PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مصیبت صوفیان



حامد
چهارشنبه 12 مرداد 90, 10:55 قبل از ظهر
ایت الله مر عشی نجفی
از نظر من مصیبت صوفیان برای اسلام، از بزرگترین مصایب است زیرا ارکان اسلام را منهدم ساخت و بنیان آنرا تَرَک داد. پس از جستجوی عمیق وگردش در میدان های کلمات آنان و اطلاع از مطالب مخفی آنان و یافتن رازهای پوشیده آنان در پی دیدار با سران فرقه های تصوف، بر من روشن شد که این درد، از راهبان نصارا به دین اسلام سرایت کرده و گروهی از اهل سنت مانند: حسن بصری و شبلی و معروف و طاووس و زهری و جنید و دیگران آن را گرفتند، سپس از آنان به شیعه سرایت کرد تا اینکه کارشان بالا گرفت و پرچم هایشان برافراشته شد، به گونه ای که از اساس دین سنگی را روی سنگ باقی نگذاشتند. آنان نصوص کتاب و سنت را تاویل کردند و با احکام فطری عقلی مخالفت نمودند و به وحدت وجود و حتی موجود ملتزم شدند و در عبادت وجهه گرفتند و بر اوراد آکنده ازکفر و اباطیل که رؤسای آنها میساختند، مداومت کردند و به چیزی پایبند گردیدند که آن را ذکر خفی قلبی می نامیدند و از سمت راست قلب شروع میشد و به سمت چپ خاتمه می یافت.

گاهی آن را سفر از حق به خلق می نامیدند و گاهی نزول از قوس صعودی به قوس نزولی، و بالکعس که از آن به عنوان سفر از خلق به حق و عروج از قوس نزولی به قوس صعودی تعبیر کرده اند، خدا به داد این طامات برسد، پس ترهات خود را به فقه سرایت دادند، همچنین در مبحث نیت و غیر آن و دیدم بعضی از مرشدان آنان را که اشعار مغربی عارف را از روی دیوانش می خواند و گریه می کرد و به آن اعتنا می کرد همچون اعتنایی که به آیات قرآن کریم می شود، جای تاسف است برای قومی، کسانی که قرآن شریف را ترک کنند و دعاهای صحیفه کامله سجادیه را که زبور آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین و سخنان موالی و سروران امامان علیهم السلام را و مشغول شوند بامثال کتاب مغربی و ...

و دیدم یکی از آنان را که دعوی فضل داشت و از برخی سخنان که به ائمه هدی (علیهم السلام) نسبت داده شده، برای ترویج مسلک خود استفاده می کند مانند: «لنامع الله حالات فیها هو نحن و نحن هو» یعنی برای ما با خدا حالاتی است که در آن حالات او ما هستیم و ما او می باشد. و این بینوا در علم و تتبع و تحقیق و ضبط نمیدانست که کتاب مصباح الشریعه و مانند آن که چنین سخنان منکری در آن ها جمع شده، ساخته ایادی صوفیان اعصار گذشته است که برای ما به ارث مانده است.

شیوع تصوف و ساختن خانقاهها در قرن چهارم بود. بعضی از مرشدین آن قرن، وقتی تفنن متکلمین را در عقاید دیدند، از فلسفه فیثاغورث و پیروان او در الهیات، قواعدی را اقتباس نمودند و از لاهوتیات اهل کتاب و بت پرستان، جمله هایی را گرفتند و آن جملات را به لباس اسلام درآوردند و به علم خاصی تبدیل نمودند که آن علم را علم تصوف یا حقیقت یا باطن یا فقر یا فنا یا کشف و شهود نامیدند.

و در این زمینه کتابها و رساله ها نوشتند و این وضع همچنان ادامه داشت تا آنکه قرن پنجم و قرنهای بعدی فرارسید و برخی از زیرکان اهل تصوف میدان وسیعی را آماده یافتند تا به اسم ولایت و غوثیه و قطبیه و دعوی تصرف در ملکوت با قوه قدسیه، چه رسد به ناسوت، در میان جاهلان، مقام شامخی همچون مقام نبوت و حتی الوهیت به دست آورند.

آنان با مقالاتی مبنی بر تاویلات مزخرف و کشف خیالی و رویاها و اوهام، فلسفه تصوف را توسعه دادند و کتابهای پیاپی بسیاری مانند کتاب تعرف و دلالت و نصوص و شروح آن و نفحات و رشحات و مکاشفات و انسان کامل و العوارف و المعارف و التاویلات و غیره که پر از حکایتهای دروغ و قضایای کاملا بیمعناست، نوشتند.

وقتی کالای آنان بازار پیدا کرد و نامشان مشهور شد و بازارشان گرم گردید، به فرقه ها و دسته های مختلف تقسیم شدند و عوام وسفلگان را با حدیث جعلی « الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق » اغفال کردند و برای هر فرقه ای که از دیگران متمایز گردند، علامتهایی را قرار دادند...

خداوند ما و شما را از فریب کاریهای بافندگان عرفان و فلسفه و تصوف حفظ کند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به آستانه اهلبیت پیامبر خدا صلوات الله علیهم اجمعین روی میآورند و کسی را جز آنان نمی شناسند. آمین آمین.

منبع: احقاق الحق ج ۱ص ۱۸۲تا۱۸۵ عارف و صوفی چه میگوید ص۳۲و۳۳

zoha
پنجشنبه 13 مرداد 90, 11:36 قبل از ظهر
من فكر مي كنم تصوف بيشتر از اينكه يه جريان مذهبي باشه يه جريان فرهنگيه و براي بررسي اون درست نيست تنها به زاويه اي كه فرقه هاي صوفي با اسلام و تشيع دارن نگاه كرد بلكه عوامل تاريخي و فرهنگي و اجتماعي متفاوتي تو شكل گيري و ادامه و نحوه ي جهت گيري اون تاثير داره پس توجه به همه ي اينها در بررسي تصوف مهمه اما اينكه مصيبت براي اسلامه خيلي منصفانه نيست چون در بعضي مواقع حساس تاريخي اونها با دشمنان دين مبارزه هاي سختي كردن حتي اگه عقايد درستي نداشته باشن! مثل باطنيه كه در زمان سلاجقه مبارزه كردن..
اما خود تصوف به عفيده ي من از مصائبي هست كه در پي حمله ي اعراب به ايراني ها وارد شد و آثار اون هنوزهم هست كه يكي اين رسم بد مريد و مراديه كه گويا ما به شدت بهش علاقمنديم...
اما به هر حال مسئله اينه كه ما وفتي داريم در مورد جريانهايي كه تا اين اندازه در فرهنگ و تاريخ ما ريشه و تاثير دارن به اين سادگي و با توجه به يك مولفه صحبت مي كنيم فقط داريم خودمونو گول مي زنيم و شناخت چنداني براي ما حاصل نخواهد شد. جسارت من رو ببخشيد اقاي حامد :oops:

ehsan_8665
شنبه 15 مرداد 90, 12:26 قبل از ظهر
اما به هر حال مسئله اينه كه ما وفتي داريم در مورد جريانهايي كه تا اين اندازه در فرهنگ و تاريخ ما ريشه و تاثير دارن به اين سادگي و با توجه به يك مولفه صحبت مي كنيم فقط داريم خودمونو گول مي زنيم و شناخت چنداني براي ما حاصل نخواهد شد
یه سوالی از zoha دارم و اون اینه که معیار ما برای شناخت و سنجش اعتقادات واینکه اون اعتقاد درسته یا غلط ،حق است یا باطل چیه؟ یا اصلا این معیار چی میتونه باشه؟
آیا خداوند حکیم برای نجات از اعتقادات باطل و توهمات و..... وکلا برای نجات بشر از گمراهی معیاری را برای بندگان مشخص کرده یا آنها را به حال خودشان وا گذاشته؟

حامد
شنبه 15 مرداد 90, 04:41 بعد از ظهر
من فكر مي كنم تصوف بيشتر از اينكه يه جريان مذهبي باشه يه جريان فرهنگيه
سلام zoha :D
چند وقته دیر به دیر سر می زنی

فرق این دتا چیه جریان مذهبی و فرهنگی
بعدش هم فرهنگ و مذهب از هم جدا نیستند و تاثیر و تاثر از هم می گیرند


براي بررسي اون درست نيست تنها به زاويه اي كه فرقه هاي صوفي با اسلام و تشيع دارن نگاه كرد بلكه عوامل تاريخي و فرهنگي و اجتماعي متفاوتي تو شكل گيري و ادامه و نحوه ي جهت گيري اون تاثير داره پس توجه به همه ي اينها در بررسي تصوف مهمه
بله اگر کسی بخواد بگوید صوفیه را به تمامه معرفی کند باید تمام جوانب را بسنجد اما می توان یک پدیده را تنها از یک زاویه خاص مورد بررسی قرار داد بالاخص در مورد مسائل دینی می توان دید که ایا این گروه جریان به قول شما فر هنگی چه مقدار با دین تطبیق دارد و چه مقدار ندارد

اما اينكه مصيبت براي اسلامه خيلي منصفانه نيست چون در بعضي مواقع حساس تاريخي اونها با دشمنان دين مبارزه هاي سختي كردن حتي اگه عقايد درستي نداشته باشن! مثل باطنيه كه در زمان سلاجقه مبارزه كردن..
اون موقع که با دشمنان دین مبارزه کردند -که ای کاش این را مستند می گفتید - برای صوفیه تقدس نمی اورد چون دشمن دین با دشمن دین جنگیده است مثلا اگر وهبیت با صهیونیزم بجنگد بازهم می گوییم وهابیت برای اسلام مصیبت است و صهیونیزم هم برای اسلام مصیبت است

اما خود تصوف به عفيده ي من از مصائبي هست كه در پي حمله ي اعراب به ایران...
ان شائ الله در این نظرتون تمام جوانب را سنجیده ایید اعم از تاریخی جغرافیایی فیزیولوژی رادیولوژی و :mrgreen: ........
پس بالاخره از نظر شما اینا برای اسلام مصیبت هستند یا خیر؟؟؟؟؟
تصوف در زمان امام صادق علیه السلام به طور جدی وارد جامعه اسلامی شد

آثار اون هنوزهم هست كه يكي اين رسم بد مريد و مراديه كه گويا ما به شدت بهش علاقمنديم...
بله متاسفانه این رسم بد و زشت از انحرافات صوفیه است اما متاسفانه فقط به این ختم نمی شود رجال پرستی و شخصیت پرستی شکل بدتری از این مزید بازی هاست که در جوامع علمی ما همچنان رواج دارد

ما به هر حال مسئله اينه كه ما وفتي داريم در مورد جريانهايي كه تا اين اندازه در فرهنگ و تاريخ ما ريشه و تاثير دارن به اين سادگي و با توجه به يك مولفه صحبت مي كنيم فقط داريم خودمونو گول مي زنيم و شناخت چنداني براي ما حاصل نخواهد شد.
ان شا ئالله بیشتر درس بخوانیم تا خودمون گول نزنیم
اما جهت اطلاع دوستنان صوفیه جریانی است که ایجاد شد تا جلوی نفوذ اهل بیت را در مردم سد کند یک حرکت سیاسی از سوی خلفا و افراد مردم فریب بود
برای اطلاع بیشتر به کتاب حدیقه الشیعهخ مرحوم مقدس اردبیلی مراجعه بفرمایید


جسارت من رو ببخشيد اقاي حامد :oops:
از خواندن نظرات شما جدا خوشحال میشم :x :P

zoha
یکشنبه 16 مرداد 90, 09:47 قبل از ظهر
چند وقته دیر به دیر سر می زنی
مشکلات زندگی تازه ماه رمضان هم به اونا اضافه کن برای شما آسونه برای من سخته خوب بنده ی خدا :roll:
بعدش هم فرهنگ و مذهب از هم جدا نیستند و تاثیر و تاثر از هم می گیرند
معلومه که جدا نیستند اما اتفاقا از صحبتهای شما اینطور ی بر می اید که مذهب از هر چیزی جداست



بالاخص در مورد مسائل دینی می توان دید که ایا این گروه جریان به قول شما فر هنگی چه مقدار با دین تطبیق دارد و چه مقدار ندارد

اره میشه اینکارو کرد اما این یه کار ناقصه و نیاز به تکمیل با تحقیقات دیگه داره و نظر دادن براساس این نوع تحقیقات کار اشتباهیه


اون موقع که با دشمنان دین مبارزه کردند -که ای کاش این را مستند می گفتید - برای صوفیه تقدس نمی اورد چون دشمن دین با دشمن دین جنگیده است
من نگفتم اونا مقدسن. اصلا من برعکس شما متاسفانه کسی رو مقدس نمی دونم. مستندش هم میارم چشم


ان شائ الله در این نظرتون تمام جوانب را سنجیده ایید اعم از تاریخی جغرافیایی فیزیولوژی رادیولوژی
سعی می کنم بیشتر بسنجم :P

پس بالاخره از نظر شما اینا برای اسلام مصیبت هستند یا خیر؟؟؟؟؟
اتفاقا حرف اصلی سر همینه . شما چرا اصرار دارین به هر پدیده ای اینقدر سیاه و سفید نگاه کنین . اینها همه نسبیه. اینقدر نباید به همه چیز اطلاق داد مخصوصا جریانهای تاریخی خیلی نسبی هستن چون کار ادمها هستند و ادمها با توجه به شرایط عمل می کنن

تصوف در زمان امام صادق علیه السلام به طور جدی وارد جامعه اسلامی شد

تاریخ ها رو تطبیقی بفرمایید لطفا یعنی براساس زمان امامان و خلیفه ها یا قرن و سال حداقل چون من این دوتای اخری رو بیشتر تو ذهن دارم (حالا در اینده شواهد بیشتر ی دال بر نامسلمانی من پیدا خواهید کرد :roll: )


از خواندن نظرات شما جدا خوشحال میشم
شما لطف دارین استاد

حامد
چهارشنبه 19 مرداد 90, 04:47 قبل از ظهر
اتفاقا حرف اصلی سر همینه . شما چرا اصرار دارین به هر پدیده ای اینقدر سیاه و سفید نگاه کنین . اینها همه نسبیه. اینقدر نباید به همه چیز اطلاق داد مخصوصا جریانهای تاریخی خیلی نسبی هستن چون کار ادمها هستند و ادمها با توجه به شرایط عمل می کنن
ببخشید همه نسبی هستند یعنی چه ؟؟؟؟؟ :cry:

لطفا بفرمائیید منظورتون از جریان تاریخی چیست ؟؟؟؟


یه سئوال :
به نظر شما واقعه کربلا هم یه جریان نسبی است چون کار ادم هاست ؟؟؟؟

و بعد یه سئوال دیگه که از شما پرسیده شده بود:

یه سوالی از zoha دارم و اون اینه که معیار ما برای شناخت و سنجش اعتقادات واینکه اون اعتقاد درسته یا غلط ،حق است یا باطل چیه؟ یا اصلا این معیار چی میتونه باشه؟
آیا خداوند حکیم برای نجات از اعتقادات باطل و توهمات و..... وکلا برای نجات بشر از گمراهی معیاری را برای بندگان مشخص کرده یا آنها را به حال خودشان وا گذاشته؟

zoha
پنجشنبه 20 مرداد 90, 11:17 قبل از ظهر
نسبی بودن جریانهای تاریخی یعنی اینکه افعال ادمهان. شما الان بخواین یه جریان تاریخی رو تحلیل کنین می تونین به سادگی همه حق رو به یه نفر یا گروه بدین؟ مولفه های زیادی روی اتفاقات مخصوصا اتفاقاتی که در سطح وسیع میافتن تاثیر داره


به نظر شما واقعه کربلا هم یه جریان نسبی است چون کار ادم هاست ؟؟؟؟


من متاسفم که اینو میگم اما اره من اینطوری فکر می کنم . مثلا یکی از علتهای این قضیه عشیره ای و قبیله ای بودن عربهاست . خون و نسب همیشه تو تصمیم گیری ادمها تو تاریخ مخصوصا عربها خیلی تاثیر داشته...

و بعد یه سئوال دیگه که از شما پرسیده شده بود:

ehsan_8665 نوشته است:یه سوالی از zoha دارم و اون اینه که معیار ما برای شناخت و سنجش اعتقادات واینکه اون اعتقاد درسته یا غلط ،حق است یا باطل چیه؟ یا اصلا این معیار چی میتونه باشه؟
آیا خداوند حکیم برای نجات از اعتقادات باطل و توهمات و..... وکلا برای نجات بشر از گمراهی معیاری را برای بندگان مشخص کرده یا آنها را به حال خودشان وا گذاشته؟
خوب همه حرفها سر همین معیاره. من اگه اون معیار رو می دونستم چیه که دیگه اصلا با شما حرف نمی زدم می رفتم سراغ کار خودم . اما من حق و باطل رو مثل شما با فاصله "تار مویی " نمی دونم به نظرم مثل یه طیفه و با اجازه تون اون هم نسبیه
اما معیارشما چیه و از کجا اوردین به من هم بگین

ehsan_8665
پنجشنبه 20 مرداد 90, 01:24 بعد از ظهر
اما من حق و باطل رو مثل شما با فاصله "تار مویی " نمی دونم به نظرم مثل یه طیفه و با اجازه تون اون هم نسبیه
ببین zoha اول اینکه میگی مثل شما باید ببینیم ما از پیش خودمون معیار و شاخص و ضابطه رو به این شکل میدونیم یا خداوند این ضابطه رو قرار داده.
دوم اینکه شما با توجه به چه چیزی میگی نسبیه؟منظورت از طیف چیه؟
تعریف نسبی و مطلق بودن چیه؟و بعد از اون شما چه جوری حق رو نسبی میدونی؟باطل رو نسبی میدونی؟ :?:


نقل قول:
به نظر شما واقعه کربلا هم یه جریان نسبی است چون کار ادم هاست ؟؟؟؟


من متاسفم که اینو میگم اما اره من اینطوری فکر می کنم . مثلا یکی از علتهای این قضیه عشیره ای و قبیله ای بودن عربهاست . خون و نسب همیشه تو تصمیم گیری ادمها تو تاریخ مخصوصا عربها خیلی تاثیر داشته...

ما باید ببینیم که اصلا حادثه عاشورا با توجه به این چیزهایی که شما میگید اتفاق افتاده یا نه؟
آیا اصلا در حادثه عاشورا بحث عشیره و قبیله مطرح بوده یا نه چیز دیگه ای؟
شما که این حرفو زدی حالا باید با سند و مدرک جواب بدی که آیا حادثه عاشورا به این شکل بوده یا نه؟آیا شما کلام ائمه و به خصوص خود امام حسین علیه السلام رو درباره حادثه عاشورا خوانده اید؟
آیا شرایطی که از باعث شده حادثه عاشورا به این کیفیت به وقوع بپیونده را خوانده اید؟ که انقدر راحت بحث قبیله ای بودن یا عشیره ای بودن یا خون ونسب رو در این حادثه مطرح میکنید؟
آیا سند و منبعی داریم که به این شکل بوده یا شما رو هوا این صحبت رو کردید؟؟؟
اگر رو هوا بوده که ما جایز نیستیم درباره چیزی که نسبت به اون علم نداریم صحبت کنیم، اگر هم منبع و سندی هست ببگید ما هم استفاده میکنیم.
در ضمن این که خون و نسب در تصمیمگیری آدمها موثره بله همینطوره ولی آیا شما فرق امام معصوم با بقیه ادمها رو میدونید؟؟آیا این چیزها در شان آنها راه داره؟
یا جایی در تاریخ آمده که ائمه علیهم السلام با توجه به خون و نژاد و .... تصمیمی گرفته باشن یا با کسی برخورد کرده باشن؟
امام حسین علیه السلام بعد از اینکه پسرشون و برادراشون و فامیلهاشون و .... را به شهادت میرسونن باز به دنبال هدایته امت اسلامه.
منتظر جواباتون هستم

zoha
یکشنبه 13 شهریور 90, 10:45 بعد از ظهر
اقای ehsan_8665 محترم چرا اینقدر عصبانی هستی؟ قرار نیست که همه مثل شما فکر کنند ولی شما اگه واقعا مطمئنی که اون چیزی که تو بهش معتقدی حق مطلقه و اون چیزی که دیگران میگن باطل مطلق اگر چه این فکر درستی نیست اما حرفت رو با طما نینه و آرامش بگو. این یه توصیه دوستانه است.

مثل شما باید ببینیم ما از پیش خودمون معیار و شاخص و ضابطه رو به این شکل میدونیم یا خداوند این ضابطه رو قرار داده.

من اگه میگم حق و باطل مثل یه طیفه به این خاطره که ما ادمها اگه یه بعد از یه مسئله رو تشخیص بدیم چندین بعد دیگه رو تشخیص نمی دهیم. این هم تا حدی دست خود ماست و تا حدی هم معلول شرایط مختلف و مولفه های گوناگونه. شما یه چیزی در مورد اماما خوندی یا شنیدی که اونها دقیقا می دونن که حق چیه و باطل کدومه، و احتمالا می خوای بگی که مابه هر چی که اونها بگن عمل می کنیم و این میشه حق و هر کی که مطابق ما عمل نکنه یا فکر نکنه یعنی مخالف ائمه بوده پس میشه باطل. اما راستش من فکر می کنم به این سادگی نیست یعنی اگه بود خیلی خوب بود اما نیست. من هم قبول می کنم که اونا دقیقا این تشخیص و علم رو دارن اما فقط اونان که این علم رو دارن نه هیچ کدوم از ما حتی اگه تمام روایات مربوط به ایشان رو حفظ باشیم. همچنانکه در مورد خود قران هم همینطوره. ما تا حدی می تونیم به اون چیزی که شما بهش میگین حق نزدیک بشیم اما نمی تونیم عین اون بشیم چون معصوم نیستیم ما نه به خاطر اینکه نمی خواهیم بلکه به لحاظ وجودی و از این جهت که انسان هستیم و پایی در زمین داریم و پایی در اسمان، این طوری هستیم. اینه که حق و باطل از اون نظر که به ادراک ما درمیان مثل یه طیف هستن.
من اگر هم بپذیرم ک تنها چیزی که میتونه مطلق باشه سخن و عمل امامه، که احتمالا شما هم همین رو می پذیرید و سخن و عمل هیچ کس دیگه ای رو در این جایگاه نمی دونید حالا اون هر کسی که میخواد باشه، دیگه نمی تونید در مورد هیچ کسی با این قطعیت حرف بزنید. این که من میگم خون و قبیله تو تصمیم یه عرب موثره نه در مورد شخص امام که در مورد کسان دیگه ای که تو یه اتفاقی مثل عاشورا بودن صدق میکنه.و با اجازه تون می خوام بگم در مورد افراد هر دو طرف. به ویژه اینکه یه حادثه ای مثل عاشورا نمی تونه مال یه شب و روز یا یه مقطع زمانی کوتاه باشه بلکه زمینه و عقبه داره و تو یه بستری به وجود اومده. پس ابعاد تاریخی، جغرافیایی، جامعه شناختی ، سیاسی وفرهنگی و ... داره. البته اگه بخوایم به این قضیه انسانی نگاه کنیم اینطوریه اما اگه بخوایم جنبه ی الوهی بهش بدیم و امام رو جای خدا بنشونیم جور دیگه ای باید تفسیرش کرد.
این نگاه تنزیهی که شما به امام دارید نه تنها هیچ کمکی به شناخت اون نمی کنه بلکه اون رو به اسمون های بالاتر می بره جایی که دسترسی به اون برای انسانهای معمولی مثل ما بیشتر به افسانه می مونه تا واقعیت و در اینصورت ما از اموزه های امامان هم در عمل بهره ای نخواهیم برد.

ehsan_8665
چهارشنبه 16 شهریور 90, 06:00 بعد از ظهر
اقای ehsan_8665 محترم چرا اینقدر عصبانی هستی؟ قرار نیست که همه مثل شما فکر کنند ولی شما اگه واقعا مطمئنی که اون چیزی که تو بهش معتقدی حق مطلقه و اون چیزی که دیگران میگن باطل مطلق اگر چه این فکر درستی نیست اما حرفت رو با طما نینه و آرامش بگو. این یه توصیه دوستانه است.

اولا بنده باآرامش و طما نینه کامل این حرفارو زدم.
ثانیا به حمد الله به اون چیزی که دارم یقین و اطمینان دارم چرا که با شک و.... نمیشه کاری انجام داد.

من اگه میگم حق و باطل مثل یه طیفه به این خاطره که ما ادمها اگه یه بعد از یه مسئله رو تشخیص بدیم چندین بعد دیگه رو تشخیص نمی دهیم. این هم تا حدی دست خود ماست و تا حدی هم معلول شرایط مختلف و مولفه های گوناگونه
اینی که شما میگی در مورد عوام مردم صدق میکنه چون تفقه در دین ( به معنای حقیقیش ) ندارن ، اون چیزی که دست ماست دنبال علم ( به معنای حقیقیش ) بودنه و آنچه وظیفه امام علیه السلام فهماندن ورسوندنه مطالب براای کسی که حقیقتا دنبال هدایته ، در واقع فهم حق مستلزم آشنایی با قران و حدیثه و فهم قران و حدیث مستلزم طلب علم و توفیق و درایت در روایته که معرفتش رو خدا باید بده
حالا اینکه شما میگی (تا حدی دست خود ماست و تا حدی هم معلول شرایط مختلف و مولفه های گوناگونه) من دقیق متوجه نشدم.
شما یه چیزی در مورد اماما خوندی یا شنیدی که اونها دقیقا می دونن که حق چیه و باطل کدومه، و احتمالا می خوای بگی که مابه هر چی که اونها بگن عمل می کنیم و این میشه حق و هر کی که مطابق ما عمل نکنه یا فکر نکنه یعنی مخالف ائمه بوده پس میشه باطل
لطفا در صحبتتون رعایت ادب رو بکنید و درباره افراد برای خودتون احتمالات ندید.

اینچیزی که شما احتمالشو دادی (احتمالا می خوای بگی که مابه هر چی که اونها بگن عمل می کنیم و این میشه حق و هر کی که مطابق ما عمل نکنه یا فکر نکنه یعنی مخالف ائمه بوده پس میشه باطل )برای خودتون دادین و توهم شما نسبت به منه، اینکه من به چه شکل و و با چه میزان شناختی کارامو انجام میدم رو شما نمیتونید تشخیص بدید همچنین اینکه بنده افراد رو با چه ضابطه و معرفتی آنالیز میکنم اون هم برای شما مشخص نیسیت که به این شکل نظر دادین.
البته امیدوارم خیال نکنید که دارم تند و با عصبانیت مطلب مینویسم :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: ;)
خلاصه عرض کنم که این طیفی که شما ازش صحبت کردین برای کسیکه خدا معرفت رو روزیش کرده باشه صدق نمیکنه.

ما تا حدی می تونیم به اون چیزی که شما بهش میگین حق نزدیک بشیم اما نمی تونیم عین اون بشیم چون معصوم نیستیم
آخه قرار نیست که منو شما معصوم به معنای حقیقیش بشیم(یعنی 14 معصوم)بلکه قراره ما بشیم اونچیزی که خدا و امام زمان علیه السلام ازما میخوان(شیعه واقعی).
ما نه به خاطر اینکه نمی خواهیم بلکه به لحاظ وجودی و از این جهت که انسان هستیم و پایی در زمین داریم و پایی در اسمان، این طوری هستیم
منظورتونو واضح تر بگین؟؟؟

من اگر هم بپذیرم ک تنها چیزی که میتونه مطلق باشه سخن و عمل امامه، که احتمالا شما هم همین رو می پذیرید و سخن و عمل هیچ کس دیگه ای رو در این جایگاه نمی دونید حالا اون هر کسی که میخواد باشه، دیگه نمی تونید در مورد هیچ کسی با این قطعیت حرف بزنید.
ببین zoha اگه ضابطه و شاخص حق (اونچه امام علیه السلام به اون راضیه )دستمون باشه میشه با قطعیت حرف زد مثلا درباره تصوف و صوفیا چون اعتقاد حق مشخصه (مثل روز) و اعئقاد باطل هم مشخص.
اگه به شما روز رو نشون بدن آیا میگی که روز نیست شبه؟؟؟

با اجازه تون می خوام بگم در مورد افراد هر دو طرف.
مثال حر بن یزید ریاحی رو برای شما مثال میزنم تا ببینید به این شکل نیست و کسانی که در حادثه عاشورا همراه امام علیه السلام بودن افرادی با معرفت بالا بودند.به نظر شما حر از کجا میدونست که بین بهشت و جهنم مخیر شده به عبارتی از کجا میدونست که اگر در سپاه امام علیه السلام باشه بهشتی و اگر در سپاه عمر سعد ملعون باشه جهنمیه؟؟؟
تو روز عاشورا نقل شده که حر به خود میلرزید و وقتی از دلیلش ازش پرسیدن گفت خودم رو بین بهشت و جهنم مخیر میبینم.
اگر بحث قبیله ای در سپاه امام درباره ی اصحاب آن حضرت مطرح بود خیلی بیش از 72 نفر باید با حضرت بودن.
بلکه در حادثه عاشورا افرادی با امام بودن که از نظر شناخت امام در مرتبه بالایی بودن.

مثل عاشورا نمی تونه مال یه شب و روز یا یه مقطع زمانی کوتاه باشه بلکه زمینه و عقبه داره و تو یه بستری به وجود اومده. پس ابعاد تاریخی، جغرافیایی، جامعه شناختی ، سیاسی وفرهنگی و ... داره.
بله حالا اگر بخوایم زمینه ی به وجود اومدن حادثه عاشورا رو بررسی کنیم به جاهای خوبی میرسیم که این باید در یه تاپیک دیگه بررسی بشه.
خیلی خلاصش اینه که در زمان ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه لعنت الله علیم اجمعین انقدر بدعتها گسترش پیدا کرد وسنتها از بین رفت و نور هدایت در پرده های ظلمانی قرار گرفت که امام علیه السلام با حکمتشون آنراروشن کردن.

البته اگه بخوایم به این قضیه انسانی نگاه کنیم اینطوریه اما اگه بخوایم جنبه ی الوهی بهش بدیم و امام رو جای خدا بنشونیم جور دیگه ای باید تفسیرش کرد.
منظورتون رو دقیق از این مطلب نفهمیدم.

این نگاه تنزیهی که شما به امام دارید
منظورتون از نگاه تنزیهی چیه؟

دسترسی به اون برای انسانهای معمولی مثل ما بیشتر به افسانه می مونه تا واقعیت و در اینصورت ما از اموزه های امامان هم در عمل بهره ای نخواهیم برد.
نه بلکه فکر میکنم ساده تر از این باشه.(افسانه!!!)مثلا اسمشو بذاریم افسانه هدایت :lol: :lol: :lol:
کسی که دنبال هدایت باشه قطعا خداوند او رو هدایت میکنه.
منظورتون از اون نگاه به امام چیه؟؟؟
در آخر بگم که به فضل خدا مطالبمو با طمانینه و آرامش نوشتم.
از تذکر دوستانتون خیلی ممنون
انشاء الله احادیث و روایاتی رو در باره تصوف میارم که مقداری بحث به سمت اعتقادات صوفی ها بره.

ehsan_8665
یکشنبه 27 شهریور 90, 09:42 بعد از ظهر
zoha لطفا موضوع جدیدی که به نام روش مکتب شیخ صدوق در بیان عقائد ایجاد کردم بخون خیلی مفیده انشائ الله

ehsan_8665
چهارشنبه 30 شهریور 90, 01:33 بعد از ظهر
تصوف در نگاه روايات

در منابع مختلف ، رواياتي از ائمه (عليهم السلام) در مذمت تصوف گردآوري شده است که در اين جا به برخي از آنها اشاره مي کنيم :

1) مستدرک الوسائل / ج2 / ص92

2) اصول کافي / ج5 / ص65

3) تحف العقول / ص348

4) بحارالانوار / ج10 / ص351

5) بحارالانوار / ج49 / ص275

6) سفينه البحار / ج5 / ص200

پيشوايان راستين اسلام که حافظان دين اند، بيش از همه با افکار انحرافي و بدعت ديني مبارزه مي کردند و پيروان خويش را از پيروي صوفيان و هر گروه باطل ديگر بر حذر داشتند و در اينباره احاديث فراواني از معصومين (عليهم السلام) وارد شده است؛ تا آنجا که مرحوم شيخ حر عاملي (متوفاي 1104 هـ ق) صاحب کتاب وسائل الشيعه در کتابي به نام الاثني عشريه ، رواياتي در انکار و نکوهش آنان نقل
کرده است. وي مي نويسد :
« جميع الشيعة انکروهم (أي الصوفية) و نقلوا عن ائمتهم احاديث کثيرة في مذمتهم و صنف علماء الشيعة کتبا کثيرة في ردّهم و کفرهم منها کتاب الشيخ المفيد في الرّد علي اصحاب الحلاج و ذکر فيه أن الصوفية في الاصل فرقتان حلولية و اتحادية » (الاثني عشريه ص53)
« تمام شيعيان، فرقه هاي صوفيه را انکار نموده اند و از امامان خويش احاديث بسياري در نکوهش آنان نقل کرده اند و علماي شيعه کتابهاي بسياري را در ردّ اين فرقه و اثبات کفر آنان تأليف نموده اند که از آن جمله کتاب شيخ مفيد در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفيه در اصل دو فرقه : حلوليه و اتحاديه مي باشند.»
در اينجا چندين حديث از کتب معتبر که مورد اعتماد تمام علماي شيعه است، نقل مي کنيم:

ehsan_8665
چهارشنبه 30 شهریور 90, 01:39 بعد از ظهر
1) پيامبر اکرم (ص) از پديد آمدن اين گروه خبر داده و فرموده اند : « لاتقوم الساعة علي امتي حتي يقوم قوم من امتي اسمهم الصوفيه ليسوا مني و انهم يحلقون للذکر و يرفعون أصواتهم يظنون انهم علي طريقتي بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار لهم شهيق الحمار »

« روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومي از امّت من به نام (صوفيه) برخيزند. آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذکر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند مي کنند به گمان اينکه بر طريقت و راه من هستند؛ در حالي که آنان از کافران نيز گمراه تر و اهل آتش اند و صدايي دارند مانند عرعر الاغ ».

(سفينة البحار محدث قمي/ ج2 / ص58 چاپ انتشارات فراهاني تهران و در چاپ جديد اسوه قم ج 5 ص 20) و (شرح نهج البلاغه علامه خويي ج14 ص3 در چاپ جديد و ج6 ص268 در چاپ قديم) و (حقايق فيض کاشاني ص136 چاپ بيروت) و ( کشکول علامه بحراني ج3 ص231) و ( البدعة و التحرف شيخ جواد خراساني ص134) و (اثني عشريه شيخ حر عاملي ص34) و (مصابيح الدجي ص246) و (هذا کتاب مغني في رد الصوفي ص31)

از اين روايت معلوم مي شود که صوفيگري در زمان پيامبر (ص) نبوده و حضرت به عنوان اخبار از غيبت ذکر کرده اند که بعد ها چنين فرقه اي در ميان امت پيامبر (ص) پيدا خواهند شد و اين معجزه ، دليل صحت آن حديث مي باشد. همچنين در اين روايت تصريح شده است که آنان بر طريقت پيامبر (ص) نيستند و از کفار نيز گمراه ترند.

2) پيامبر اکرم (ص) در روايتي از لعن ملائکه بر اين گروه خبر داده است ؛ آنجا که در اثناي سفارش هاي خود به ابوذر فرمود : « يا اباذر يکون في آخر الزمان قوم يلبسون الصوف في صيفهم و شتائهم يرون أن لهم الفضل بذلک علي غيرهم اولئک يلعنهم ملائکة السماء و الارض »

« اي اباذر! در آخر الزمان قومي پيدا مي شوند که در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند و اين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسايي ميدانند آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن مي کنند.»

(خيراتيه ج1 ص38) و (عبقري حسان ج2 ص54) و (مستدرک سفينه ج6 ص398) و (دايرة المعارف علامه شيخ محمد حسين اعلمي ج4 ص115 و ج 20 ص243 چاپ تهران) و (وسايل الشيعه ج11 ص508 چاپ بيروت) و (المحاسن للبرقي ص208) و (الاصول ص27) و (بحارالانوار ج74 ص91 و ج77 ص93 چاپ اسلاميه) و (سفينة البحار ج2 ص57 انتشارات فراهاني تهراني و ج 5 ص96 چاپ اسوه قم) و (طرائق الحقائق ج1 ص209) و (ميزان الحکمة ج5 ص462) و (عين الحيوة ص576) و (تنبيه الغافلين ص13) و (مجموعه ورّام ص66 چاپ بيروت) و (مکارم الاخلاق طبرسي ص471) و (امالي شيخ طوسي ج2 ص152) و (اعلام الدين ديلمي ص204 چاپ موسسه آل البيت) و (انوار النعمانية ج2 ص295)

روشن است قومي که به پشمينه پوشي و خرقه صوف معروف مي باشند و خود را بهتر از ديگران مي دانند همين صوفيان و درويشان اند.
علاوه بر اينکه لباس آنها شهرت است و حرام مي باشد، اخبار بسياري نيز به خصوص در مذمت آنها رسيده است.

3) به سند صحيح از « احمد بن محمد بزنطي » روايت کرده اند که مردي به امام صادق(ع) عرض کرد : در اين زمان قومي پيدا شده اند که به آنها صوفي مي گويند. درباره آنها چه مي فرماييد؟ امام (ع) در پاسخ فرمود : « انهم اعداءُنا فمن مال اليهم فهو منهم و يحشر معهم سيکون اقوام يدّعون حبّنا و يميلون اليهم و يتشبهون بهم و يلقبون انفسهم بلقبهم و يأوّلون اقوالهم ألا فمن مال اليهم فليس منّا و إنّا
منهم برآء و من انکرهم و ردّ عليهم کان کمن جاهد الکفار بين يدي رسول الله (ص) »

« آنها ( صوفيان ) دشمنان ما هستند ، پس هرکس به آنها ميل پيدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد به زودي کساني پيدامي شوند که ادعاي محبت ما را مي کنند و به ايشان نيز تمايل نشان مي دهند ، خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود مي گذارند و گفتارشان را تأويل مي کنند . بدان که هرکس به ايشان تمايل نشان دهد ؛ از ما نيست و ما از او بيزاريم و هرکس آنها را رد
کند مانند کسي است که در حضور پيامبر (ص) با کفار جهاد کرده است.»

(اثني عشريه/ص33) و (سفينة البحار چاپ فراهاني ج2 ص57 و در چاپ اسوه قم ج5 ص 197) و (انوار نعمانيه سيد نعمت الله جزايري ج2 ص293 چاپ تهران) و ( منهاج البراعه علامه خوئي ج6 ص304) . ( طرائق الحقائق ج1 ص208 چاپ کتابخانه باراني) و (خيراتيه ج1 ص 36) و (البدعة و التحرف ص113) و (مصابيح الدجي ص244) و (حديقة الشيعة ص562) و (کشکول علامه بحراني ج3 ص229) و (فضايح الصوفيه ص35) و (بين التصوف و التشيع ص584 چاپ بيروت) و (صفوة الاخيار ص238 چاپ مشهد) و الفصول التامه رازي.

از اين روايت چند نکته استفاده مي شود :

اولا : تا زمان امام صادق (ع) در ميان مسلمانان صوفي نبوده و از آن به بعد پيدا شده است . پس اگر کسي اصحاب پيامبر (ص) يا امير

مؤمنان (ع) را صوفي بنامد دليل بر بي اطلاعي اوست.

ثانيا : اين خبر کرامتي از امام صادق (ع) است که از ساده لوحان زمان خبر مي دهد ؛ آنجا که مي فرمايد : « ادعاي محبت ما مي کنند و

حال آنکه به دشمنان ما مايل هستند » که مراد صوفي هاي به ظاهر شيعه است که دعوي محبت اهل بيت پيامبر (ص) را مي نمايند.

ثالثا : لقب صوفي بر خود مي گذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبيه مي نمايند.

ehsan_8665
چهارشنبه 30 شهریور 90, 01:47 بعد از ظهر
1) به سند صحيح از « بزنطي » و « اسماعيل بن بزيع » از امام رضا عليه السلام روايت شده است که آن حضرت فرمود :
« مَن ذُکِرَ عِندَهُ الصُوفِيَة وَ لَم ينکرهم بِلِسانِه و قلبه فليس منّا و مَن انکرهم فکأنّما جاهد الکفار بين يدي رسول الله (ص)»
« هر کس نزد او از صوفيه سخن به ميان آيد و به زبان و دل انکار ايشان نکند، از ما نيست و هر کس صوفيه را انکار نمايد، گويا اينکه در راه خدا و در حضور رسول خدا (ص) با کفار جهاد کرده است »

(سفينه البحار/ج2/ص57 چاپ فراهاني تهران و ج5 ص197 چاپ اسوه قم)) و ( مستدرک الوسائل ج12 ص 323) و (مستدرک سفينة الحار ج2 ص398) و البدعة و التحرف ص112) و (دايرة المعارف اعلمي ج20 ص243) و (طرائق الحقائق ج1 ص212) و (حديقة الشيعه ص563) و (مصابيح الدجي ص244) و کشف المعارف مستعليشاه ص18) و (اثني عشريه شيخ حر عاملي ص32) و (تنبيه الغافلين ص12) و (انوار النعمانيه ج2 ص293)

از اين روايت استفاده مي شود که هر فرد شيعه موظف است اگر در حضور او از صوفيه ذکري به ميان آيد با زبان و دل آنها را تقبيح نمايد و

اگر کسي نسبت به اين موضوع بي تفاوت باشد يا کلمات باطل آنها را حمل بر صحت کند، شيعه و پيرو اهل بيت (ع) نيست.

2) به سند معتبر از « حسين بن سعيد » روايت شده است که گفت : « سألت ابا الحسن عليه السلام عن الصوفية و قال :
« لا يقول احد بالتصوف إلي الخدعة أو ضلالة أو حماقة و أما من سمي نفسه صوفيا للتقية فلا إثم عليه و علامته أن يکتفي بالتسمية فلايقول بشيء من عقائدهم الباطلة »

از حضرت رضا عليه السلام سوال کردم از آل صوفيه؟ و ايشان فرمودند : « کسي قائل به تصوف نمي شود مگر از روي خدعهو مکر يا جهالت يا حماقت؛ اما اگر کسي از روي تقيه خود را صوفي بنامد، تا از شرّ آنها در امامن بماند بر او گناهي نيست؛ به شرط آنکه به چيزي از عقائد باطلشان قائل نشود »

(اثني عشريه/ص30 و 33) و (کشف المعارف مستعليشاه ص18) و (کشکول علامه بحراني ج3 ص 331 يا 231) و (سفينة البحار ج2 ص58 چاپ فراهاني تهران و ج5 ص200 چاپ اسوه قم) و (البدعة و التحرف ص114) و (طرائق الحقائق ج1 ص212 با تحريف قسمتي از حديث) و (حديقة الشيعه ص 605) و (تنبيه الغافلين ص19) و (انوار النعمانيه ج2 ص295) و (خيراتيه ج1 ص37)

اين روايت صراحت دارد در اينکه به هيچ وجه جايز نيست کسي خود را صوفي بنامد مگر از روي تقيه.

همچنين عقائد آنها باطل است و اگر إحيانا يک دسته صوفي سالم وجود داشت که عقائد آنها صحيح بود، امام آن را بيان مي فرمودند.

3) در کتب معتبر روايت کرده اند که امام حسن عسکري (عليه السلام) فرمودند : « از امام صادق (عليه السلام) از حال « ابوهاشم کوفي » صوفي، بنيانگذار تصوف در اسلام، سوال کردند، ايشان فرمودند : « إنّه کان فاسدَ العقيدة جدّا و هو ألّذي ابتدع مذهبا يقال له التصوف و جعله مفرا لعقيدته الخبيثة »

(حديقه الشيعه/ص563-564) و (اثني عشريه ص33) و (طرائق الحقائق ج1 ص209) و (بين التصوف و التشيع ص585 چاپ بيروت) و ( منهاج البراعه علامه خوئي ج14 ص8) و (عرفان و تصوف ص86) و (فضايح الصوفيه ص41) و (البدعة و التحرف ص126) و (سفينة البحار ج2 ص57 چاپ فراهاني تهران و ج5 ص198)

« ابوهاشم کوفي جدّاً فاسد العقيده است او همان کسي است که از روي بدعت، مذهبي اختراع کرد که به آن تصوف گفته مي شود و آن را فرارگاه عقيده خبيث خود ساخت »
از اين روايت معلوم مي شود که عقيده تصوف « ابو هاشم کوفي » (م255 هجري) انکار دين و آئين بوده است.

4) کُلِيني به سند معتبر از « سدير صيرفي » روايت کرده که : روزي از مسجد بيرون مي آمدم و امام باقر (ع) داخل مسجد مي شد، حضرت دست مرا گرفت ، و رو به کعبه نمود و فرمود : « اي سدير! مردم از جانب خداوند مأمور شده اند که بيايند و اين خانه را طواف کنند و به نزد ما آيند و ولايت خود را بر ما عرضه نمايند. » سپس فرمود : « يا سدير فاُريک الصادين عن دين الله. ثمّ نظر إلي ابي حنيفه و سفيان الثوري في ذلک الزمان و هم حلق في المسجد فقال : هؤلاء الصادّون عن دين الله بلا هدي من الله و لا کتاب مبين. إنّ هؤلاءالأخابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أحدا يخبرهم عن دين الله تبارک و تعالي و عن رسوله (ص) حتّي يأتونا فنخبرهم عن الله تبارک و تعالي عن رسوله »

(اصول کافي ج1 ص392 چاپ بيروت) و (تحفة الاخيار ص106) و (فضايح الصوفيه ص42) و (اثني عشريه ص176) و (البدعة و التحرف ص126)

« اي سدير مي خواهي کساني را که مردم را از دين خدا جلوگيري مي کنند به تو نشان دهم؟ آنگاه به ابو حنيفه و سفيان که در مسجد حلقه زده بودند، نگريست و فرمود : اينها کساني هستند که بدون هدايت از جانب خداوند و سندي آشکار، از دين خدا جلوگيري مي کنند.اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نکنند، مردم به سوي ما مي آيند و ما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم »

در اين روايت از سفيان ثوري (م161 ه.ق) که از سران صوفيه محسوب مي شده، به شدت انتقاد شده است.

همچنين امام باقر (ع) در اين حديث به خطر آن دو نفر که سمبل دو جريان و حرکت آن زمان بودند و دستگاه خلافت آنها را در مقابل

خاندان رسالت تراشيده بود، اشاره کرده است.

ehsan_8665
چهارشنبه 30 شهریور 90, 01:54 بعد از ظهر
1) شيخ مفيد به سند صحيح از امام علي النقي (عليه السلام) روايت کرده است که محمد بن حسين بن ابي الخطاب مي گويد : درخدمت امام علي النقي (عليه السلام) در مسجدالنبي بودم که در آن حال جمعي از اصحاب آن حضرت شرفياب حضور شدند و در ميان
ايشان ابو هاشم جعفري نيز بود که او مردي بسيار بليغ و باکمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند ، به ناگاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گرديدند. حضرت فرموند :
« لا تلتفتوا إلي هؤلاء الخّداعين فإنّهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين يتزهّدون لراحة الاجسام و يتهجدون لتصييد الانعام يتجوّعونعُمُراً حتي ... »

« به اين حيله گران اعتنا نکنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب کننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهجّد و شب زنده داريشان براي صيد کردن عوام است . عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان کنند و زين بر پشت آنان گذارند.»
حضرت در ادامه فرمودند :
« لايهللون إلاّ لغرور الناس و لا يقلّلون الغذاء إلاّ لملأ العساس و اختلاف الدفناس يتکلمون الناس بإملائهم في الحبّ و يطرحونهم بإذلالهم في الجبّ أورادهم الرقص و التصديقة و أذکارهم التّرنّم و التغنية فلا يتبعهم إلاّ السفهاء و لا يعتقدهم إلاّ الحمقاء فمن ذهب إلي زيارة أحد منهم حيّاً أو ميّتاً فکأنّما ذهب إلي زيارة الشيطان و عبدة الأوثان و من أعان أحدا منهم فکأنما أعان يزيد و معاوية و اباسفيان »
« ذکر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراک خود را کم نمي کنند مگر براي پر کردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستي خدا مي زنند تا ايشان را به چاه اندازند ، وردهاي ايشان رقص و کف زدن و غناء و آوازخواني است و کسي به سوي آنها ميل نکند و تابع ايشان نگردد، مگر آن که از جمله سفيهان و احمقان باشد. هرکس به زيارت يکي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ، مانند آن است که به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر کس ياري ايشان کند ، گويا يزيد و معاويه و ابوسفيان را ياري کرده است »
در همان موقع يکي از اصحاب آن حضرت عرض کرد : « و إن کان معترفا بحقوقکم / اگر چه آن کس به حقوق شما اقرا داشته باشد؟ »
حضرت نگاه تندي به او کردند و فرمودند : « دَع ذا عنک مَن اعترف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا أما تدري انهم أخس طوائف الصوفية و الصوفية کلهم من مخالفينا و طريقتهم مغايره لطريقتنا و إن هم إلاّ نصاري و مجوس هذه الامّة اولئک الذين يجهدون في أطفاء النور الله والله يتمّ نوره و لو کره الکافرون »

« اين سخن را ترک کن! مگر نمي داني هر کس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمي کند؟ آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه مي باشند و تمام صوفيان مخالف ما هستند و طريقه آنها باطل و بر خلاف طريقت ما است و اين گروه ، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعي در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) مي کنند و خداوند نور خود را تمام مي کند ، هرچند کافران خوش ندارند »

(سفينه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (طرائق الحقائق ج1 ص211) و (حديقة الشيعه ص602) و (منهاج البراعه ج6 ص304 چاپ قديم و ج14 ص16 چاپ اسلاميه تهران) و (اثني عشريه ص28) و (البدعة و التحرف ص115) و (کشکول علامه بحراني ج3 ص228) و (تنبيه الغافلين ص17) و (انوار النعمانيه ج2 ص294) و (مصابيح الدجي ص242) و (خيراتيه ج1 ص32) و (تصوف و تشيع ص548)

از اين روايت صحيح که متن و ترجمه آن بيان گرديد چند نکته قابل توجه است :

الف): مضمون آن انکار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به اين موضوع دارد که آنها عموما مخالف طريقه اهل بيت عليهم السلام مي باشند و اگر چه ادعاي محبت و ارادت نسبت به علي عليه السلام و اولاد او بکنند و مدعي تشيع باشند، از ساير فرقه هاي صوفيه پست تر و نزد شيطان محبوب ترند ، زيرا آنان باعث گمراهي شيعيان مي شوند.
ب): وقتي حضرت در جواب آن مرد که گفت : « هرچند معترف به حقوق شما باشد ؟ فرموند: آن کس که معترف به حقوق ما مي باشد با ما مخالفت نمي کند » يعني آنان در ادعاي خود دروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بيت عليهم السلام با تصوف و صوفيگري سازگار نيست.

ج): از اين که فرمودند : صوفيه هم پيمان شيطان هستند و زيارت ايشان ، زيارت شيطان است، معلوم مي شود که ايشان روابط تنگاتنگ و سروسري با شيطان دارند و گمراه کردن بندگان خدا و غيب گويي و مکاشفات ادعايي ايشان هم به کمک شيطان است.
د): و اين که فرمودند : هر کس که ياري ايشان کند ياري يزيد و معاويه و ابوسفيان کرده و با آنها محشور خواهد شد، نشانگر دوري آنان از سعادت اخروي است. پس کساني که نسبت به ايشان خوش بين باشند و کلمات کفرآميز و آلوده به خرافات آنان را تأويل و يا حمل به معاني صحيح کنند ، به گناه بزرگي مرتکب شده اند؛ چون ياري ايشان نموده اند و در واقع ، بدتر از يزيد و پدران وي هستند ؛ زيرا يزيديان بدنهاي اهل حق را پايمال کردند و ايشان افکار و عقايد آنان را نابود کردند.

ه): در روايت مذکور از آنها تعبير به نصارا و مجوس اين امت شده است. شايد به اين دليل باشد که تأثير اديان قديم ايراني در تصوف بيشتر

بوده است. بنابراين ، صوفي ها اگرچه خود را مسلمان مي دانند ولي در ميان مسلمانان مانند نصارا و مجوس مي باشند.

و): همچنين اين که حضرت، آنان را به بت پرستان تشبيه فرمودند، شايد براي آن است که آنان صورت مرشد و قطب خود را درحال عبادت مانند بت مورد توجه قرار مي دهند.

ehsan_8665
چهارشنبه 30 شهریور 90, 02:44 بعد از ظهر
1) در کتب معتبر روايت کرده اند که جمعي از صوفيان وارد محضر امام رضا عليه السلام شدند و به عنوان اعتراض گفتند : مأمون فکر کردو رأي او چنين شد که امامت و ولايت را به تو بدهد ولي امامت حق کسي است که غذاي سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود و به عيادت مريض برود و تو اين کارها را نمي کني.
حضرت به آنها فرمودند :
« إنّ يوسف کان نبيّا يلبس أقبية الديباج المزورة بالذهب و يجلس علي متکآت آل فرعون و يحکم، إنما يراد من الامام قسطه و عدله اذا قال صدق و إذا حکم عدل و إذا وعد أنجز ثم قرء : قل مَن حرّم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق »

(اثني عشريه/ص34) و (بحار الانوار ج67 ص120 چاپ موسسه الوفاء بيروت لبنان 1404) و (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي ج11 ص34 چاپ کتابخانه آيت الله مرعشي قم 1404)

« يوسف پيامبر بود و قباهاي ديباي مطلاي مي پوشيد و بر مسند آل فرعون تکيه مي زد و حکم مي راند. واي بر شما ! همانا از امام عدالت و دادگري متوقع است که چون سخن گويد، راست بگويد و چون حکم کند، به عدالت باشد و چون وعده دهد، به وعده خود وفا کند. » سپس آن حضرت آيه زير را قرائت فرموند : « بگو چه کسي زينت هاي خدا را که بر بندگان آفريده ، حرام کرده است و از صرف روزي حلال و پاکيزه منع نموده است »
البته به اين مضمون، آيات بسياري وارد شده که صوفيان و رياکاران به روش زندگي ساير ائمه عليهم السلام نيز اعتراض کرده اند و پاسخهاي متعددي شنيده اند. عجيب است که صوفيانِ نسل هاي بعد براي جلب عوام ، سلسله ارشاد خود را گاهي به امامان ما نسبت داده و برخي از آنان را جزء مشايخ خود شمرده اند ، درحالي که نياکانشان در حال حيات امامان با آنان معارضه مي کردند و به شدّت مورد غضب و ردّ و انکار و اعتراض آنان بودند.
اين روايت بيانگر انکار و مذمت تمام فرقه هاي صوفيه است و تصريح به اين معنا دارد که آنها عموما مخالف طريقه اهل بيت و ائمه اطهار عليهم السلام مي باشند.
تعجب آور اين که اخيرا شنيده مي شود برخي از صوفيان که جرأت ردّ روايات ضد صوفيه را ندارند مي گويند اين روايات مربوط به صوفيان اهل سنت است و به صوفيان شيعه ربطي ندارد ؛ چنانکه « زين العابدين شيرواني » صاحب کتاب کشف المعارف که يکي از سران صوفيه به ظاهر شيعه است، مي گويد :
« اين مطلب درست است که مي گويند امام رضا عليه السلام گفته است : هرکس که در حضور او از صوفيان ذکري به ميان آيد و با زبان يا دل خود آنان را تقبيح نکند از ما نيست و هرکس آنها را تقبيح کند مانند کسي است که در رکاب پيامبر (ص) با کافران مي جنگد. امّا بايد درک کرد که روي اين سخن صرفا با صوفيان دروغين است که « آفتاب امامت را تيره مي کنند » يعني صوفيان سني. بنا به گفته معصوم عليشاه فرزند جانشين شيرواني : « تصوف حقيقي همان تشيع حقيقي است ». تشيع امامي ، وجه بيروني ائمه اطهار عليهم السلام و حقايق الهي تصوف، وجه دروني آن است.

در پاسخ بايد بگوئيم :

اولا : مضمون و منطق اين روايات عموما بر خلاف اين ادعاست و مضمون برخي از آنها انکار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به اينکه آنهاعموما مخالف طريقه اهل بيت عليهم السلام مي باشند و اگرچه مدعيِ محبت به علي عليه السلام و اولاد او هستند ولي آنها در ادعاي خود دروغگو هستند ، از اينرو محبت اهل بيت و شيعه بودن با تصوف سازگار نيست.

ثانيا : اگر شبهه را قوي بگيريم و بگوئيم اين روايات در مذمت و انکار صوفي هاي سنّي مذهب است و شامل صوفي هاي به اصطلاح شيعه نمي باشد ، باز صوفي هاي مدعي شيعه از ردّ و انکار ائمه اطهار عليهم السلام در امان نيستند ؛ زيرا در اين روايات تصريح شده است « هرکس ياري ايشان (صوفيه) کند، گويا يزيد و معاويه (عليه الهاويه) و ابوسفيان را ياري کرده است و هرکس به زيارت يکي از آنان
در حال حيات يا بعد از مرگ برود مثل اين است که به زيارت شيطان رفته است
آيا تعريف و توصيف آنها و ترويج افکار آنان کمک به آنان نيست؟
آيا توجيه کلمات کفرآميز و آلوده به خرافات آنها، ياري آنان به شمار نمي رود؟
آيا صوفيان به ظاهر شيعه ، همان سخنان متقدمان (قديميان) صوفيه را تکرار نمي کنند؟
آيا اصول عقايد آنها يکي نيست؟

ثالثا : روايت امام صادق عليه السلام که به سند صيحيح روايت شده است ، دقيقا شامل صوفي هاي به ظاهر شيعه نيز مي باشد. امام صادق عليه السلام ضمن بيان اينکه صوفي ها دشمنان ما هستند و هرکس به آنان تمايل نشان دهد از آنان است، فرمودند : در آينده کساني پيدا مي شوند که ادعاي محبت ما را مي کنند و به صوفيه نيز تمايل نشان مي دهند و خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود مي گذارند و سخنانشان را تأويل و توجيه مي نمايند. هرکس به ايشان تمايل نشان دهد از ما نيست و ما از او بيزاريم.»
بسيار واضج است که مراد امام عليه السلام صوفي هاي به ظاهر شيعه مي باشند که ادعاي محبت اهل بيت عليهم السلام را مينمايند و لقب صوفي بر خود مي گذارند. پس صوفي هاي شيعه نما نيز، راه گريزي از اين روايات ندارند.
http://www.eteghadat.com/forum/forum-f1 ... t8315.html (http://www.eteghadat.com/forum/forum-f129/topic-t8315.html)

AmirHossein
چهارشنبه 30 شهریور 90, 08:56 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

واقعا از خواندن مطالب فوق لذت بردم و همچنین استفاده کردم. امیدوارم خداوند به شما خیر دهد. دعای زیر را به شما و همه شعیان راستین مکتب اهل بیت (ص) و اعضای خوب این سایت هدیه می کنم:

... فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ فِي مَنَازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين

(کامل الزیارات، صفحه 258 و 259، فراز آخر زیارت قبر حضرت ابولفضل عباس (علیه السلام))

ehsan_8665
جمعه 01 مهر 90, 12:28 بعد از ظهر
الهی امین