حامد
جمعه 20 خرداد 90, 12:52 بعد از ظهر
خود باختگي عمومي در مقابل سلوكهاي عرفاني
آيا به راستي چگونه ميتوان پذيرفت كه ظهور امور عجيب و خارق العاده دليل تقرّب به خداوند و ولايت صاحبان آن باشد، با اينكه اين امور از افراد مختلف و با عقايد گوناگون حق و باطل و كفر و ايمان و الحاد و بتپرستي و لامذهبي، و حتي از جوكيان هندي صادر ميشود؟!
آيا ايشان نميدانند كسي كه اين امور را به ايشان مينماياند و ايشان را بر آن وا ميدارد و امور خارق عادت را بر دست ايشان جاري ميكند، چه بسا شيطاني از شياطين باشد كه جانب سپاس ضلالت و اضلال ايشان را رعايت ميكند؟! آری بديهی است كه شيطان نيز اولياء و دوستان و مقربان خويش را تنها نگذاشته، و در اين گونه امور حامي بيدريغ ايشان است.
وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ
و همانا شياطين با اولياي خويش وحي و نجوي دارند.
وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ.
و هر كس از ذكر خداوند روي برگرداند بر او شيطاني ميگماريم كه با او همراه و همنشين خواهد بود.
امام صادق عليه السلام ميفرمايند:
إن ابليس اتخذ عرشا في ما بين السماء والارض و...
همانا ابليس ميان آسمان و زمين عرشي ساخته، و رشتههايي به عدد ملائكه اختيار كرده، پس چون فردي را فراخوانده اجابتش كند و در عقبش رود، و قدمها نيز به سوي او كشانده شود، ابليس در نظرش ظاهر شده، و آن شخص به سوي او بالا برده شود.
و قرآن كريم ميفرمايد:
«هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ»
آيا خبرتان دهم كه شياطين بر چه كساني نازل ميشوند؟! بر هر دروغزن گناهكار؛
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الانسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ *وَلِتَصْغَي إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ».
بنابراين پيداست كه ظهور امور عجيب و خارق عادت بر دست ايشان اگر موجب سوءظن به ايشان نبوده، و دليل بر نقص ايشان نباشد، هيچ دلالتي بر كمال ايشان نخواهد داشت.
صاحب كتاب قصص العلماء مينويسد كه عم ايشان آخوند ملا عبد المطلب رحمه الله گويد:
به زيارت امام ثامن عليه السلام مشرف شدم و چندي در آن بلده مباركه اقامت داشتم. پس درويشي كه معروف به طيالارض بود پيدا شد و من با آن درويش رفاقت انداختم. از آن پس از او خواهش نموده كه طيالارض را به من تعليم كن. گفت: تو قابل نيستي. پس از اصرار بسيار گفت: اكنون كه طالب آني و خود را قابل ميداني پس دو شرط را با تو ميگويم عمل كن، از آن پس به تو طيالارض را تعليم مينمايم، شرط اول اينكه: اين امامي كه مدفون در اين مرقد است بايد امام نداني!، دوم اينكه: تا يك هفته نمازهاي يوميه را بايد ترك كني. گفتم: چنين كنم. پس آن درويش رفت و وقت نماز رسيد، با خود گفتم كه: امام را امام دانستن امر باطني است و آن درويش را خبر از باطن من نيست، در ظاهر ميگويم كه او امام نيست و در باطن اعتقاد به امامت آن بزرگوار دارم. واما نماز، پس در خانه را ميبندم و وضو ميگيرم و نماز ميكنم، و به درويش ميگويم كه من نماز نكردهام. پس درِ خانه را بستم و وضو ساختم و به نماز ايستادم. ناگاه ديدم درويش در نزد من حاضر شد به من گفت كه: من به تو گفتم كه تو قابل نيستي. پس برفت و او را ديگر نديدم.
قال اللّه تعالي:
« مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الاخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ».
كسي كه توشه آخرت را بخواهد بر محصول او بيفزاييم، و آن كه بهره دنيا را بطلبد از آن بدهيمش و براي او در آخرت نصيبي نخواهد بود.
آيا به راستي چگونه ميتوان پذيرفت كه ظهور امور عجيب و خارق العاده دليل تقرّب به خداوند و ولايت صاحبان آن باشد، با اينكه اين امور از افراد مختلف و با عقايد گوناگون حق و باطل و كفر و ايمان و الحاد و بتپرستي و لامذهبي، و حتي از جوكيان هندي صادر ميشود؟!
آيا ايشان نميدانند كسي كه اين امور را به ايشان مينماياند و ايشان را بر آن وا ميدارد و امور خارق عادت را بر دست ايشان جاري ميكند، چه بسا شيطاني از شياطين باشد كه جانب سپاس ضلالت و اضلال ايشان را رعايت ميكند؟! آری بديهی است كه شيطان نيز اولياء و دوستان و مقربان خويش را تنها نگذاشته، و در اين گونه امور حامي بيدريغ ايشان است.
وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ
و همانا شياطين با اولياي خويش وحي و نجوي دارند.
وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ.
و هر كس از ذكر خداوند روي برگرداند بر او شيطاني ميگماريم كه با او همراه و همنشين خواهد بود.
امام صادق عليه السلام ميفرمايند:
إن ابليس اتخذ عرشا في ما بين السماء والارض و...
همانا ابليس ميان آسمان و زمين عرشي ساخته، و رشتههايي به عدد ملائكه اختيار كرده، پس چون فردي را فراخوانده اجابتش كند و در عقبش رود، و قدمها نيز به سوي او كشانده شود، ابليس در نظرش ظاهر شده، و آن شخص به سوي او بالا برده شود.
و قرآن كريم ميفرمايد:
«هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ»
آيا خبرتان دهم كه شياطين بر چه كساني نازل ميشوند؟! بر هر دروغزن گناهكار؛
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الانسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ *وَلِتَصْغَي إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ».
بنابراين پيداست كه ظهور امور عجيب و خارق عادت بر دست ايشان اگر موجب سوءظن به ايشان نبوده، و دليل بر نقص ايشان نباشد، هيچ دلالتي بر كمال ايشان نخواهد داشت.
صاحب كتاب قصص العلماء مينويسد كه عم ايشان آخوند ملا عبد المطلب رحمه الله گويد:
به زيارت امام ثامن عليه السلام مشرف شدم و چندي در آن بلده مباركه اقامت داشتم. پس درويشي كه معروف به طيالارض بود پيدا شد و من با آن درويش رفاقت انداختم. از آن پس از او خواهش نموده كه طيالارض را به من تعليم كن. گفت: تو قابل نيستي. پس از اصرار بسيار گفت: اكنون كه طالب آني و خود را قابل ميداني پس دو شرط را با تو ميگويم عمل كن، از آن پس به تو طيالارض را تعليم مينمايم، شرط اول اينكه: اين امامي كه مدفون در اين مرقد است بايد امام نداني!، دوم اينكه: تا يك هفته نمازهاي يوميه را بايد ترك كني. گفتم: چنين كنم. پس آن درويش رفت و وقت نماز رسيد، با خود گفتم كه: امام را امام دانستن امر باطني است و آن درويش را خبر از باطن من نيست، در ظاهر ميگويم كه او امام نيست و در باطن اعتقاد به امامت آن بزرگوار دارم. واما نماز، پس در خانه را ميبندم و وضو ميگيرم و نماز ميكنم، و به درويش ميگويم كه من نماز نكردهام. پس درِ خانه را بستم و وضو ساختم و به نماز ايستادم. ناگاه ديدم درويش در نزد من حاضر شد به من گفت كه: من به تو گفتم كه تو قابل نيستي. پس برفت و او را ديگر نديدم.
قال اللّه تعالي:
« مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الاخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ».
كسي كه توشه آخرت را بخواهد بر محصول او بيفزاييم، و آن كه بهره دنيا را بطلبد از آن بدهيمش و براي او در آخرت نصيبي نخواهد بود.