص‏ها و سرچشمه كمالات داسنته، و مى‏خواهد كه عملش را با انتساب به او بركت‏بخشد; لذا كارها را بنام هيچكس حتى نام پيغمبر، نمى‏توان آغز كرد و اين است معنى تسبيح نام الله كه در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.

تعبير «يسبح لله‏» و يا «سبح لله‏» و يا «سبحان الله‏» تسبيح براى خداوند و يا تسبيح خداوند مكرر در قرآن آمده است ولى تسبيح نام الله در قرآن تنها در اول سوره اعلى است كه مى‏فرمايد: سبح اسم ربك الاعلى; تسبيح كن نام پروردگار بزرگت را.

بنظر مى‏رسد كه بهترين نظريه در اينجا نظر صاحب الميزان است كه مى‏فرمايد معنى تسبيح نام خدا اينستكه آنجا كه مقام تقديس و تكريم است نام مخلوق در رديف نام الله قرار نگيرد و يا در حائى كه نام الله بايد برده شود، نام موجود ديگرى بميان نيايد. يعنى نه با نام خدا نام ديگرى را و نه بجاى نام خدا نام ديگرى را، كه هر دو شرك است.

اخيرا در ميان گروهى كه دم از مبارزه با شرك مى‏زنند عملى رايج‏شده كه خود از مظاهر شرك است. بجاى اينكه كارها را به نام خدا بنامند و بنام او آغاز كنند، مى‏گويند: بنام خلق! اگر قرار شود كه نام پيغمبر را در كنار نام خدا قرار دادن شرك باشد، پس اگر بنام خلق هم آغاز كنيم جانشين براى خدا ساختن است و اين دستور قرآن است كه نام خدا همواره تسبيح گردد و كارهاى بشر بنام او ناميده شود; و نه بنام ديگرى. و بدين وسيله اعمال او قداست‏يافته و در سايه او تبرك جويد.

الله
الله يكى از نامهاى خداست. نامگذارى‏هائى كه براى افراد و يا اشياء مى‏كنند گاهى از نوع علامت است و گاهى از نوع وصف.

در قسم اول گرچه اسماء خودشان داراى معانى هستند ولى معناى آنها منظور نظر نگرديده; بلكه تنها براى تشخيص و بازشناسى اين اسم گذاشته شده است و لذا حكم يك علامت را بيشتر ندارد. چه بسا در اينگونه موارد معناى نام علاوه بر اينكه حكايتگر اوصاف صاحب نام نيست، ممكن است ضد آنهم باشد مثل آنكه نام غلامان سياه را كافور مى‏نهادند! (بر عكس نهند نام زنگى كافور)

در قسم دوم نام، حكايتگر شانى از شئون صاحب نام است و صفتى از صفات او را بيان مى‏كند.

پروردگار متعال نامى كه صرفا جنبه علامت داشته باشد، ندارد و تمام نامهاى او، نمايانگر حقيقتى از حقايق ذات مقدس او است.

در قرآن كريم در حدود صد اسم براى خداوند آمده است كه در واقع صد صفت است كه نمونه آنها را در همين سوره ملاحظه مى‏نمائيد:الله، رحمن، رحيم، مالك يوم الدين، ولى هيچكدام جامعيتى را كه اين نام دارد، ندارند; چون آنها هر كدام يكى از كمالات او را نشان مى‏دهند ولى اين نام، نمايانگر ذات مستجمع جمع صفات كماليه است.

كلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه بخاطر كثرت استعمال حذف گرديده است.

درباره ريشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضى گفته‏اند اين كلمه از اله مشتق است و بعضى ديگر گفته‏اند كه از وله گرفته شده است و اله فعال بمعناى مفعول است مانند كتاب بمعناى مكتوب.

اگر از اله مشتق شده باشد يعنى ذات شايسته پرستش كه كامل از جميع جهات است. چون موجودى كه خودش مخلوق ديگرى است و يا داراى نقص است; شايسته پرستش نخواهد بود، پس همينكه گفته مى‏شود الاله يعنى آن ذاتى كه بگونه‏ايست كه او را بايد پرستش كرد و قهرا اين معانى در اين كلمه نهفته است، ذات مستجمع جميع كماليه و مبرا از هر گونه سلب و نقص.

و اگر از وله مشتق شده باشد، وله يعنى تحير، واله يعنى حيران و يا بمعنى عاشق و شيدا است و از اين جهت‏خداوند را الله گفته‏اند كه عقل‏ها در مقابل ذات مقدسش حيران و يا متوجه و عاشق او و پناهنده به اويند.

سيبويه، از ائمه علماى صرف و نحو ادبيات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجرى زندگى مى‏كرده است. وى كه در فن خودش نبوغ داشته و كتابش را كه با الكتاب معروف است در اين فن نظير منطق ارسطو در منطق و مجسطى بطلميوس در علم هيئت، شمرده‏اند و سخنش در ادب عربى سند محسوب مى‏گردد و از طرفداران اين نظر است كه ريشه كلمه الله «وله‏» به معناى حيرت در مقابل عظمت و يا وله و عشق است:

مثنوى مولوى نظر او را نقل كرده و مى‏گويد.

معنى الله گفت آن سيبويه يولهون فى الحوائج هم لديه

گفت الهنا فى حوائجنا اليك و التمسناها و جدناها لديك

مولوى آن حالتى را ياد آورى مى‏كند كه انسان دردى پيدا كرده و بيچاره گشته و بى‏اختيار بسوى نقطه‏اى روى مى‏آورد وپناهنده مى‏شود، او «الله‏» است!!

صد هزاران عاقل اندر وقت درد جمله نالان پيش آن ديان فرد

بلكه جمله ماهيان در موجها جمله پرندگان در اوجها

بلكه جمله موجها بازيكنان ذوق و شوقش را عيان‏اندر عيان (2)

تنها انسانها نيستند كه در وقت نياز بسوى او روى مى‏آورند; ماهى‏هاى دريا در ميان امواج و پرندگان در اوج آسمانها; بلكه همان موج‏هاى بيجان هم نالان در پيش الله هستند!!

و احتمال قوى دارد كه اله و وله دو لهجه از يك لغت‏باشد، يعنى اول وله بوده و بعد آنرا بصورت اله استعمال كرده‏اند; و وقتى آنرا بصورت اله تلفظ نمودند معنى پرستش هم پيدا كرده است; بنابراين معنى الله چنين مى‏شود: آن ذاتى كه همه موجودات; ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقيقتى است كه شايستگى پرستش دارد.

ترجمه الله
مى‏توان گفت كه در فارسى لغتى مترادف كلمه الله كه بشود جاى آن گذارد نداريم، و هيچكدام رساننده تمام معنى الله نيستند. زيرا اگر بجاى الله «خدا» بگذاريم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف «خودآى‏» است و رساننده تعبيرى است كه فيلسوفان مى‏كنند، يعنى «واجب الوجود» و يا شايد به كلمه غنى كه در قرآن آمده است نزديك‏تر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زيرا خداوند يعنى صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست ولى مرادف با خداوند نيت; خداوند يك شان از شئون الله است.

الرحمن الرحيم
بجاى اين دو كلمه نيز در فارسى نمى‏توان واژه‏اى يافت كع عينا ترجمه آن باشد و اينكه بخشنده مهربان معمولا ترجمه مى‏كنند ترجمه رسائى نيست. زيرا بخشنده ترجمه جواد است و مهربان ترجمه رؤف و هر دو از صفات پروردگار است كه در قرآن آمده است.

جواد (بخشنده) يعنى كسيكه چيزى دارد و بدون عوض به ديگران مى‏بخشد. ولى رحمان و رحيم هر دو از رحمت مشتقند و در كلمه رحمت‏يك معنا اضافه‏اى نهفته است و آن اينكه:

در مواردى كه موجودات; نيازمند و مستحق است; بالفظ و يا با زبان تكوين دستش دراز است و به اصطلاح قابل ترحم است و استحقاق دارد كه چيزى به او برسد; در اينگونه موارد رحمت است. منتهى; رحمت انسان وقتى به مستحقى مى‏رسد كه تحت تاثير حالت او قرار گيرد; و رقت قلبى رد او پديد آيد، ولى خداى متعال از اين امور منزه است.

پس وقتى مى‏گوييم رحمان و رحيم دو معنا در ذهن ما مجسم مى‏گردد: يكى نياز عظيم و فراوان مخلوقات كه گوئى سراسر مخلوقات با زبان قابليت‏هاى خودشان همه دست نياز بدرگاه بى‏نياز او دراز كرده و التماس مى‏كنند، و ديگر اينكه او رحمت‏بى‏حساب خويش را بسوى آنان فرستاده و نيازهاى آنان را تامين نموده است.

اين استكه بعضى از مترجمان اخير وقتى ديده‏اند كه هيچ كلمه‏اى رساننده معانى اين كلمات نيست; آيه شريفه; بسم الله الرحمن الرحيم را «به نام الله رحمن الرحيم‏» ; ترجمه نموده‏اند.

فرق رحمان با رحيم چيست؟ قبلا بايد توضيح بدهيم كه در زبان عربى كلماتى كه بر وزن فعلان است دلالت‏بر كثرت مى‏كند مثل عطشان كه به معناى عطش كثير است. و كلماتى كه بر وزن فعيل است كه اصطلاحا آنرا صفت مشبه مى‏گويند دلالت‏بر نوعى ثبات و دوام مى‏كند.

رحمان كه بر وزن فعلان است دلالت‏بر كثرت و وسعت مى‏كند و مى‏رساند كه رحمت‏حق همه جا گسترش پيدا كرده و همه چيز را فرا گرفته است.

اصولا هر چيزى; چيز بودنش مساوى با رحمت‏حق است چون وجود و هستى عين رحمت است; چنانكه در سوره اعراف آيه 56 آمده است و رحمت و سعت كلى شى‏ء (رحمت من همه چيز را فرا گرفته است) و در دعاى كميل مى‏خوانيم و برحمتك التى وسعت كلى شى‏ء.

اين گونه رحمت‏حق استثناء ندارد; و اينطور نيست كه شامل انسانها باشد و غير انسانها را شامل نشود و يا در انسان‏ها تنها انسانهاى مؤمن را فرا گيرد، خير; بلكه سراسر گيتى مشمول رحمانيت‏حق است و يا عين آن است‏يعنى آنچه در عالم هستى هست رحمت‏حق است.

درسى كه مى‏توان از جمله بسم الله الرحمن الرحيم آموخت اين است كه آنچه كه از خدا به عالم مى‏رسد دو گونه نيست; خير و شر. بلكه آنچه از او مى‏رسد جمله نيكو و رحمت است و اين رحمت‏شامل جماد و نبات و حيوان و انسان به تمام اقسامش مى‏گردد چون اصولا فاتحه و گشايش هستى با رحمت‏حق است.

و اما رحيم كه بر وزن فعيل است دلالت‏بر رحمت لاينقطع و دائم حق مى‏كند. رحمان كه دلالت‏بر رحمت واسعه پروردگار مى‏كرد و شامل همه موجودات مى‏گشت ولى بالاخره در اين عالم يك سلسله از موجودات پس از هستى معدوم مى‏شوند و فانى مى‏گردند. ولى رحيم نوعى از رحمت است كه جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است كه از طريق ايمان و عمل صالح; خود را در مسير نسيم رحمت‏خاصه حق قرار داده‏اند!!

پس پرودگار يك رحمت عام دارد و يك رحمت‏خاص. با رحمت عام خودش همه موجودات را آفريده است كه از جمله آنان انسان است.

انسان كه تنها موجود مكلف است و خودش مسئول خويش است اگر وظائف و تكاليفى كه به عهده‏اش نهاده شده بود انجام دهد; مشمول رحمت‏خاص الهى خواهد شد. رحمان اشاره به آن رحمت‏بى‏حسابى است كه همه جا كشيده و مؤمن و كافر و حتى انسان و جماد و نبات و حيوان ندارد ولى رحيم اشاره به رحمت‏خاص است كه به انسانهاى مطيع و فرمانبردار اختصاص دارد.
___________

arm.ami
شنبه 15 مرداد 90, 03:07 بعد از ظهر
منبع :

http://www.hawzah.net/per/q/do.asp?a=QDBB16.HTM

حامد
شنبه 15 مرداد 90, 06:23 بعد از ظهر
و چون آغاز كردن به نام كسى مفهومش اين استكه او را موجودى قدوس و منزه از جميع نقص‏ها و سرچشمه كمالات داسنته، و مى‏خواهد كه عملش را با انتساب به او بركت‏بخشد; لذا كارها را بنام هيچكس حتى نام پيغمبر، نمى‏توان آغز كرد و اين است معنى تسبيح نام الله كه در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.

در اینجا باید بگویم که در روایت یا کمیل امیر المومنین می فرماید هر روز را با اسم ما اهل بیت شروع کن


تعبير «يسبح لله‏» و يا «سبح لله‏» و يا «سبحان الله‏» تسبيح براى خداوند و يا تسبيح خداوند مكرر در قرآن آمده است ولى تسبيح نام الله در قرآن تنها در اول سوره اعلى است كه مى‏فرمايد: سبح اسم ربك الاعلى; تسبيح كن نام پروردگار بزرگت را.

بنظر مى‏رسد كه بهترين نظريه در اينجا نظر صاحب الميزان است كه مى‏فرمايد معنى تسبيح نام خدا اينستكه آنجا كه مقام تقديس و تكريم است نام مخلوق در رديف نام الله قرار نگيرد و يا در حائى كه نام الله بايد برده شود، نام موجود ديگرى بميان نيايد. يعنى نه با نام خدا نام ديگرى را و نه بجاى نام خدا نام ديگرى را، كه هر دو شرك است.


در سبح اسم ربک الاعلی خود خداوند تسبیح نمی شود بلکه اسم اوست که تسبیح می شود
و اسم خدا هم مخلوق خداست
در بسم الله هم همین طور با خدا شروع نمی کنیم بلکه با اسم خدا شروع می کنیم

بهترین پاسخ ایه شریفه است :
و لله اسمائ الحسنی فادعوه بها
و در ذیل این روایت معصوم فرموده است :
نحن والله اسمائ الحسنی
به خدا قسم ما اسمائ خداوند هستیم
ایا با توجه به این نکات باز هم شرک است اگر با کاری را با نام اهل بیت اغاز کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


و قهرا اين معانى در اين كلمه نهفته است، ذات مستجمع جميع كماليه و مبرا از هر گونه سلب و نقص.
ایا خداوند مبرا از جسم نیست یا مبرا از حرکت و سکون نیست و کلا ایا اینها که گفتم از خدا سلب نمی شود و کلا خداوند صفت سلبی ندارد ؟؟؟
پس مبرا از هرگونخ سلب محل اشکال است و بزرگترین سلب از خداوند سلب هرگونه تشبیه از خداوند است


سيبويه، از ائمه علماى صرف و نحو ادبيات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجرى زندگى مى‏كرده است. وى كه در فن خودش نبوغ داشته و كتابش را كه با الكتاب معروف است در اين فن نظير منطق ارسطو در منطق و مجسطى بطلميوس در علم هيئت، شمرده‏اند و سخنش در ادب عربى سند محسوب مى‏گردد و از طرفداران اين نظر است كه ريشه كلمه الله «وله‏» به معناى حيرت در مقابل عظمت و يا وله و عشق است:
ایا در کلمه الله اهل بیت ساکت هستند که ایشان به کلام سیبویه استناد می کند ؟؟؟؟
ایا امام صادق علیه السلام فرمودند که به معنای عشق است ؟؟ اگر نه پس چرا .....؟



مثنوى مولوى نظر او را نقل كرده و مى‏گويد.

مصیبتی از این بالاتر نیست که از کلام یک صوفی ملعون معلوم الحال در تفسیر قران استفاده شود

دیگه از ادامه خسته شدم ولی نکات زیادی در این نوشته قابل تامل است

در پایان
یاد اوری می کنم که مفسر قران فقط اهل بیت هستند
ایات بینات فی صدور اللذین اوتو العلم

arm.ami
یکشنبه 16 مرداد 90, 01:50 قبل از ظهر
بله .. شما 2رس میگید :? :shock:


با تفسیر نمونه موافق هستید؟؟؟ :?: :idea: :arrow:

اگر موافق هستید تفسیر نمونه رو بذارم......

ehsan_8665
یکشنبه 16 مرداد 90, 05:30 قبل از ظهر
با تفسیر نمونه موافق هستید؟؟؟ :?: :idea: :arrow:

اگر موافق هستید تفسیر نمونه رو بذارم......
با سلام به دوست عزیز
یه نگاه به موضوع قران بدون روایت بندازاونوقت روشن میشید که چی بذارید برای تسفیر :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen:

ehsan_8665
یکشنبه 16 مرداد 90, 05:41 قبل از ظهر
خواص حمد
عياشى بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در تفسيرش روايت نموده كه فرمود سوره ام الكتاب افضل سوره‏هاى قرآن و بجز مرگ شفاى هر دردى است.
و در كافى بسند خود روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود هر كس را سوره حمد شفايش ندهد چيز ديگر او را شفا نميدهد.
و نيز بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اگر بمرده‏اى هفتاد مرتبه سوره حمد را قرائت كنند و روح آن بازگردد تعجبى ندارد، و فرمود اين سوره از گنج‏هاى عرش پروردگار است‏
در كافى از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت گرده فرمود هر كس را مرضى عارض شد در گريبان پيراهن او هفت بار سوره حمد را قرائت كنيد اگر درد ساكت نشد هفتاد مرتبه بخوانيد ساكت شود.
و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه مردى از دوستانش بر آن حضرت وارد شد ديد رنگ چهره‏اش زرد شده فرمود اين چه حالتست كه دارى عرض كرد فدايت شوم مدت يك ماه است كه به تب مبتلا شده و هر چه معالجه نمودم اثرى نبخشيد فرمود گريبان پيراهنت را باز كن و سرت را داخل پيراهن نموده اذان و اقامه بگو و هفت مرتبه سوره حمد بخوان آنمرد چنان كرد و شفا يافت.

ehsan_8665
یکشنبه 16 مرداد 90, 05:46 قبل از ظهر
خواص بِسْمِ اللَّهِ و ثواب آن‏
اما روايات وارده در خواص قرائت بِسْمِ اللَّهِ زياد است ما بجهت تيمن و تبرك چند روايات ذكر مينمائيم در تهذيب بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ باسم اعظم خدا نزديكتر است از سياهى چشم بسفيدى آن.
ابن بابويه بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود هر كس بخواهد خداوند او را از زبانه‏هاى آتش جهنم نجات دهد قرائت كند بِسْمِ اللَّهِ را كه نوزده حرف است و خداوند هر حرفى را در مقابل يكى از زبانه‏ها قرار داده است.
و نيز بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه فرمود وقتى معلم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بياموزد خداوند در نامه عمل طفل و پدر و مادر او و معلم بيزارى از جهنم بنويسد.
و در تفسير امام فرمود حضرت صادق عليه السّلام فرموده اگر شيعيان مادر شروع به كارهاى خود گفتن بِسْمِ اللَّهِ را ترك نمايند خداوند آنها را بمكروهى مبتلا نمايد تا متنبه شده و شكر و ثناى او را بجا آورند.

ehsan_8665
یکشنبه 16 مرداد 90, 06:04 قبل از ظهر
/ [1]- (التهذيب): محمد بن الحسن الطوسي، بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن العباس، عن محمد بن أبي عمير، عن أبي أيوب، عن محمد بن مسلم، قال: سألت أبا عبدالله (عليه السلام) عن السبع المثاني و القرآن العظيم، أ هي الفاتحة؟ قال: «نعم».
قلت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ من السبع؟ قال: «نعم، هي أفضلهن».
ترجمه:
از امام صادق علیه السلام پرسیدم از سبع مثانی والقران العظیم آیا همان سوره فاتحه (حمد) است حضرت درجواب فرمودند که بله همان حمد است.عرضر کردم که بسم الله الرحمن الرحیم جزء هفت آیه این سوره است؟ حضرت فرمودند که بله بسم الله الرحمن الرحیم با فضیلت ترین آیه از این سوره است.
طبق این حدیث شرف :
1- سبع مثانی و القران العظیم همان سوره فاتحه است.
2-بسم اله الرحمن الرحیم جزء قطعی از آیات است .
3-بسم اله الرحمن الرحیم با فضیلت ترین آیه در سوره حمد است.

AmirHossein
یکشنبه 16 مرداد 90, 04:11 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین


...توجه داريد كه آيه مورد بحث روى هم يك جار و مجرور است و يك جمله تمام نيست. متعلق اين جار و مجرور محذوف است. مفسرين در اينكه متعلق محذوف آن چيست نظرهاى گوناگون داده‏اند، از جمله، «استعين‏» (يارى مى‏طلبيم) - «ابتداء» (ابتدا مى‏كنم) و «اسم‏» (نشانه و علامت مى‏نهيم)...

من به دوستان پیشنهاد می کنم که در مورد اینکه متعلق "بسم الله الرحمن الرحیم" چیست؟ بحث کنیم. چون موضوع مهمیه و شاید بتونیم از این طریق چیزهای زیادی یاد بگیریم و حتی معنای بعضی از احادیث رو بهتر بفهمیم و تفقه حدیثی مون بهتر بشه إن شاء الله.

AmirHossein
یکشنبه 16 مرداد 90, 04:57 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

به نظر من یکی از متعلق های آیه "بسم الله الرحمن الرحیم"، "أستعین" است.

بعضي از بزرگان مفسرين گفته*اند ممكن نيست «أستعين» باشد؛ چون مخالف است با حصری كه در «إياك نستعين» است. نظر بعضی از اعاظم مفسرين به اين جهت است كه اسم، غير از مسمّی است. و چون بالضروره اسم غير از مسمّی است، در سوره ی حمد، آنچه که آمده به عنوان تقديم «إياك» بر «نستعين»، نتيجه*اش اين است كه استعانت منحصر است به خدا؛ چون مخاطب در «إياك» ذات قدوس حق است، هم در عبادت، هم در استعانت؛ قهراً با حصر در آيه، استعانتِ به اسم منافات پيدا می كند.

در جواب به این دسته از مفسران خواهیم گفت: که کلامشان نقض می شود به آیه: «يا أيها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلاة». همچنان كه در آن آيه، استعانت به صبر جائز است و صبر، غير خدا است. استعانت به اسم هم جائز می *شود، با اينكه غير خدا است.

برای اثبات ادعای خود، یعنی اینکه "أستعین" یکی از متعلق های "بسم الله الرحمن الرحیم" است. 2 روایت می آوریم.

يك روايت، روايتی است كه شيخ صدوق اعلی الله مقامه در التوحيد در صفحه*ی 232 از محمد بن قاسم جرجانی (رض) نقل می *كند. آن قسمت از روایت که مورد حاجت است را نقل می کنیم:

«...فقولوا عند افتتاح كل أمر صغير أو عظيم بسم الله الرحمن الرحيم»؛ چه امر صغير باشد چه امر عظيم…
روايت از نظر فقه الحديث، دلالتش تام است، «كل» از ادات عموم است. تنويع كرده مدخول «كل» را به صغير و عظيم كه قهراً امری از امور استثناء نمی *شود.

بعد تفسير اين است:
«أي أستعين علي هذا الأمر بالله الذي لا يحق العبادة لغيره، المغيث إذا استغيث، المجيب إذا دعي...».
ترجمه: ...پس در نزد ابتداى هر كار كوچك يا بزرگى بگوئيد بسم الله الرحمن الرحیم يعنى يارى می جويم بر اين كار به خدائى كه عبادت درست نباشد از براى غير او، آنكه فرياد رسنده است هر گاه از او فريادرسى خواسته شود، و جواب دهنده هر گاه خوانده شود... (1)

دلالت روايت بر اينكه متعلق، استعانت است، شبهه*ای ديگر در آن نيست، چون امام علی المرويّ در مقام بيان معنا و تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» است.

این بحث إن شاء الله ادامه دارد...
پاورقی:
1. ترجمه التوحید، اسرار التوحید، صفحه 259، آقای اردکانی

AmirHossein
شنبه 22 مرداد 90, 12:37 قبل از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

بحث در «باء» بسم الله بود. نتيجه اين شد كه ابتداء در قرآن بايد به «اسم الله» باشد و در كل امور، صغير يا كبير، هم ابتداء و هم استعانت «بسم الله» باشد.
دليل اين مدعا، روایات و قرآن است. چون همه*ی مطالب، بايد مستند باشد به برهان. برهانی كه مراد ما است، اعم از برهان فلسفی است.
در فلسفه، برهان «لم» است و دليل «انّ». و برهانی كه ما اطلاق می *كنيم، به معنای اعم است، «قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين» و برهان قرآن اين چنين است. برهان اين مدعا باز بايد اقوی البراهين باشد و اقوی البراهين و اشرفها و اعلاها، برهانی است كه باز متخذ از خود قرآن و روایات باشد.

برهان اين امر كه ابتدا در كل امور و استعانت بايد به اسم او باشد، دو آيه در قرآن است، از جهت مقتضی و يك آيه در قرآن است، از جهت مانع.
اما بالنسبه به مرحله ی اقتضاء: دو آيه در قرآن است. خود اين دو آيه بدون تأمل، دو كتاب بحث دارد، ولی ما در اثر ضيق مجال فقط به اشاره می *گذريم.
خصوصيات آيه را باز بايد كسانی كه اهل نظر هستند، از وقتی شروع می *كنم، در هر كلمه دقت كنند.

يك آيه در سوره*ی حج است. يك آيه در سوره*ی عنكبوت است. آيه*ای كه در سوره ی حج است، شروع می *شود به اين خطاب: مخاطب كيست؟ «ناس»، من يطلق عليه عنوان الناس، از اعلی تا ادنی (از عالی ترین تا پست ترین).
«يا أيها الناس ضرب مثل فاستمعوا له…».
اصلا در نحوه*ی بيان مندكّ می شود همه چيز، «يا أيها الناس ضرب مثل»، بعد «فاستمعوا له»، استماع كنيد. اين بيان خدا است! موسی بايد مستمع باشد، عيسی بايد مستمع باشد، از حضرت خاتم (صلی الله علیه وآله وسلّم) كه نقطه*ی اعلای وجود است، تا انزل افراد ناس، همه در اين آيه، به استماع امر شدند. پس مطلب چقدر مهم است!

«إن الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا…». (آیه 73 سوره حج)

آيات شأن نزول دارد. شأن نزول، خاص است، ولی منزَل عام است.
«إن الذين تدعون من دون الله…»، كلمه*ی تعبدون نيست ـ*اينها را خوب دقت كنيدـ «تدعون» است. يكی از مصاديقش می *شود عبادت كه در مورد شأن نزول است. «من دون الله»، از خدا بگذر، بدون استثناء، كل من يدعی، «لن يخلقوا ذبابا»، لن نفی ابد است. «و لو اجتمعوا له…»؛ تمام قدرت مَن دون الله، اگر متمركز بشود، از خلق يك مگس عاجز است. در اينجا چه مباحثی است! اگر كسی فكر كند كه وقتی مگس می* نشيند، اين دو تا دست، مرتب، روی چشم كشيده می* شود، در خود اين اگر تأمل بشود، برهان «لن يخلقوا ذبابا» روشن می *شود. اين خلقت، آن هم از آن چشمها، از آن دستها، از آن رمزی كه در چشم اين ذباب است و از آن سرّی كه در آن دستها است، گرفته، تا آن بال*ها، در بال راست چه خبر است، در بال چپ باز چه خبر است، تا برسد به بقيه ی اعضاء. «من دون الله» قدرت بر خلق اين موجود ندارد.

بعد، «و إن يسلبهم الذباب شيئا…»، باز «من دون الله». ضعف چقدر است! عدم اقتضاء در چه حد است! اين موجود به اين ضعيفی، باز اگر از آنها سلب كند شيئی را، شيئی را! تا می نشيند، نیش آن فرو می رود، می گيرد، تمام قدرت عالم عاجز است از اينكه از آن پس بگيرد!

اين است قرآن! عمر هدر شد! نفهميديم اين چه كلامی است! و در هر جمله*ای چه دريايی است! آن وقت مهم اين است: اين همه لاف، در دنيا، همان كسی كه تهديد كند همه*ی كره*ی زمين را به قدرت اتمی كه در اختيار دارد، در مقابل نيش يك مگس عاجز است! می گيرد خونش را، با تمام لشكر و عسكر و قدرت، قدرتِ پس گرفتن از يك مگس را ندارد! و اين حكم همه است، بلا استثناء. اين است كه اگر كسی بيدار شد، آن وقت می فهمد هر چيز، هر كس، نه كس است، نه چيز است؛ «ألا كل شي‏ء ما خلا الله باطل»!
آن وقت می *فهمد چرا آن گوهر، از آن دهان درآمد كه در هر امری، صغير يا كبير، استعانت كنيد «بسم الله الرحمن الرحيم». اين جور قرآن خودش مدعا را طرح می كند، خودش هم دليل می آورد، ولی مطلب به اينجا كه تمام نمی *شود، بعد «ضعف الطالب و المطلوب». در اين غوغایی است! «ضعف الطالب و المطلوب»! مگس می شود طالب، «من دون الله» می *شود مطلوب.

اين است خداشناسی! اين است اسم خدا! اين است كه عمر گذشت و نفهميديم و نرسيديم! اين است كه آن وقت كسی كه بفهمد، می *فهمد امير المؤمنين كيست! آن كسی كه می گويد: فقط در عزت من همين بس كه من بنده*ی تو باشم! آن وقت می *فهمد كه علی كيست و اين گفته از چه مطالبی حكايت می *كند!

بعد باز می *فرمايد: «ما قدروا الله حق قدره». همه برهان، همه محكم*ترين دليل كه مغز هر حكيمی كه به مخّ حكمت برسد، در هر كلمه وا می ماند، چه ارتباطی است! چه نظمی است در اين كلمات! افسوس كه مجال شرح نيست!
بعد علت می آورد. معلول اول؛ علت آخر؛ «إن الله …»، «إن الله لقوی عزيز». وقتی قوت را از همه گرفت، عزت را از همه گرفت، ديگر باقی نگذاشت چيزی، دليلی هم آورد كه هر عقلی سر می *سپارد.
بعد يك جمله فرمود: «و ما قدروا الله حق قدره» كه هر كسی را بی *چاره می* كند. بعد هم علت را ذكر كرد. پس كيست؟ يكی است كه او قوی است و او عزيز است. غير از او هر چه هست ضعف است و ذلت است. در مَن دون الله به جز ضعف و ذلت نيست. فقط منحصر است قوت در مقابل «ضعف الطالب و المطلوب» و عزت به او.

بعد باز در دو جای قرآن اين قوت و عزت را بيان می *كند. يك جا می* فرمايد: « اَنَّ القوة لله جميعا». يك جا هم می فرمايد: «فإن العزة لله جميعا». در هر دو تا لفظ «جميع» است. باز چه سرّی است كه در يك جا بدون «فاء» است، « اَنَّ القوة لله جميعا»، در يك جا مصدَّر به «فا» است، «فإن العزة لله جميعا»؟

اين يك مَثَل ـ*خوب دقت كرديد؟ـ در سوره حج.
باز برويد در سوره عنكبوت، «مثل الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا…». آن يك مثل بود، اين يك مثل است. باز ربط هر دو مثل به هم چيست؟ اگر خدا خواست روشن می *شود. مَثل كسانی كه اتخاذ كرده*اند من دون الله وليّی. در آنجا «من دون الله» بود، در اينجا هم «من دون الله» است. آنجا دعا بود، اينجا ولايت است. همه*ی اينها اسراری دارد. «كمثل العنكبوت اتخذت بيتا…». آن متّخِذ تمثيل شده به عنكبوت. باز آن متّخَذ، اولياء، برای اين متخِذين تمثيل شده به بيت عنكبوت.
اين است اعجاز قرآن! كی بود كه از جزيرة العرب پيدا شد! و چه روحی بود كه اين آيات بر او نازل شد! و چه خورشيدی بود كه از آن ظلمات طلوع كرد و به نور اين كتاب آفاق عقول را اين جور منوّر كرد!
غوغايی كه در اين آيه است، اين است كه خود آن متخِذ به عنكبوت تمثيل شده، آن اوليائی كه من دون الله يتخذون، به بيت عنكبوت تمثيل شده. بعد هم باز اينجا علت آورده. آنجا علت، اينجا هم علت. «و إن أوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون». «لو» در قبال «إن»، در قبال «إذا» خصوصيتی دارد. معلوم می *شود مطلب اين قدر عميق است كه در خود تار عنكبوت علم بشر وا مانده.

حالا ربط دو آيه به هم چيست، تا بعد معلوم بشود نقش «بسم الله» چيست؟ ربط دو آيه به هم، اين است كه آن ذبابی (مگس) كه ديدی به اين ذلت است، باز ذليل*تر از آن ذباب، آن قدرتی است كه خونش را آن مگس می گيرد و او قدرت پس گرفتن ندارد، باز همان ذباب اسير تار عنكبوت است.
اين است اعجاز قرآن! همان مگس را ـ*خوب دقت كنيدـ خون آن سرآمد قدرت دنيا را می مكد، ذلت او را ثابت می كند. بعد ذلت خودش كی ظاهر می *شود؟ ذلت خودش آن وقتی ظاهر می *شود كه گرفتار تار عنكبوتی می *شود. آن وقت «لو كانوا يعلمون».

كيست كه فهميد؟ كيست كه دانست؟ آن كسی فهميد كه اول افتخارش اين بود، دو افتخار داشت: افتخار اولی، افتخار دومی. افتخار اولش اين بود: «أنا عبد الله»؛ افتخار دومش اين بود: «و أخو رسول الله». او فقط فهميد و او هم آن چنان كه قدر ذات قدوس حق بود، منتها نه قدر او در مرتبه*ی الوهيت او، قدر او در مرتبه*ی عبوديت اين، آن قدر را به آن رسيد و انجام داد و گفت: «فزت ورب الكعبة» رفت و ورق را بست و تمام شد. اين بود سير مطلب.

حالا، وقتی ضعف مقتضی اين است، اصلا چيزی نمانده، نه قوتی است، نه عزتی، نه قدرتی، نه علمی، نه حكمتی؛ لا شیء محض!

منصور دوانيقی (لعنة الله علیه) يك سؤال كرد از امام ششم (علیه السلام). اين قضايا خيلی مهم است. امام بود، منصور هم بود. منصور دوانيقی… خوب، ما اينجا ديگر تاريخ كه نمی *گوييم، خودتان ببينيد، منصور كه بود و آن زمان هم، دائره*ی قدرت چه بود و جباريت او هم چه جور بود. هم چنان كه مجلس بر قرار شد، يك مگس آمد نشست روی دستش. از دست، عقبش زد، نشست روی صورتش. بعد سؤال كرد از امام ششم؛ گفت: خدا اين مگس را برای چه خلق كرده؟ وقتی بی *چاره شد، گفت: چرا خلقش كرده؟ يك جواب داد، آن جواب اين است: اين را خلق كرد تا جباران عالم را به همين ذليل كند.
اين حد قدرت، اين حد عزت، پس ثَبَت كه نه قدرتی است، نه عزتی، نه حيثيتی، نه شيئيتی، همه برهانی شد. حالا، مدد از كجا بايد بيايد؟ مدد از آنجايي كه «اَنَّ القوة لله جميعا». از كجا بايد ذلت رفع بشد؟ از آنجا كه «فإن العزة لله جميعا».

پس به حكم برهان، در هر كاری ابتداء، استعانت، از صغير، از كبير، «بسم الله الرحمن الرحيم».

بحث ما تمام نشده. تا اینجا، اجمالا در حد مقتضی بحث شد. "مانع بحث" بماند برای بعد إن شاء الله ...